💢 گردشگر آمریکایی امروز این تصویر از تی شرت خود با مضمون #عذرخواهی بابت انتخاب ترامپ را در صفحہ شخصیاش بہ اشتراک گذاشت.
@sangarshohada 🕊🕊
آیت اللہ آقا نوراللہ اصفهانی بہ همراه آیت اللہ نجفی اصفهانی و 12 نفر از علمای طراز اول اصفهان، برای مبارزه با سلطہ اقتصادی بیگانگان در پنج فقره تعهداتی را امضا کردند کہ سہ فقره جالب توجه بود: اگر قباله بر کاغذ ایرانی نباشد مهر نکنند، بر میتی کہ کفن ایرانی ندارد نماز نخوانند و لباس ایرانی بپوشند و بر کسی کہ ایرانی نمیپوشد احترام نگذارند!
.
#ایران_نمیبازه
#استین_بالا
@sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍بهترین هدیہ براے من اشڪ چشم برای حسین(ع) است. اگر گاهے در هیئت ها یڪ قطره اشڪ براے ارباب را بہ من هدیہ دهید، از همہ چیز برایم بالاتر است؛ آنقدر ڪہ این قطره را بہ تمام بهشت نمے فروشم. اگر بہ من اجازه داده شود بہ دنیا رجوع ڪنم و بہ شما سر بزنم، فقط دوست دارم در هیئت ها و روضہ ها شرڪت ڪنم.
#شهید_غلامعلی_رجبے🌷
📚ڪتاب ڪبوتران حرم، صفحہ 16
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💢 کودکان یمنی و کندن قبر برای دوستان کودک شهیدشان VS کودکان اسرائیلی در حال یادگاری نویسی روی موشک هایی کہ قرار است جان کودکان زیادی را بگیرد.
#یمن
@sangarshohada 🕊
اسمش را گذاشته اند:
"شهیدِ عطری"
مادرش می گوید: از سن تکلیف تا شهادتش،نماز شبش ترک نشده بود
" شهید سید احمد پلارک "🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#سید_شهیدان_اهل_قلم:
شاید جنــگ خـاتمـہ یافتــہ باشد
امــا ...
مبــارزہ هرگز پایان نخواهد یافـت...
«شهید آوینی»🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_امیرالمومنین_ع:
کسى كه دوستش رابه بگومگواندازد، همنشين خوشروِشى نيست
لَيسَبِرَفيقٍ مَحمودِالطَّريقَةِ مَن أحوَجَ صاحِبَهُإلىمُماراتِهِ
#غررالحكم_ح_۷۵۰۴📗
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣2⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 225
مصطفی بعد از رفتن صمد زبردست به یگان دریایی مسئول گروهان دوم شده بود. تعجب کردیم. بچه ها گفتند چادر آنها کره ای است! این را که شنیدم گفتم: «صبر کنید. الان میرم چادر اونا رو هم به باد میدم!» واجب بود زیر آن باران و طوفان شیطنت مان به ثمر برسد. به بهانه کبریت سراغشان رفتم و صدایشان زدم. بالاخره فریادم را شنیدند و زیپ چادر را باز کردند ببینند که هستم و چه می گویم. اما باز کردن زیپ همان و بلند شدن چادر همان! من که همین را میخواستم سریع فرار کردم که مرا نشناسند. معلوم نبود اگر میگرفتند چقدر مشت و مالم میدادند. بدین ترتیب، چادر ما تنها چادری بود که در لشکر سرِ پا مانده بود. البته در حالی که بیست و دو نفره از میله های چادر آویزان شده بودیم، میله ها خم شده و باد همه وسایلمان را برده بود.
طوفان که فروکش کرد نیروها را سوار اتوبوسها کرده و به مسجدهای دزفول رساندند. شب شلوغی بود. باد و طوفان حدود هفت هشت ساعت طول کشیده و وسایل همه گم شده بود.
در آرامش صبح روز بعد جستوجو برای یافتن وسایل شروع شد. بعضی از چادرها، ساکها و کوله ها کنار خاکریز افتاده و بعضی لباسها به بوته های خار گیر کرده بود ولی خیلی از وسایلمان را نتوانستیم پیدا کنیم. وقتی وسایل باقیمانده را از میان گل و لای جمع کردیم همه را به مرخصی شهری فرستادند تا لباسهایمان را شسته و سر و وضعمان را مرتب کنیم. به دزفول رفتیم و یکی دو روز بعد دوباره دستور آماده باش برای حرکت رسید. این بار حرکت به سمت منطقه آموزش بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊