eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
بر چشـم ... نشان از زخم دارد و زخم امّا نشان دارد ؛ از ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣2⃣3⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 327 یادم هست پنجشنبه بود که مرخص شدم و به خانه برادرم در خاوران رفتم. روز بعد برای اینکه به تبریز برگردم به راه آهن رفتیم. آن روزها من به دلیل مجروحیتم میتوانستم بلیت هواپیما بگیرم اما چون با امیر بودیم از خیر بلیت هواپیما گذشتم و با قطار برگشتیم. امیر، بهترین همراهم بود. حدود دو ماهی که مثلاً مرخصی بودم، در روزهای بستری بودن و خانه نشینی دلگرفتگی ام هم تکمیل شده بود. وقتی زخمم کمی بهتر شد با امیر هماهنگ شدیم تا به جبهه برگردیم. میخواستم این بار موتورم را هم ببرم. آن روزها یک موتور هوندای پَرِشی داشتم که قبلاً هم یک بار آن را به منطقه برده بودم و خیلی به دردمان خورده بود. مراحل لازم را انجام دادیم و بعد از اینکه موتور را به قطار سپردیم خودمان با ماشین به طرف منطقه راه افتادیم. بعد از عملیات بدر تصمیم گرفته بودم دیگر در گردان امام حسین نمانم. گردان امام حسین در جبهه و حتی پشت جبهه به خاطر سابقه، ایمان و شجاعت نیروهایش معروف بود اما بعد از آن نبرد حماسی و شهادت بیشتر بچه ها در مراحل مختلف عملیات بدر، از هم پاشیده بود و باید از نو سازماندهی میشد. ـ حالا به کدوم گردان بریم؟ کمی پرس و جو کرده و بی میل نبودم به گردان حضرت ابوالفضل بروم که قبلاً در یک عملیات شرکت کرده بود. آن روزها فرماندهش «سید اژدر مولایی» بود. تا آن زمان سید اژدر را از دور میشناختم، با او کار نکرده بودم اما ذکر خیرش را از بچه ها شنیده بودم. بالاخره با امیر تصمیم گرفتیم به همان گردان برویم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣2⃣3⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 328 وقتی به دزفول رسیدیم مستقیم رفتیم ستاد. اما رفتن از یک گردان به گردان دیگر زیاد راحت نبود. لشکر سازماندهی خاصی داشت و باید کادر لشکر را قانع میکردیم که قبول کنند ما به گردان دیگری برویم. تعداد بچه های گردان امام حسین در منطقه کم بود و برادر «سید حسن شکوری» که بعد از شهادت اصغر قصاب به عنوان فرمانده گردان امام حسین معرفی شده بود، به فکر سازمان دادن گردان بود. با خودم میگفتم که گردان امام حسین دیگر همان گردانی که در بدر پر از نیروهای باسابقه و دلاور بود، نخواهد شد. نامه ای از لشکر برای گردان حضرت ابوالفضل گرفتیم و رفتیم. از دور دیدیم یک نفر مشغول کار است. ظاهراً در حال مقدمات ساخت مسجدی برای گردان بودند. نزدیکتر که رسیدیم دیدیم خود سید اژدر مولایی است. سید اژدر قبل از اینکه نامه مان را بگیرد از احوال گردان گفت، از وضع فعلی اش و مشکلاتش و اینکه نباید از نیمۀ راه گردان را ترک کنیم چون امکان دارد ما جزء گردانهای پشتیبان باشیم. بعد از این صحبتها نامه مان را گرفت و گفت: «چون هنوز چادرهای گردانو نزدیم بیایید چادر ما.» رفتیم چادر فرماندهی گردان. معاون گردان، دوست قدیمی ام کریم قربانی بود، طبیعتاً با حضور او احساس راحتی بیشتری در گردان جدید داشتیم. دو سه روز بعد یادمان افتاد موتور را از راه آهن تحویل نگرفته ایم. رفتیم اندیمشک، موتور را تحویل گرفته و دوباره به گردان برگشتیم. ماندن در چادر فرماندهی گردان برای من خوشایند نبود؛ جایی که نظم و نظام در آن وجود داشت و محل رفت و آمد فرماندهان بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷15🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 102 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_حبیب_روحی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
عاشقے را چہ نیازی‌ست بہ توجیہ و دلیل ڪہ تو اے عشق، همان پُرسشِ بے زیرایی❣ #شهید_هادی_ذوالفقاری🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
📣اربعینی ها ! 📣 👈یادتان باشد که ستون به ستون را مدیون قطره قطره خون شهیـــــــدانید . .. اربعینی ها ! 👈وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان می نوشتند : یا زیارت ، یا شهادت اربعینی ها ! 👈میان ِ هروله های بین الحرمین ، یاد کنید از شهـــــــدایی که در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی اربابـــ پرپر شـــدند ... اربعینی ها ! 👈یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای مهران ... چزابه ... ... شلمچه .. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴📣زائرین ✅اول پیاده روی،ابتدای بعداز ورودی مزار آیت الله قاضی،حتما بیاید سر من،منتظرتونم✌️ 🔰وعده ما۹۷/۷/۳۰الی۹۷/۸/۳- مزار شهید 🎥👆تیزر
#بهم_گفت ما لیاقت داریم جزء۳۱۳نفر باشیم؟😔 #لبخندی_زدم و باشرمندگے گفتم بیا بشین گریہ کنیم ما جز۳۰میلیون زائر کربلاهم نیستیم😭💔 #اربعین_داغ_حرم_بہ_دلم_نگذارے... #بطلب_آقا😭 ➣ @sangarshohada 🕊
ابراهیم نبی(ع) یڪ اسماعیل بہ قربانگاه برد و ندا آمد بازگرد! اما #پدران_شـ‌هدا دستہ گل‌ها بہ مقتل فرستادند.. گاهے پیڪر مے‌آمد.. گاهے پیڪر، اِرباً اِربا بود.. و گاهے همان ‌هم نمے‌آمد @sangarshohada🕊
#امام_خامنہ_ای ✍انقلاب ما انقلاب زینبے است .. از اول انقلاب، زنان یکے از برجستہ‌ترین نقشها را در این انقلاب ایفاء ڪردند .. هم در انقلاب، هم در حادثہ ے بسیار بزرگ هشت سال دفاع مقدس iD➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣2⃣3⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 329 آن روزها فرمانده جدید لشکر برادر «امین شریعتی» هم معرفی شده بود و به چادر گردان رفت و آمد داشت. در چادر فرماندهی باید سر ساعت معین از خواب بیدار میشدیم و همۀ کارها در وقت خودش انجام میشد. گاهی جلسه بود و خلاصه برای من ماندن در آن چادر عذاب آور شده بود. پنج شش بار با سید اژدر صحبت کردم که نمیتوانم اینجا بمانم. آقا سید میگفت: «تا اومدن نیروها و تشکیل گروهانها صبر کنید. بعد که نیروها اومدن به هر گروهانی که خواستید برید.» چاره ای جز کنار آمدن با وضع موجود نداشتم. آن روزها در گردان ابوالفضل فقط کادر یک گروهان تشکیل شده بود که از قضا آنها هم شلوغ میکردند؛ در گردان احساس خودمختاری میکردند و هر کاری که دوست داشتند انجام میدادند. مثلاً بدون اینکه اجازه بگیرند ماشین گردان را برداشته و به اهواز یا کنار سد دز میرفتند. یک بار در دزفول به ساندویچی رفته بودند. در دزفول به دلیل گرمی هوا و کم بودن نوشابه با هر ساندویچ فقط یک نوشابه میشد خرید اما آنها نوشابه بیشتری خواسته بودند و فروشنده نداده بود. درگیری بالا گرفته و کار به جایی رسیده بود که از کمیته آمده و هر دو طرف را بازداشت کرده بودند. بعد به لشکر خبر داده بودند که یکی رفت و آنها را آورد. با روشن شدن جریان زورگویی بچه ها، سید اژدر هم آنها را از گردان اخراج کرد و به این ترتیب، کادر همان یک گروهان هم از هم پاشید. حالا دیگر همۀ نیروهای گردان ابوالفضل عبارت بودند از پدر و عموی سید اژدر ـ که نیروهای تدارکات بودند ـ من و امیر، خود سید اژدر مولایی و معاونش کریم قربانی به اضافه یکی دو نفر دیگر. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊