↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سی_وهفتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷2🌷3🌷4🌷5🌷8🌷9🌷🌷13🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_495_826)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
دوستان متاسفانه پیچ سنگر شهدا رو از دسترس خارج کردن😔
instagram.com/_u/sangareshohada2
لطف کنید از پیج جدید سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید.. دوباره فالو کنید...ممنون
مـردمـان در #مـن و حـیرانے مـن، حـیرانـند ...
مـن در آن ڪس
ڪہ تــو را بیـند و حـیران نشـود
حـیرانـم ...!
#شهید_محمدحسین_مرادی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
مهربان، با حیا ، صبور، با ایمان ، توجه و ارادت بسیار زیاد به ائمه اطهار و ولی فقیه، شوخ طبع، متبسم، دست ودلباز،توجه به فقیران، غیرتمند نسبت به نزدیکان خود و خاندان عصمت وطهارت، ارادت خاص به شهدا و در نهایت مانند مادرش حضرت زهرا (س) به شهادت رسيد ...
#فرازی_از_وصیت_نامه
من پشتيبان ولايتم و به عشق مادرم زهرا (س)، به عشق اربابم حسين(ع)، به عشق خانوم حضرت زينب(س) ميرم و به دنيا و جهان پشت كردم...
#شهید_محمد_حسین_مرادی
ولادت : ۱۳۶۰/۷/۳۰ - تهران
شهادت : ۱۳۹۲/۸/۲۸ حجیره دمشق
آرامگاه : تهران - امامزاده علی اکبر چیذر (ع)
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ای
آرزوی
نداشتهٔ ی
تمام هـفتهٔ ی من
پـنج شنـبـه ات بخیـــر . . .
#پنجشنبہ_های_دلتنگی
شهــدا را یاد کنید با ذکـر صلــوات🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :0⃣6⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :1⃣6⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
شنبه ١٧ تير ماه ١٣٦٨ - تكريت - اردوگاه ١٦ بازیهای جامجهانی ١٩٩٠ ايتاليا شروع شده بود. امروز مسابقهی فينال بود. به بركت اين بازیها، عراقیها به بچهها كمتر گير میدادند. بازیها باعث شده بود بچهها با تدبير و زيركی برای رسيدن به مقصودشان به بازيكنان مورد علاقهی نگهبانها ابراز محبت كنند. نگهبانهای فوتبالدوست با وسواس و تعجب خاصي بازیهای جامجهانی را دنبال میكردند. هر يک از آنان به تيم و بازیكن خاصی علاقه داشت. سعد، ارشد نگهبانها طرفدار سرسخت مارادونا بود. وليد طرفدار آندرياس برمه مدافع آلمان غربی بود. حامد طرفدار اسكيلاچی ايتاليا، گلزن برتر مسابقات جام جهاني بود. سلوان طرفدار اسكوهراوی چك اسلواكی بود. سامی طرفدار ميشل اسپانيا بود اما دكتر مؤيد علاقهی خاصی به فوتبال نداشت. همان اوايل شروع بازیهای جام جهانی، عراقیها ساعتها دربارهی بازی افتتاحيه كه بين تيمهای آرژانتين، قهرمان دورهی قبل و كامرون يك تيم گمنام برگزار شده بود، صحبت میكردند. از اين كه كامرون تيم آرژانتين را برده بود، تعجب میكردند. با كنايه به حامد گفتم: اصلاً تعجب نداره، در جنگ ايران و عراق يه بسيجی كم سن و سال تو شلمچه چند سرهنگ عراقی رو به اسارت در آورد، حالا كامرون جامجهانی دوره قبل رو برده! در بازی فينال سعد و سلوان طرفدار آرژانتين بودند، وليد و حامد طرفدار آلمان. وليد اسرا را تهديد كرده بود اگر آلمان باخت، به تلافی باخت حالمان را میگيرد. میگفت: دعا كنيد آلمان ببرد و گرنه تلافی باخت آلمان را سر شما خالی میكنم!
سعد كه بعضی وقتها آدم مؤدبی بود و از تهديدهای وليد با اطلاع بود، به بچهها قول داده بود، اگر تيم آرژانتين قهرمان جام جهاني شود، اجازه خواهد داد بچهها بعد از يك ماه حمام درست و حسابی كنند. من و تعدادی از بچههای بازداشتگاه ترجيح میداديم حمام كنيم! اما گويا بخت يار وليد بود. آلمان برای سومين بار قهرمان جامجهانی شد. وليد و حامد خوشحال شدند. اما سعد و سلوان تا چند روزی حالشان گرفته بود.
پنجشنبهی همان هفته عراقیها ناراحت بودند، نمیدانستم چرا! سامی گفت: عبدالرحمن قاسملو دبير حزب كل دموكرات كردستان در وين توسط گروهی ناشناس ترور شد. حامد گفت: حيف شد. يكی از كسانی كه در جبهه متحد عراق عليه شما بود، از سر راه ايران برداشته شد. وقتی حامد از اسرا پرسيد: به نظر شما كی قاسملو را كشت؟ بهش گفتم: خدا میدونه، تيرها و موشکهای سرگردان تو دنيا زياده، معلوم نيست!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :1⃣6⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :2⃣6⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
شنبه ۲۴ تیر ۱۳۶۸ ـ تکریت ـ اردوگاه ۱۶
کنار در ورودی سوله نشسته بودم. سیدعلی آشنا در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، از کنارم رد شد. سیدعلی آدمِ تودار، عاطفی و با محبتی بود. صدایش زدم و گفتم: سیدعلی! چیه، چرا ناراحتی؟ علاقهی خاصی به من داشت. مدتی بود به عنوان ارشد سوله انتخاب شده بود. آمد کنارم نشست و گفت: آقا سید! اون پشت سوله یه قضیهای رو دیدم که نتونستم جلوی خودمو بگیرم. بهش گفتم: گفتنی است؟ گفت: ستوانیار اسداللّه پناهی بچهی اصفهان رو میشناسی؟ گفتم: آره، میشناسمش! گفت: اونو پشت سوله دیدم نشسته، مسواکی دستشِ، داره نگاش میکنه و گریه میکنه، جلو رفتم و گفتم ستوان پناهی! تو چرا گریه میکنی؟ شما بزرگترها باید مقابل مشکلات و سختیها صبور و محکم باشید، به ما کوچکترها روحیه بدید، مثل اینکه یکی باید بیاد به خودتون دلداری بده!
ستوان پناهی مسواکی رو که دستش بود، بهم نشون داد. روی مسواک نام دخترش حک شده بود، گفت: علی آقا! من آدم تودار و محکمیام، تو ارتش خدمت کردم، سختی زیاد دیدم، اما کم آوردم. روزی که از خانه خداحافظی کردم و اومدم جبهه، دخترم عاطفه بهم گفت: بابا! برگشتی واسم یه مسواک بخر. گفتم چشم دخترم، حتماً برگشتنی برات مسواک میخرم! این مسواک رو واسه اون خریدم، اما دیگه برگشتی در کار نبود، اسیر شدم و اون هنوز منتظرِ این مسواکه! این را که گفت یاد شهید پیران مستوفیزاده افتادم. پیران دو روز قبل از شهادتش بهم گفت: روزی که از خانه میآمدم جبهه، پسرم یاسر دنبالم میآمد و زیاد گریه میکرد. هر کاری کردم برنمیگشت. برای اینکه او را آرام کنم تا برگردد خانه، بهش گفتم: پسر گلم! میرم دهدشت برات پیراهن بخرم، زود برمیگردم.¹ سیدعلی که با دیدن این صحنهی عاطفی اشکش درآمده بود، گفت: علی آقا! خیلی دلم واسه عاطفهام تنگ شده، فکر میکنم دیگه هیچ وقت عاطفه رو نبینم!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :2⃣6⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #پایی_که_جا_ماند
✫⇠قسمت :3⃣6⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
سهشنبه ۲۷ تیر ۱۳۶۸ ـ تکریت ـ اردوگاه ۱۶
امروز به خاطر مداحی روز قبل، حبوش نگهبان جدید عراقی قرار بود تنبیهام کند. علی آقایی ارشد سعی سوله کرد میانجیگری کند تا اذیتم نکند. حبوش اولین کابل را که به کمرم کوبید، برای اینکه کتکم نزند، بهش گفتم: سیدی! به نظر تو بچه زدن داره؟ 😂 حبوش به فاضل که مترجم بود، گفت: هذا شی گول؟ (این چه میگه) فاضل به حبوش گفت: سیدی! میگه مگه بچه زدن داره؟ حبوش برای لحظاتی خیرهام شد و به فاضل گفت: بهش بگو برو من کاریت ندارم، اما شفیق عاصم حسابت رو میرسه!
بعد از آمار شب میثم سیرفر چشم درد شدیدی داشت. حاج سعداللّه که خیلی به او علاقه داشت، سراغ نگهبانِ سوله رفت و قُرص مُسکن میخواست. دست خالی که برگشت ناراحت بود. حاجی که میثم را میثم تمار صدا میزد تا نیمههای شب بر بالین میثم نشسته بود. بیشتر وقتها به میثم میگفت: آزاد که شدیم و رفتیم ایران بیا دامادم شو. حاجی میگفت: تو بیمارستان ۱۷ تموز با اینکه آب به مقدار کافی بود، میثم سیر آب نمیخورد. آب خوردنش در حد رفع عطش بود. وقتی بهش میگفتم: بندهی خدا تو چرا در حد بخور و نمیر آب و غذا میخوری؟ میگفت: حاجی! اگر بخوام سیر آب و غذا بخورم، بچهها باید روزی دو، سه بار منو ببرن توالت. براشون زحمت میشه، کمتر که بخورم روزی یکبار مزاحمشون میشم. این طوری کمتر اسباب زحمت بچهها میشم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊