eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 592 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
خنده هـايت . . . آنچنان جادو ڪند جانِ مرا هر چه غـم آيد سـرم هرگز نبينم آفتى ! 🌷 •••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada🕊
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
‌✍اگر خبر شهادت من را شنیدید صبور باشید و بر من گریہ نڪنید و بر حسین «ع» و حضرت زینب «س» و اهل بیت و مصیبت هایشان گریہ ڪنید ، بنده جان ناقابلے در راه اسلام داده ام ، امام حسین «ع» نہ تنها جان خود بلڪہ تمام اهل بیتش را فداے دین و جهاد در راه خدا ڪرد 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
🔺در اوج بحران و کمبود امکانات بهداشتی آمریکا، وزارت خارجه این کشور ۱۰ میلیون دلار پاداش در ازای دادن اطلاعات درباره یک فرمانده حزب الله لبنان تعیین کرده. 🔺آیا مردم آمریکا با شنیدن این خبر فریاد سر می دهند که کشورهای دیگر به ما چه ربطی دارند و وقتی خودمان بی خانمان داریم، کادر درمان کیسه زباله می پوشند، برای کمبود ماسک مجبور به دزدی از کشورهای دیگر شدیم، مردم گرسنه مجبورند ساعت ها در صف دریافت غذای رایگان بایستند... چرا باید دولت چنین پولی را برای موضوعی که به ما مربوط نیست و در ازای فردی که به ما کاری ندارد هزینه کند و چرا دولت از پول ملت آمریکا دنبال تنش زایی است و...؟ 🔺نه؛ مردم آمریکا تازه اگر این خبر را دریافت کنند، چنین چیزی نمی گویند! چرا که سال ها پروپاگاندای رسانه ای به آن ها گفته امنیت آمریکا مهمتر از همه چیز است. القا کرده دنیا پر از تهدیدات سهمگین علیه آمریکاست و ارتش قهرمان آمریکا برای نجات مردمش در حال مبارزه با آنان است. دولت مجبور است تهدیدها را هزاران کیلومتر از مردم آمریکا دور نگه دارد و آنان باید به خاطر این تلاش حاکمیت ممنون هم باشند! 🔺بله؛ «شعار نه غزه نه لبنان»، «عراق و سوریه به ما چه ربطی دارد»، «چراغی که به خانه رواست...» ، «منطقه قدرتمند نه قدرت منطقه ای» فقط برای ایرانی ها ساخته می شود. 📝 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
خنده هاشان خاڪی بــود... گریه هاشان آسمـــــانے... بےریا و ڪہ باشـــــی ، آسمــــــــانےها خـاطرخواهت مےشونـد ... 😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ‌ ●مجموعه کلیپ برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #سرّ_سر ✍نویسنده: نجمه طرماح ● #خاطرا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: نجمه طرماح ● صدای خنده های بچه ها قند توی دلم آب می کرد و تپش قلبم را بیشتر. فقط زبان آنها را نداشتم تا با آب و تاب از مهری حرف بزنم که نسبت به پسرخاله ام در دل داشتم. همین یک ماه پیش دو تا خواستگار برایم آمده بود. اما پدر رأیشان را زده بود و پیغام رسانده بود که دختر بزرگم نامزد پسرخاله اش است. دلم خوش بود که این حرف و حدیث ها صحت دارد. چندسال پیش در رفت و آمد بندرعباس و شیراز بود و میوه فروشی می‌کرد. تازگی ها هم شاگرد قنادی شده بود. خوشم می آید یک روز هم بیکار نمی نشیند. خوب چنین مردی حتما در زندگی اش هم آن قدر فکر نان حلال هست که نگرانی برای همسرش پیش نیاید. اگر من همسرش باشم که خیالم راحت است. سیمین از اتاق کناری صدایم می کرد. فکر و خیال هایم را همان جا در اتاق گذاشتم و بیرون آمدم. سیمین کنار حوض ایستاده بود و رو به اتاقم بالا را نگاه می کرد و صدایم میزد. پشت سرش رفتم. دوباره صدا زد "اعظم" بله را گفتم و هولش دادم توی حوض. اندازه چند سطل آب بیرون ریخت و نشست کف حوض. با حرص از جایش بلند شد. تا با آن دمپایی پلاستیکی شلپ شلپ کنان پا از حوض بیرون بگذارد، دویدم و برگشتم توی اتاق. داشت دنبالم از پله ها بالا می آمد، که صدای چرخاندن کلید و باز و بسته شدن در خانه برجای میخکوبمان کرد. از پشت دیوار سرم را بیرون آوردم و نگاهی به سیمین انداختم. می خواستم اما نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم.. سرتکان دادم و آرام گفتم :"دلم برات می سوزه" مادر همین که به حیاط رسید و سیمین را موش آب کشیده دید، دادش بلند شد:"چند دقیقه نبودم، این چه وضعیه.؟" "من کاری نکردم که.. اعظم.." پریدم توی ایوان :"سلام مامان. من کاری نکردم!" "سلام. اعظم! تو مثلا بزرگتری ها!" "گفتم که کاری نکردم!" "حرف نباشه. خجالت بکشید. یه نگاهی به قدو قوارتون بندازین. وقت شوهر کردنتونه." صدای مادر از توی پستو هم شنیده می شد :" این روزا، روزای خونه تکونی. هزارتا کار نکرده توی این خونه هست. به خدا ثواب داره یک جارویی دستتون بگیرین، این حیاط  یه آب و جارویی بشه. یه دستمالی به این شیشه ها و در و پنجره ها بکشید. دو تا خواهید بشید عصای دست من، بشید کمک حال من" اسم روزهای خانه تکانی که به گوشم خورد، سال های گذشته برایم تداعی شد.یک روز قبل از سال تحویل خانه ما پر بود از شیرینی های دست پخت آقا عبدالله... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #سرّ_سر ✍نویسنده: نجمه طرماح ● #خاطرا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: نجمه طرماح ● مادر که از عادت همیشگی پسرخاله خبر داشت، خانه تر و تمیز و شسته و رفته عید را روبه راه می کرد و چای می گذاشت و میوه می شست. در عالم نوجوانی اگر کاری هم کمک مادر نمی کردم، اما خوب حواسم بود که دستی به سر و رویم بکشم و لباسی عوض کنم و اتوکشیده جلوی مهمان ها بیایم. دم دم های غروب، زنگ خانه می خورد و خاله و شوهرش و بچه هایشان با سلام و احوالپرسی و بگو بخند و سروصدا می آمدند تو. پشت سرشان آقا عبدالله با آقا اسدالله کمک می کردند و سینی های بزرگ شیرینی را یکی یکی از این پله ها بالا می آوردند و می چیدند گوشه اتاق. داداش ها کمکشان می رفتند و چیزی نمی گذشت که فرش اتاق پذیرایی پر می شد از ظرف های تزیین شده کلوچه و مسقطی و قطاب و لوز نارگیل و شیرینی پاپیون و زبان و سوهان عسلی. همه هم دست پخت پسرخاله عبدالله. مادر قربان صدقه اش می رفت و ذوق می کرد و پدر بعد از هر کلام تشکر، یک عذرخواهی مفصل که نیازی به این همه زحمت نبود. خوب خودمان هم می خریدیم. اصلا می آمدیم از خودتان خرید می کردیم و... بالای اتاق، شوهر خاله و پدر و مهمان ها می نشستند. نصرالله هم کمی کنار برادرهایش می نشست و وقتی از ادای بزرگ شدن خسته می شد راه می افتاد حیاط و در عالم بچگی شیطنت هایش شروع می شد. من و سیمین و دخترخاله لیلا هم پایین اتاق، کنار در می نشستیم و از رنگ و لعاب شیرینی ها می گفتیم و ذوق زده چشیدن آنها بودیم. مادر که صدایمان می کرد، بلند می شدیم و از اتاق می رفتیم و تمام وقت مهمانی را گرم بگو و بخند می شدیم. حرف های سیمین شنیدنی تربود. ماجرای خواستگاری عمه خانم از سیمین.،آن هم نه مثل خواستگاری هایی که تا حالا دیده و شنیده بودیم. بیشتر شبیه یک مهمانی پر و پیمان بود تا خواستگاری. سیمین، در کمد آهنی سفیدان را باز کرد، روسری گل دار لیمویی و چادر رنگی حریرش را بیرون آورد و جعبه کوچک دستبند را که زیر همه آنها قائم کرده بود، روی چادر گذاشت و آمد کنار لیلا نشست. هدیه های عمه بود که چند شب پیش جلوی مادر گذاشت و سیمین را برای قاسم خواستگاری کرد. همه که راضی بودند، حرفی برای گفتن نمی ماند، اصلا زشت بود بعد از عمری فامیلی، حالا کسی یخواهد از مهریه و شیربها و جای زندگی بپرسد. تعیین مهریه هم ماند برای روز عقد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 9 📿 11 📿 13 📿 16 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
۲۴ فروردین ۱۳۹۹
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 593 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: •••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada
۲۵ فروردین ۱۳۹۹
ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . . 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
۲۵ فروردین ۱۳۹۹
📸 ●انتشار اولین تصویر از ... آری، سربازان خمینی اینگونه اند... ○ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ ○ کسانى‌که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏‌اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند 📎پ ن: سوره مبارکه توبه؛ آیه شریفه ۲۰ 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
۲۵ فروردین ۱۳۹۹