جز آستان توام
در جهان پناهی نیست ...
سر مرا بجز این در،
حواله گاهی نیست ...
یا من لا مفزع الا الیه ..
یا من لا مقصد الا الیه ..
یا من لا منجا منه الا الیه ..
و نیستپناهی،
مقصدی،
نجاتی ،
جز به درگاهش ...
مرءُ_مَعَ_من_أُحب ...
#آغوشتوبهترینسرانجام ...
خداجانم🌱
#الهی_العفو...
#خدایا_ما_دوباره_آمدیم
#لحظات_سبز_افطار
#التماس_دعا
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #سه_دقیقه_در_قیامت ✍نویسنده: انتشارات
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #سه_دقیقه_در_قیامت
✍نویسنده: انتشارات شهیدابراهیم هادی
● #داستان_واقعی
● #قسمت_سوم
یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت که وقت رفتن من نرسیده است!
فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار کنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم.
اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد.
در آن زمان بسیار تلاش کردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم.
اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است.
سالها گذشت.
باید این را اضافه کنم که من یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم.
مدتی بعد ازدواج کردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم.
یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید.
حس خیلی خوبی داشتم و آرزوی شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما کجا و شهادت کجا...
آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما کمرنگ شده...
در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت کرد.
حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دکتر رفتم ولی فایده نداشت.
تا اینکه یک روز صبح احساس کردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است!
درست بود!
چشم من از مکان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدی داشتم.
همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست.
تیم پزشکی اعلام کرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده که فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده.
و به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است...
پزشکان خطر عمل را بالای ۶۰ درصد میدانستند اما با اصرار من قرار شد که که عمل انجام بگیرد.
با همه دوستان و آشنایان و با همسرم که باردار بود و سختی های بسیار کشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم.
حس خاصی داشتم احساس می کردم که دیگر از اتاق عمل برنمیگردم.
تیم پزشکی کارش را شروع کرد و من در همان اول کار بیهوش شدم.
عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد..
پزشکان نهایت تلاش خود را می کردند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد....
احساس کردم که کار را به خوبی انجام دادند.
چون دیگر مشکلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد.
احساس راحتی کردم و گفتم خدایا شکر عمل خوبی بود.
با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم.
برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم.
از لحظه های کودکی تا لحظهای که وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت...
چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را میدیدم.
در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود.
او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم.
با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست.او را کجا دیدم؟!
سمت چپم را نگاه کردم.عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند..
عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود.
پسر عمه ام از شهدای دوران دفاع مقدس بود.
از اینکه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم.
نا گهان یادم آمد جوان سمت راست را...
حدود ۲۰ الی ۲۵ سال پیش... شب قبل از از سفر مشهد...عالم خواب...حضرت عزراییل!
با لبخندی به من گفت:برویم.
با تعجب گفتم کجا؟
دوباره نگاهی به اطراف انداختم.
دکتر ماسک روی صورتش را درآورد و گفت:
مریض از دست رفت دیگر فایده ندارد.
خیلی عجیب بود که دکتر جراح پشت به من قرار داشت اما من می توانستم صورتش را ببینم!
می فهمیدم که در فکرش چه میگذرد و افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم میفهمیدم.
⚠️از پشت در بسته لحظه ای نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد.
برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود و ذکر می گفت.حتی ذهن او را می توانستم بخوانم او میگفت:
خدا کند که برادرم برگردد..
دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است.
اگر اتفاقی برایش بیفتد با بچه هایش چه کنیم...
یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچههای من چه کند!!
کمی آن طرف در یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد.
جانبازی بود که روی تخت خوابیده بود برایم دعا می کرد
قبل از اینکه وارد اتاق عمل بشوم با او خداحافظی کرده و گفته بودم که شاید برنگردم.
این جانباز خالصانه می گفت:خدایا من را ببر اما اورا شفا بده. زن و بچه دارد اما من نه..
ناگهان حضرت عزراییل بهم گفت:دیگر برویم..
ادامه دارد...✒️
🚫کپی و نشر حرام هست خواهش میکنم کسی نشر نده ما فقط واسه کانال سنگرشهدا از ناشر اجازه نشرگرفتیم🚫
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #سه_دقیقه_در_قیامت ✍نویسنده: انتشارات
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #سه_دقیقه_در_قیامت
✍نویسنده: انتشارات شهیدابراهیم هادی
● #داستان_واقعی
● #قسمت_چهارم
فهمیدم که منظور ایشان مرگ من و انتقال من به آن جهان است.
مکثی کردم و پسرعمه اشاره کردم و گفتم:
من آرزوی شهادت دارم سالها به دنبال شهادت بودم حالا با این وضع بروم؟!
اما اصرارهای من بی فایده بود باید میرفتم.
دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند برویم.
بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظهای بعد خود را همراه این دو نفر در یک بیابان دیدم.
زمان اصلا مانند اینجا نبود و در یک لحظه صدها موضوع را می فهمیدم و صدها نفر را میدیدم.
آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم از آن درد شدید راحت شده بودم شرایط خیلی عالی بود.
در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند حالا داشتم این دو را می دیدم.
چقدر زیبا و دوست داشتنی بودند،دوست داشتم همیشه با آنها باشم
در وسط یک بیابان خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم. روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم.
به اطراف نگاه کردم سمت چپ من در دوردست ها چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود،شعله های آتش بود.
حرارتش را از دور احساس میکردم.
به سمت راست خیره شدم در دوردستها یک باغ بزرگ و زیبا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود نسیم خنکی از آن سو احساس میکردم.
به شخص پشت میز سلام کردم با ادب جواب داد.
منتظر بودم می خواستم ببینم چه کار دارد.
آن دو جوان که در کنار من بودند عکس العملی نشان ندادند.
اما همان جوان پشت میز، یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد و به آن کتاب اشاره کرد و گفت:
کتاب خودت هست بخوان امروز برای حسابرسی،هم اینکه خودت آن را ببینی کافی است.
چقدر این جمله آشنا بود.در یکی از جلسات قرآن استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: "اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا"
نگاهی به اطراف کردم و کتاب را باز کردم:
بالای سمت چپ صفحه اول
با خط درشت نوشته شده بود:
۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز
🔆از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت سن بلوغ شما است.
شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدید.
⚠️در ذهنم بود که این تاریخ یک سال از ۱۵ سال قمری کمتر است، اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم.
قبل از آن و در صفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بود:
از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و...
پرسیدم: اینها چیست؟
گفت اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام داده ای. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده است.
قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم،جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت نمازهایت خوب و مورد قبول است،برای همین وارد بقیه اعمال می شویم.
یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد نماز های پنجگانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا می رود نماز های پنجگانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی می شود نماز های پنجگانه میباشد.
من قبل از بلوغ نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم همیشه در مسجد حضور داشتم.کمتر روزی پیش میآمد که نماز صبحم قضا شود.
اگر یک روز خدای نکرده نماز صبحم قضا میشد تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم.
وقتی آن ملک؛ یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین علیه السلام فرمودند:
اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد نماز است.اگر نماز قبول شود بقیه اعمال قبول می شود و اگر نماز رد شود...
خوشحال شدم به صفحه اول کتاب نگاه کردم، از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچکترین کارها حتی ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند.
تازه فهمیدم که فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چی!
هرچی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم آنها جدی جدی نوشته بودند.
ادامه دارد...✒️
🚫کپی و نشر حرام هست خواهش میکنم کسی نشر نده ما فقط واسه کانال سنگرشهدا از ناشر اجازه نشرگرفتیم🚫
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_یکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_771_240)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #سه_دقیقه_در_قیامت ✍نویسنده: انتشارات
سلام بچه ها اگر دنبال یه تلنگر هستید یا دلتون میخواد مسیرزندگیتون عوض بشه #پیشنهاد_میکنم حتما این #داستان_واقعی رو بخونید☺️
4_293413254921716286.mp3
4.05M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸
#تحدیر (تندخوانے) جزء بیست و ششم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے
ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
جوانانـی ڪہ
هیچگاه پیر نشدند
و از قاب عڪسشان
همیشہ به ما لبخنـد زدند
و دعایمــان ڪردند ...
#علیاکبرهای_خمینی
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#فرازی_از_وصیت_نامہ
●خطاب به سیاسیون کشور
...مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
📸 سردار «قاسم سلیمانی» مهر ماه سال گذشته در جواب به نامه «ابوخالد» فرمانده کل گردانهای عزالدین قسام فلسطین: هر کس ندای شما را بشنود و به یاری شما نشتابد مسلمان نیست.
●دفاع از فلسطین مصداق واقعی دفاع از اسلام و قران است و هرکس ندای شما را بشنود و به یاری شما نشتابد مسلمان نیست.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
#القدس_لنا✌️✌️
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
18.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ڪلیپ
●صحبتهای دیده نشده حاج قاسم
●سردار شهید زنگیآبادی
از زبان سردار شهید قاسمسلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_زنگی_آبادی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#پست_اینستاگرام_زینب_سلیمانی
👇👇
📎پ ن: به مناسبت روز جهانی قدس
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
#پست_اینستاگرام_زینب_سلیمانی 👇👇 📎پ ن: به مناسبت روز جهانی قدس j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#قدس_خونبهایت
🔺️ در امتداد خون حاج قاسم
👈 تا نابودی کامل رژیم صهیونیستی در میدان مبارزهایم
📜 بسماللهالرحمنالرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ
ملت شریف ایران، مردم مظلوم فلسطین و همه مستضعفان دنیا
🔹️ فرمانده قاسم سلیمانی، فرماندهی سپاه رزمندگان بدون مرز انقلاب اسلامی بود و هست. در هر جایی از جهان، مستکبری قصد داشته باشد مظلوم و مستضعفی را به زیر یوغ خود درآورد، این سپاه قدس بود و هست که در برابرش میایستد و از رزمندگان بینالمللی جبههی مقاومت حمایت میکند.
🔹️ نام سپاه بدون مرز قدس، نماد آرمان رهایی مسجدالاقصی، و از شعائر و شعارهای بنیادین حضرت امام خمینی رحمهالله است. ایران انقلابی در همان روزهای ابتدایی، غاصبان اسرائیلی را بیرون انداخت و سفارت آنها را به صاحبان اصلیاش، فلسطینیان واقعی تحویل داد. شعار جمهوری اسلامی در طی جنگ تحمیلی هشت سالهی رژیم صدام نیز «نبرد تا آزادسازی قدس شریف» بود و چه خونها که بر سر این راه داده نشد.
🔹️ سپهبد قاسم سلیمانی چنین آرمانی را دنبال میکرد؛ ایران محور مقاومت در برابر استیلای دشمن صهیونیستی بر کرانهی باختری، غزه و همه اراضی اشغالی بوده و هست؛ پشتیبانی همهجانبهی جمهوری اسلامی از مجاهدان غیور فلسطینی، دستوری است که خمینی کبیر و خلف صالحش حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای، در سخنانی آشکار همواره اعلام کرده و اظهار میکنند. این مهم بر کسی پنهان نبوده و نیست که ایران بدون توجه به مرزهای مذهبی، آرمان رهایی قدس را به فرماندهیِ نیروی فرامرزی قدس تعقیب میکند.
🔹️بامداد جمعهی سیاه دی۹۸ که شقیترین تروریست جهان، فرمانده قدس را به شهادت رساند، مرزهای جهاد علیه دشمن، بسیار وسیعتر شد؛ فرمانده در تهران یا داخل ایران شهید نشده بود. او در حال انجام ماموریت در یکی از اقطاب مهم محور مقاومت، مورد حمله قرار گرفت. این بدان معنا بود که آرمان قدس شریف، دیگر مرز نمیشناسد و این بیمرزی، از ایده و طرح به واقعیتی روی زمین تبدیل شده است. و این اتفاق مهمی است که دشمن آمریکایی آنرا میداند و میفهمد و برایش حاضر به دادن چنین هزینهی سنگینی میشود.
🔹️جمعهی پیشِرو روز قدس است؛ در آخرین روزهای ماه رمضان الکریم. ویروس منحوس کرونا، مانع از حضور میلیونی و میدانی مردم ایران و دلبستگانِ رهایی قدس شده است، اما این سطح رویین ماجراست. قدس در جانها و زبانها جاری است و همانگونه که حاج قاسم «مشت فلسطین و فلسطینیان را در نبرد با دشمن اشغالگر پر کرد» و با حضور میدانی خود در غزه و دیگر مناطق نبرد با رژیم نامشروع اسرائیلی توانست مقاومت فلسطین را ساختارمند و سازمانیافته برای امروز و فردا طرحریزی و استوار کند. خون شهید القدس نیز تا لحظهی پیروزی نهایی، گریبان آمریکا و رژیم اشغالگر قدس را رها نخواهد کرد و خواب آسودهای برای اربابان کفر نخواهد گذاشت؛ که ما را به «أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» بشارت دادهاند و «نیروی باعظمت قدس که خار چشم دشمن و سدّ راه او است» پابرجاست و به یاری همهی مجاهدان فلسطینی، مسلمانان دشمنشناس و آزادیخواهان جهان، پیروزی را رقم خواهد زد.
🔺️ ما، خانوادهی سردار شهید سپاه قدس، در روز قدس، در امتداد خون پدر شهیدمان به همهی دنیا اعلام میکنیم که تا آخرین قطرهی خون و با آخرین توان خود در راه آزادی قدس شریف در میدان مبارزه خواهیم ایستاد و تا نابودی کامل رژیم کودککش صهیونیستی در کنار ملتهای آزادیخواه جهان خواهیم بود.
وَمَا النَّصْرُ إِلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛
والسلام علیکم و رحمهالله
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
#قدس_خونبهایت
#وفاء_لشهيد_القدس
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊