از اینجا …
که من هستم ،
تا آنجا که تو هستی …
وجب به وجب ...
دلتنگـم …!
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات🌷
@sangarshohada🕊🕊
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آیا «منوتو» جرأت پخش این فیلم را دارد؟
🕊کانال سنگرشهدا🕊
http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb7
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣0⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 101
سید احمد موسوی به من که نیروی آزاد گردان بودم، دستور حرکت داد: «سیم خاردارها رو بریدن، شما درگیر بشید تا عراقیها حواسشون به شما جلب بشه!» قرار بود ما دو سه نفری دشمن را سرگرم کنیم تا باقی نیروها از کنار دره خودشان را بالای تپه بکشند. سید احمد به ما تأکید میکرد کاری کنیم آتش دشمن فقط به سمت ما باشد. من به همراه اصغر غربی و یکی دیگر از بچه ها به نام «اسد» از قسمتی که سیم خاردار بریده شده بود، جلو رفتیم. از عراقیها خبری نبود. کمی جلوتر رفتیم. تا رسیدن به تپه اصلی سلمان کشته، چند تپه کوچک پیش رو داشتیم. از اولی بدون اینکه کسی ما را ببیند، گذشتیم. به تپه دوم رسیدیم و بالا رفتیم اما هنوز کسی متوجه ما نشده بود.
ـ بریم روی سومی!
ـ خیلی نزدیک شدیم! غیرممکنه ما رو نبینن!
اصغر و اسد مایل بودند از همانجا درگیر شویم. فکر میکردم هر چه جلوتر برویم به نفع ماست اما بالاخره حرف همراهانم را پذیرفتم. همانجا موضع گرفتیم. بحث میکردیم که اول با چه شروع کنیم، یک تیربار، یک کلاش و یک آر.پی.جی داشتیم. قرار شد همه با هم شروع کنیم، بسم الله گفتیم و تیراندازی کردیم. عراقیها هم بلافاصله جوابمان را دادند. با دولول، تیربار و حتی گلوله های تانک! اوضاع عجیبی شده بود. ما موضع محکمی نداشتیم فقط از بالای تپه به سمت آنها تیراندازی میکردیم تا توجه شان به ما جلب شود. آماج انواع تیرها بودیم و معلوم بود طرحمان کارگر بوده است.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :1⃣0⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 102
دقایقی بعد صدای تکبیر بچه ها را شنیدیم که بالا کشیده و از سوی دیگر با دشمن درگیر شده بودند. درگیری اصلی آغاز شده بود. گفتم: «زود بلندشید! ما هم باید بدویم طرف عراقیها!»
ـ بابا، ما رو میزنن، چی داری میگی؟!
ـ نه، حالا دیگه حواسشون به اون طرفه. از این به بعد اگه کسی ما رو بزنه بچه های خودی ان که به این طرف تیراندازی میکنن!
سریع حرکت کردیم. وقتی به مواضع عراقیها رسیدیم، دیدیم بچه ها از آنطرف درگیرند. ما هم از یک طرف شروع به پاکسازی سنگرها کردیم. در اولین سنگر تانک سالمی بود که غنیمت بزرگی به حساب می آمد. گفتم: «منفجرش نکنیم!» اما یکی از بچه ها متوجه نبود و نارنجکی داخلش انداخت و... به طرف سنگر دیگر رفتیم. محل درگیری با تپه اصلی سلمان کشته فاصله داشت. منتها ما با درگیری و پاکسازی به سمت بالا پیش میرفتیم. من از بچه ها فاصله گرفته بودم. کنار سنگری رسیدم و متوجه صدایی شدم. معلوم شد داخل سنگر کسی هست. بلافاصله نارنجکی داخل سنگر انداختم و دور شدم. چند ثانیه بعد سنگر با انفجار بزرگی به هوا رفت. فهمیدیم آنجا سنگر مهمات است. انفجار پی در پی در یک زمان کوتاه دشمن را شوکه کرده بود، بچه ها هم دلیرانه میجنگیدند و پیش میرفتند. یک آتشبازی حسابی راه افتاده بود و منطقه از شدت انفجارها روشن شده بود. معلوم بود دشمن برای مقاومت روحیه ای ندارد.
ـ فقط یه دولول مونده که بچه ها رو اذیت میکنه!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✧✦•﷽ ✧✦•
#دستهای_خـــــدا_روی
#زمیـــــن_باشید
✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم #مبلغی را برای یک خانواده مستضعف جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹
✍ #فرازے_از_وصیت_نامہ
روے قبـرم بنویسید :
" اینجا مدفن ڪسے است
ڪہ مےخواستـــــــ
" اسرائیـل " را نابـود ڪنـد ..."
#سردارشهید_حسن_طهرانےمقدم
#پدر_موشکی_ایران🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊