سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت4⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت5⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سعي ما در غافل گيري دشمن بود تا معبرهاي گشوده شده كشف نشود؛ از
طرفي اگر تيراندازي ميشد، جهنمي وحشتناك از دود و گلوله و خون به وجود
ميآمد. سرباز عراقي اسلحه به دست چرت ميزد. دوستان ما به چند قدمي وي
رسيده بودند تا در يك لحظه او را دستگير و يا بكشند. يك نفر از پشت به او
حمله كرد و كارد را در گلويش فشار داد. سرباز عراقي خواست داد بزند، اما
تكاور شجاع، با فشار بيشتر كارد به او فهماند كه كار از كار گذشته و بايد
خاموش بماند. مثل بيد ميلرزيد و زبانش بند آمده بود. در اين لحظه نگهبان
هم جوار كه به اوضاع مشكوك شده بود، با صدايي آهسته صدا كرد: «جميل!
جميل!» با اين صداها، نگهبان جلويي ما هم از خواب پريد؛ اسلحه اش را چسبيد
و سراسيمه به طرف صدا نگاه كرد.
صداها در كنار رودخانه به دليل دستگيري عراقي بيشتر شده بود كه ناگهان
از داخل رودخانه تيراندازي شد. آنان متوجه حضور ما شده بودند. نگهبان جلوِ ما
هم دست به اسلحه برد تا تيراندازي كند كه ما با رگبارهاي كوتاه و متوالي، او را
از پاي درآورديم. چند نارنجك صوتي و جنگي براي ترساندن نگهبانان عراقي به
داخل كانال هاي عراقيها انداختيم. صداي اين انفجارهاي شديد و گرد و خاك
فراوان ناشي از انفجار، كمك ميكرد تا ما از فرصت استفاده كرده و عقب نشيني
كنيم. تيراندازي از هر سو آغاز و جهنمي به پا شد. نگهبانان عراقي از هر سو
بي هدف رگبار مي بستند. صداي فرياد عراقي ها به گوش ميرسيد كه دوستانشان
را به ياري مي طلبيدند.
گرد و خاك و دود همه جا را فرا گرفت. ما از فرصت استفاده كرده و خيلي
سريع همراه با تيراندازي، دور شديم. گلوله هاي رسام و منور از كنار گوش و سر
و پاي ما ميگذشتند؛ اما خدا را شكر به ما برخورد نميكردند. بايد مسافتي
طولاني را تا رسيدن به مواضع خودي طي ميكرديم. اوضاع بسيار خطرناكي
بود. يكي از سربازان ما از كتف راست تير خورد و در اثر پرتاب خمپاره ها، يكي از
درجه داران از گونه و پيشاني مجروح شد. گروه ما براساس نقشة قبلي، بايد در حين كشف گشتي و يا خطر، از مسير سرّي
حركت ميكرد تا مسير گشتي
كشف نشود. حركت از اين مسير باعث ميشد تا تلفات كمتري داشته باشيم.
گروه ديگر ما، اسير عراقي را به زور با خود آورده و در فاصله اي مناسب در
پشت تپه اي پناه گرفته بودند. ما هم خود را به آنان رسانديم. آسمان منطقه
آكنده از آتش و دود بود. بيسيم ها را روشن كرديم و به يكان مادر كه در خط
مقدم آماده بودند، اطلاع داديم كه موفقيت آميز برميگرديم. شما پشت سر ما ـ
يعني مواضع عراقي ها ـ را زير آتش بگيريد. پس از چند دقيقه، آتش بارهاي
خودي، سنگرها و مواضع عراقيها را در هم كوبيدند و ما هم در اين فرصت
به طرف نيروهايمان حركت كرديم. همگي خسته و نفس زنان با زخم هاي بسيار
زياد و همراه با اسير عراقي، خود را به خاكريز نيروهاي خودي رسانديم. ساعت
30:04 بود كه با چند دستگاه خودرو نظامي به مقر تيپ رفتيم و اسير را به
دژباني تحويل داديم تا در فرصت مناسب از او بازجويي كنيم. آتش پشتيباني
لحظه اي خاموش نميشد. عراقيها فهميده بودند كه يكي از آنان اسير شده و
اين موضوع ميتوانست موقعيت عراقي ها را در اين منطقه با خطر جدي مواجه
كند؛ به همين دليل مواضع ما را زير آتش توپ و تانك قرار داده بودند. بدون
شك براي آنان شب خوبي نبود و براي مدتها خواب را از چشمان آنان ميربود.
همگي براي استراحتي كوتاه به سنگرهايمان رفتيم تا فردا با توان بيشتري به
كارهايمان برسيم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿6📿8📿11📿13📿15📿16📿17📿18📿19📿20📿21📿22📿23📿24📿25📿26📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_550_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
تو سینه زدی و عرش اللهی شد جایگاهت
ما هم سینه زدیم . . .
نوڪری تو ڪجا و نوڪری ما . . .
#شهید_خستگی_ناپذیر
#محمدبلباسی
#محرم_التماس_دعا
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
ذاکرالحسین امســــــال جایت میان هیئت خالیست برخیز و باز برای ما ، ڪمی از ارباب بخــوان ... #شهی
#شهدای_حسینی
✍دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
#ذاکر_با_اخلاص🌷
#شهید_حسین_معز_غلامی
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
7.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
ڪلیپ مداحی با نوای طلبه و
مداح #شهید_حجت_الله_اسدی
من زینبم ...
پناه حرم ،
ڪجا داری میری بگو برادرم ،
بدرقه ی راه تو دیده ترم ،
آهسته تر برو داداش ڪه مضطرم ...
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شب_پنجم
#شب_حبیب_بن_مظاهر
داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بودحبیب جوانی بیست ساله بود
اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجاامام حسین می رفت این عشق وعلاقه او رابه دنبال محبوب خود میکشید
پدرحبیب که متوجه حال پسر شد
ازاوپرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمودپدرجان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مراتاجایی می کشاندکه درعشق خودفنا میشوم
مظاهرپدرحبیب روبه پسرکردوگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام رابامولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب راباجان ودل قبول کرد
روزمهمانی فرارسیدحال وروزحبیب وصف نشدنی بودوبرای دیدن حسین آرام وقرارنداشت بربالای بام خانه رفت وازدورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدارسررسید
ازدورحسنین رابه همراه پدردیددرحالی که
سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شدوازپشت بام به پایین افتاد
پدرخودرا به اورساندولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کردوآرامش خودرا نگه داشت
امام علی علیه السلام ازاینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمودمظاهرباعلاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا اورانمی بینم ؟!
پدرعذرخواهی نمود،گفت او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
امام اصرارکردکه حبیب راصدابزننددراین هنگام مظاهرازآنچه برای حبیب اتفاق افتاده راشرح داد
امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تاچشم امام به بدن حبیب افتاداشکهایش سرازیرشدروبه حسین کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شماداشت جان داد
حال خودچه کاری درمقابل این عشق انجام می دهی؟اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش رابالا بردوازخدا خواست به احترام حسین ومحبت حسین حبیب را باردیگر زنده کند
دراین هنگام دعای حسین مسنجاب شدو حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام روبه حبیب کردوگفت ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین داری خداوندبه شما کرامت نمودواین مقام رفیع رابه شمادادکه هرکس پسرم حسین رازیارت کندنام اورا دردفترزائران حسین ثبت خواهی کرد.
به همین جهت درزیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد ودوبارازدنیا رفت.
(ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان رانشردهدنام اورا را دردفترزائران حسین ثبت کن.)
#شب_پنجم_محرم
#شب_حبیب_بن_مظاهر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊