سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت صد وهفتم : هنر در خدمت انسانیت(۱) نجارها💢
ظاهرا برای بعثی ها و خشنودی اونا کار می کردن، ولی هنر وحرفه خودشونو بصورت ماهرانه و خیلی ظریف که از چشم بعثیا پنهان بمونه برای خدمت بچه ها بکار می گرفتن.
یه دسته از این هنرمندا بچه های نجار بودن که علاوه بر کتک هایی که نوش جان می کردن، صبح تا شب زحمت می کشیدن و انواع کارای دستی رو (از مجسمه گرفته تا دکور و تزئینات) تا ساختن میز و صندلی و تخت خواب و چوب دستی برای بعثی هاانجام می دادن.
می تونستن اصلا خودشون و هنری که داشتن رو لو ندن، ولی این همه زحمت را داوطلبانه تقبل کرده بودن تا بخشی از اوقات بعثیا رو سرگرم نظارت بر کارای دستی و هنری بکنن و ساعات و دقایقی از اذیت و آزار بچه ها باز بمونن. اونا هم از بس چیز ندیده بودن مات و مبهوت خلاقیت و هنر بچه های ایرانی که با حداقل امکانات زیباترین چیزها رو خلق می کردن ، میشدن و خیلی وقتا یادشون می رفت که نگهبان اسرا هستن و باید حواسشون شش دونگ جمع اونا باشه. گاهی هم با ظرافت و به بهانه رنگ و لعاب دادن به چوب دستی هاشون، قسمتی از چوب رو برش می دادن و با چسب چوب و خاک اره پر می کردند و رنگی هم بهش می زدن. بعثی از همه جا بی خبر خیلی هم ذوق می کرد و به خوشکلی چوب دستیش نگاه می کرد و هیچ وقت نفهمیدن که چرا وقت کتک کاری بچه ها چوبهای به اون کلفتی و محکمی خیلی زود از وسط دو نصف میشد!
راستشو بخاید خیلی از ما هم حکمت این کار رو نمی دونستیم و فک می کردیم ما خیلی پوست کلفت و قوی هستیم که چوبا می شکنن. تا اینکه تو ایران عباس نجار این راز رو برام برملا کرد و گفت: فلانی ما بخاطر اینکه بچه ها کمتر کتک بخورن این کار رو می کردیم.
اینم بگم که این همه کار و تلاش برای نجارای ما هیچ گونه امتیازی نداشت و حتی بعضی وقتا گیرای الکی بهشون میدادن و یه کتکی هم میخوردن. اجر و پاداش و ثمره زحماتشون همون کمتر کتک خوردن بچه ها و آسایش نسبی شون بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت صد و هشتم: هنر در خدمت انسانیت(۲) نقاش ها و کله صدام
چند نفر از بچه ها شده بودن نقاش اردوگاه.کارهای متنوعی انجام می دادن از نوشتن جملاتی روی دیوارها تا رنگ کردن در و پنجره تا کشیدن عکس صدام که بدترین وظیفه ای بود که بهشون محول شده بود. وقتی مشغول کشیدن عکس صدام بودن حسابی حرص بعثیا رو در میاوردن. از بهانه گیری برای نوع رنگ تا بوم و امکانات تا طولانی کردن و منتظر گذاشتن افسرای بعثی. یه وقتایی هم طوریکه بهانه دست بعثیا نیفته بی احترامی به عکس صدام. یکی از نقاشا می گفت: بوم بزرگی که نجارها درست کرده بودن به ما دادن و قرار شد عکس صدام رو روی آن بکشیم. منم با پا رفته بودم روی بوم ومشغول طراحی اولیه بودم که یکی از بعثیا با عصبانیت اومد و داد زد چرا با پا رفتی روش؟ گفتم سیدی بوم خیلی بزرگه و ناچارم برای اینکه دقیق و تمیز بشه روی بوم باشم. هنوز تصویری مشخص نبود و یه سری خطوط کشیده بودم. اونم اومد روی بوم و پرسید کله سید الرئیس کجاست. منم به حالت مسخره گفتم سیدی زیر پوتین های شماست.
یهو انگار برق گرفتش و جستی زد و جفت پا پرید بیرون طوری که نزدیک بود از پشت بیفته و منم حسابی خنده م گرفته بود. خدمتی که نقاش ها به بچه ها می کردن علاوه بر انتقال برخی اخبار و نقشه هایی که بعثیا برای بچه ها داشتن و کمک خوبی بود که افراد مراقبت بیشتری بکنن تا کمتر کتک بخورن، مدادهایی که کوچک میشد بصورت قاچاقی و با زحمت زیاد میاوردن داخل آسایشگاها و تنها اقلام فرهنگی ما همین مدادهای بند انگشتی بود که البته اگر از کسی می گرفتن بشدت شکنجه میشد و جون نقاش ها هم به خطر میفتاد. ولی اونا این ریسک را انجام میدادن. یه وقتایی هم مقداری چسب چوب و رنگ کش می رفتن و به بچه ها می دادن که برای کارهای دستی و ساختن تسبیح و غیره استفاده میشد.
بچه ها با استفاده از همین خورد و ریز اقلام قاچاقی گاهی نشریه، پیشانی بند، تصویر امام و ادعیه و قرآن تهیه می کردن و مورد استفاده قرار می گرفت. چن بار همین نقاش ها از جمله آقای صادق الوعد بخاطر دادن اینجور چیزها به آسایشگاها شدیدا کتک کاری شدن ولی بازم در فرصت مناسب همون کارها رو تکرار می کردن. کار نقاش ها تو اون شرایط محرومیت از هر گونه اقلام فرهنگی واقعا ارزشمند و در حد یه جهاد بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_و_ششمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 8 📿 9 📿 11 📿 19 📿 21 📿 25 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_610_461)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمیکرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.
✍گاهی اوقات نمیگذاشت من متوجه کمکهایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش میگذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد. اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.
#راوے :همسرشهید
#شهید_مسلم_نصر🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#میخواهم_مثل_توباشم
محمدجواد تندگویان، وزیر نفت دولت #شهید_رجائی در حالی كه برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان در جنوب كشور بود،به اسارت نیروهای ارتش بعث عراق درآمد و پس از سال ها اسارت، توسط رژیم بعث عراق به #شهادت رسید.
وزیری که خودش شخصاً برای بازدید از زیر مجموعهاش راهی مناطق جنگی میشود، شاید باور کردنش در این زمانه که بعضیها خودشان را ژنرال جنگ میدانند ولی در موقعیت های حساس پنهان میشوند کمی سخت باشد!
۲۹ آذر، روز تجلیل از
#شهید_محمدجواد_تندگویان🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت صد و نهم : هنر در خدمت انسانیت(۳) برقکارها
وضع و اوضاع برق و سیم کشی اردوگاه خیلی افتضاح بود و دم به دقیقه یه جایی اتصالی می کرد و بخشی از اردوگاه خاموش میشد و بعثیا رو به وحشت مینداخت. برقکار بعثیا یکی بود بنام تحسین که خیلی وارد نبود و تا می رفت دماغشو خوب کنه، چشمشو کور می کرد.
بالاخره دست به دامن بچه ها شدن و گفتن اگه کسی هست که برقکاری بلده خودشو معرفی کنه. خب این فرصت طلایی بود تا از این طریق هم بخشی از مشکلات بچه ها و قطعی برق کم بشه و هم بواسطه خدماتی که اینا انجام می دادن، کمتر بهانه بگیرن و آسایش بیشتری برای بچه ها فراهم بشه.
احمد چلداوی که دانشجوی رشته برق بود، بعنوان برقکار کارشو شروع کرد و گاهی هم افرادی رو بعنوان کمک کار با خودش می برد. احمد میگه تحسین که از کارم خوشش اومده بود و دیگه افسرا کمتر بهش گیر میدادن، پرسید در روز چند بار چای می خورید؟ گفتم هفته ای یه بار. گفت من کاری می کنم که هر روز بهتون چایی بِدن. تا اون وقت ما وعده صبحانه نداشتیم،اما به برکت کار احمد و پیگیری تحسین بعد از چند روز وعده صبحانه برقرار شد و هر روز صبح چایی داغ می خوردیم.
تو یکی از روزای داغ تابستون برق اردوگاه کامل قطع شد. هوای داخل آسایشگاها مثل جهنم داغ شده بود و خودِ بعثیا هم کلافه شده بودن. ظاهرا برقکار خودشون هم رفته بود مرخصی.اومدن سراغ احمد چلداوی.احمد رفت و با یه انبردست و فازمتر کار رو انجام داد و برگشت. بنده خدا خیلی ترسیده بود. بدون تجهیزات ایمنی مجبورش کرده بودن نزدیک دکل و ترانس فشار قوی بشه و با هر زحمتی یه میله ی فولادی رو بجای فیوز سوخته جا داده بود و برق وصل شد. نگهبانا از خوشحالی داد میزدن برق اومد.کار احمد تاثیر زیادی در کاستن از حجم اذیت و آزارها داشت. ایشون هم برقکاری می کرد و با دست خالی بعضی وقتا جونشو به خطر مینداخت و هم مترجم بود.
خدمات برقکاری احمد چلداوی و تیمش تا ماهای واپسین اسارت ادامه داشت و خداوند هم مزد این زحمات را در ایران به او داد. با پشتکاری که داشت و توکل بر خدا موفق به اخذ دکترای الکترومغناطیس شد و بعد از مدتی درجه پروفسورای خودش رو از دست رئیس جمهور وقت دریافت کرد و بعنوان استاد تمام دانشگاه علم و صنعت خدمات علمی فراوانی ارائه داده و تالیفات ارزشمندی در این زمینه داره..مدتی هم رئیس دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت بود که با روی کار آمدن دولت روحانی از کار برکنار شد و جامعه علمی کشور یک مدیر ارزشمند را از دست داد ولی همچنان در جایگاه استادی دانشگاه منشاء خدمات علمی فراوانی است.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت صد و دهم :
هنر در خدمت انسانیت(۴)
هنرهای دستی
حفظ جان بچه ها و سالم برگشتن اونا به ایران و دامن خانواده ها مهمترین دغدغه ی بزرگترا بود. تعدادی از نگهبانا واقعا جلاد و خونخوار بودن و از دقایق و ثانیه ها برای شکنجه و آزار دادن بچه ها استفاده میکردن و در موارد متعدد افراط در خشونت و شکنجه سبب شهادت تعدادی از بچه ها شد. ازین طرف افراد باتجربه و شاخص به هر تدبیر و ترفندی برای کاستن از حجم خشونت ها و شکنجه ها متوسل می شدن تا بچه ها مقداری آسایش داشته باشن. یکی ازین تدابیر مشغول کردن نگهبانا بویژه جلادهای بعثی با هنرهای دستی بود. از تراش زدن قالب های صابون شروع شد. چن نفری با صابونایی که اندازه یه پاره آجر بودن زیرسیگاری و مجسمه های خوشکل درست کردن و به اونا هدیه می دادن. اونا مثل افراد ندید بدید چنان شیفته این هنرای تزئینی میشدن که گاهی کابلشونو فراموش می کردن و این غنیمت بود برای حفظ جان بچه ها.
کم کم بعضی از اونا رام شدن و ارتباطی بین خود و بچه ها برقرار کردن و حتی گاهی خودشون صابون و برخی چیزای دیگه به بچه ها میدادن تا براشون درست کنن. بعدش ساختن چیزایی با چوب و سنگ هم اضافه شد و هم مشغولیتی برای بچه ها بود که کمتر به فکر فرو برن و تاثیر زیادی در کاهش شکنجه ها و اذیت آزارها داشت.
خیلی وقتا نگهبانایی که چیزی رو سفارش داده بودن مرتب سر میزدن و از پیشرفت کار جویا میشدن و بعضی وقتا کابل هم با خودشون نمیاوردن. گر چه بعضی معترض به این تدبیر بودن و نوعی سوء استفاده از طرف بعثیا و مماشات از طرف ما محسوب میشد، اما حقیقتا حفظ جان و سلامتی صدها انسانی که دهها هزار چشم انتظار داشتن برای ما اولویت داشت.
یه وقتایی تکه سنگ های صافی میاوردن و به بچه ها میدادن که به شکل قلب و غیره براشون در بیارن و افراد هم با ساییدن به کف سیمانی آسایشگاه سنگهای تزيینی جالبی را در میاوردن. بعدها حتی اجازه دادن بچه ها برای خودشون هم ازین چیزها درست کنند. ولی نامردها گاهی به بهانه تفتیش همه رو جمع می کردن و می بردن. ولی اصل برای مشغولیت سالم و تامین آرامش و آسایش بیشتر بود و اصلا مهم نبود که آنها حاصل رنج بچه ها رو به سرقت می بردن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_و_هفتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 11 📿 12📿 14 📿 15 📿 18 📿 20 📿 23 📿 24 📿 25 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_630_461)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
چه گلستانے به پا میڪرد...
#شهید_گلستانے صبحگاه پادگان دوڪوهه را با خواندن این دعا :
.اللهم اجعل صَباحَنا، صَباحَ الْابرار
هنوز صدایش به گوش میرسد ...
#صبحتون_شهدایی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔔 شمارهی جدید نشریهی #خط_حزبالله منتشر شد:
♨️ #سخن_هفته: نقشه دشمن برای #بیثباتی کشور تا زمان #انتخابات؛ دستهایی در کار است
🔶 #اطلاعنگاشت: مروری بر #مطالبات رهبر انقلاب از دولت برای بهبود وضع زندگی مردم؛ با توطئه #ناامیدسازی مردم مبارزه کنید
✅ #انتخاب_اصلح: یک #انتخاب خوب گاهی دهها سال تأثیراتش باقی میماند
🔰#خاندان_ویرانی: #رضاخان به دستور #انگلیسىها آمد به دستور انگلیسىها هم رفت
❇️ #خاطرات_رهبری: روزی که پسرم من را نشناخت!
@Khattehezbollah
#اطلاعیه
سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای شفای یک #مادرجوان که بیمارستان بستری هستند حالشون مساعد نیست به نیت اقا امام زمان عج ختم #14_هزارتا_صلوات و #14_هزارتاذکر_امن_یجیب بگیرم هرکس قصد دارد در این ختم شرکت کنه به ای دی زیر هماهنگ کنه
@R199122
اجرتون با بی بی ۳ساله🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله
#دلنوشته_همسر_شهید
.
.
بچه که بودیم صرافتی درجانم بود تا شبهای یلدا را تا سحرش بیدار بمانم، حتی بعد از تمام شدن مهمانی و خوابیدن بزرگ ترها. نمیدانم چرا ولی انگار با خودِ یلدا رودرواسی داشتم و تعارف که اول او برود وبعد من...
به نوعی با همهی منتظران سحر یلدا رقابت میکردم که در انتظار از پا درشان بیاورم و خسته نشوم
یلدا چیزی شبیه سال های فراق توست...
تا حالا شنیده ای که کسی از طولانی بودن شب یلدا گلایه کند و غر بزند؟
.
.
#در_این_شب_یلدا_ز_پی_ات_پویم
#تو_ای_پری_کجایی...
#شهید_جاودیدالاثر
#خادم_شهدا
#شهیدمحمد_بلباسی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
حافـظ! تو خبـرداری از عالم
شیـدایــی
یلدای فراق آمد، رفته است
شکـیبایـی
برخیز و بخوان با ما«ای پادشه
خوبان»
دل بی تو به جان آمد، وقت است
که بازآیی
اَللّهُمَّ عَجِّلِّ لِوَلیِّکَ الفَرَج ...❤️
ما كه خود چله نشين تو شديم
مهدی جان!
اين شب چله اگر از تو خبر شد،
يلداست...
#یلدا_مبارک🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_صد_و_یازدهم
💢بیگاری با اعمال شاقه
امَربَرها
دسته دیگری از اسرا که به بیگاری برده می شدن بچه هایی بودن که مجبور میشدن کارای شخصی نگهبانای عراقی رو مثل نظافت اتاق و شستن لباس و غیره رو انجام بدن.
زمان شاه در ارتش به اینجور افراد گماشته و عراقی به اینا امَربَر می گفتن. در هر بند تعدادی امربر انتخاب شدن و وقتی درِ آسایشگاها برای استفاده از هواخوری باز میشد، اینا بعد از اینکه کارای شخصیشون رو انجام می دادن، می رفتن برای جارو کردن اتاق نگهبانا و شستن ظرف و لباس و سایر کارای نگهبانا.
بعثیا نه تنها تشکری نمی کردن، بلکه همانند برده با این بچه ها رفتار می کردن و در حین انجام کار از هیچگونه تحقیر و آزاری خودداری نمی کردن. تنها امتیاز بچه های امربر این بود که از دستشویی راحتتر استفاده می کردن و به موقع حمام می رفتن. این امتیاز هم صرفا بخاطر این بود که یه وقت بعثیا دچار امراض مسری که بین بچه ها بود نشن.
زمانی که دم غروب امربرها به آسایشگاهاشون بر می گشتن خستگی در چهره شون موج می زد و از دست انداختن ها و تحقیر بعثیا شکایت می کردن، اما چاره ای جز صبر نبود. در اردوگاه تکریت ۱۱ هیچ چیزی به اختیار افراد نبود و تمام کارها و وظایف اجباری و تحمیلی بود و گریزی از اون نبود.
بعثیا از اینکه میدیدن یه ایرانی داره براشون نوکری می کنه، لذت می بردن و در عالم توهمات خودشون فک می کردن که اونا شدن ارباب و ایرانی جماعت نوکر و برده. تمام حقارتاشون در صحنه های نبرد و شکستای پیاپی شون رو با اینگونه اعمال رذالت بار جبران می کردن و جالب این بود که بر در و دیوار و جای جای اردوگاه آیاتی در تکریم اسرا و در تمجید از کرامت و بزرگواری و رفتار انسانی خودشون با اسرا نوشته بودن. شاید خودشون هم به این نوشته می خندیدن ولی به هر حال باید یه جوری تمامی شکنجه ها و آزار و تحقیرها رو توجیه می کردن و گناه تمام این رفتارای غیر انسانی رو به گردن ما می نداختن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_صد_و_دوازدهم
💢کوله های خاکی
هر از مدتی فکری موذیانه به ذهن بعضی از افسرا و مسئولین بعثی اردوگاه برای آزار دادن بچه ها خطور می کرد. بعد از پنج شش ماه که مقداری شکنجه های عمومی کاهش پیدا کرد، ترفند بیگاری کشیدن های بی فایده از بچه ها در دستور کار اونا قرار گرفت. یه روز همه رو طبق عادت و روال همیشگی به خط کردن و دستور دادن که از یه طرف اردوگاه خاکها رو به سمت دیگه ببریم. به هر دو نفر یه گونی دادن و می رفتیم پر از خاک می کردیم و یه طرف دیگه خالی می کردیم.
یه کار کاملاً مسخره که هیچ عمران و آبادانی بدنبال نداشت. خاکها وقتی این طرف اردوگاه جمع می شد دوباره همون رو تو گونی ها می کردیم و برمی گردوندیم سر جای اولش. این کار در شدت گرمای تابستون انجام شد و روزها بطول کشید. ناگفته نمونه علیرغم اینکه کار سختی بود و گرما هم اذیت می کرد و گاهی هم دشمن کابل و چوبی رو چاشنی کار می کردن و افرادی رو می زدن، ولی همین قضیه دستمایه طنز و تیکه پرانی و خنده بچه ها شده بود و هر کسی طبق ذوق و سلیقه اش چیزی می گفت که بقیه رو بخندونه.
گاهی خودمون رو برده های قدیم فرض می کردیم و با سپاه اسپارتاکوس که از برده ها تشکیل شده بود همزادپنداری می کردیم که روزی پدر همین بعثی ها رو در میاریم.
چیزی که همیشه ذهن منو به خودش مشغول می کرد این بود که این بندگان خنگول خدا، حالا که به هر طریقی می خواستن ما رو به بیگاری بکشن، چرا تو کارای خوب که برای خودشون هم منافع و عایداتی داشته باشه بکار نمی گیرن. می تونستن برای ساخت و ساز و امور کشاورزی و غیره از وجود ما استفاده می کردن، ولی از بس حقد و کینه داشتن واقعا شاید حتی به این مسئله ساده هم عقلشون قد نمی داد و ترجیح می دادن فقط اذیت کنن و عقده هاشونو روی سر ما خالی کنن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_و_هفتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 12📿 14 📿 15 📿 18 📿 20 📿 23 📿 24 📿 25 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_616_961)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊