eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت دویست و شصت و هفتم محرم بیاد ماندنی (۱) با شروع مرداد سال ۶۹ محرم هم آغاز شد. روز سه شنبه دوم مرداد مصادف بود با اول محرم سال ۱۴۱۱ . در سه سال قبلش از برگزاری هرگونه عزاداری و مراسمات ماه محرم، محروم بودیم. من مسئول فرهنگی زندان قلعه بودم و بچه‌ها انتظار داشتن که یه‌کاری در این زمینه بکنیم. امکان برگزاری مراسم عمومی نبود و بعثیا بشدت برخورد می‌کردن. حدود ۴۰ نفر از بچه بسیجیای نترس و کله‌شق تصمیم گرفته بودن تو یکی از آسایشگاها یه مراسم آروم عزاداری برگزار کنن. دو سه نفرشون اومدن پیش من و گفتن: ما میخوایم مراسم برگزار کنیم و حداقل امسال رو عزاداری کنیم. گفتم این کار خطرناکه و احتمال داره بریزن سرتون و حسابی شکنجه بشید. گفتن: همه چیزو بجون می‌خریم فقط اومدیم ازت کمک بخوایم. گفتم: شما که تصمیم‌تون رو گرفتین چه کمکی از من ساخته‌س؟ گفتن: سخنران نداریم می‌خوایم این دهه رو برامون سخنرانی کنی. راستش کمی مردد بود. تصمیم دشواری بود. سخنران مراسم ۴۰ نفرۀ مراسم عزاداری اونم یه دهه کامل! نه یه روز! خوش انصافا اشتهاشون هم ماشاءالله کم نبود. بین دو راهی گیرکردم. اگه جواب مثبت بِدم می‌بایست پی همه چیز از شکنجه و سلول انفرادی رو بجون می‌خریدم و اگه جواب رد بدم بدجوری توی ذوق بچه ها می‌خورد. به خودم نهیب زدم اینا خطو شکستن و همه چیز رو بجون خریدن! مگه خون تو از اینا رنگین‌تره؟! بعد از لحظاتی سکوت سرم رو بلند کردم گفتم: قبوله ولی به دو شرط! پرسیدن شروط چیه؟ گفتم: اول اینکه اگر مشکلی پیشامد کرد نباید بقیه بخاطر ما کتک بخورن و اذیت بشن ما باید بطور کامل مسئولیت کارمون رو بپذیریم و نذاریم کسی دیگه غیر ازین جمع کتک بخوره و دوم اینکه عکسی از صدام تو اون اتاقه. من زیر عکس یزید برای امام حسین(علیه السلام) سخنرانی نمی کنم. باید بردارید. هر دو شرط رو قبول کردن و از همون روز اول محرم مراسم ما که شامل سخنرانی من و مختصری عزاداریِ آروم بود شروع شد. دو سه روز بدون اینکه بعثیا بفهمن داخل اتاق مراسم رو اجرا کردیم. بعد از دو سه روز نمی‌دونم کسی خبرکشی کرده بود یا نگهبانای عراقی متوجه شده بودن، تعدادی نگهبان ریختن پشت اتاق و گفتن چه خبره اینجا؟ گفتیم: داریم آروم و بی سر صدا عزاداری می‌کنیم! گفتن: مگه نمی دونید ممنوعه سریع جمعش کنید و دیگه هم تکرار نشه. بچه ها گفتن: ما کاری به کار کسی نداریم و توی اتاق خودمون کمی سینه می زنیم و متفرق می‌شیم. تهدید بعثیا شروع شد و در رو از پشت قفل کردن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 4 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 20 📿 21 📿 27 📿 29 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💢 سلام همسنگران عزیز ما خادمین سنگر شهدا تصمیم گرفتیم به کمک شما بزرگوارن مقداری مواد ضدعفونی و کلر و کپسول جهت ضدعفونی کردن شهر خریداری کنیم اگر کسی تمایل دارد در این کمک کند چه از نظر و چه از نظر کمک غیر نقدی شامل و یا دادن کپسول کمک کند به این ای دی پیام بده @FF8141 اجرتون باشهدا
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 571 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
شَفَتُ الجَنَّةَ مَرَّتَینِ مَرَّه بِعیونِها، وَ مَرَّه بضحکة ها ... بهشت را دو بار دیدم، یک بار در چشم‌هایش و یک بار در لبخنـدش ... ..... 🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
●خلبان شهید «علی بختیاری» از جمله اسطوره‌های شهادت است که جانش را در جنگ تحمیلی تقدیم دین و امام و اسلام و ایران و ایرانی کرد؛ این شهید بزرگوار در سال 96 به عنوان شهید شاخص شهرستان رزن معرفی شده است. ●خلبان شهید «علی بختیاری» در تاریخ 1334 در روستای گاوسوار بخش سردرود شهرستان رزن دیده به جهان گشود . ●این خلبان دلیر و شجاع سال 1354 به استخدام هوانیروز در آمد و پس از گذراندن آموزش های نظامی و تخصصی پرواز با بالگرد به دانشکده مرکز آموزش هوا نیروز اصفهان اعزام شد و پس از آن موفق به اخذ گواهی نامه خلبانی گردید و در ردیف تیز پروازان هوا نیروز به حراست از میهن اسلامی ایران مشغول شد . ●شهید «بختیاری» در عمر کوتاه مدت خود خدمات شایسته‌ای را در یاری رساندن به سیل‌زدگان، زلزله‌زدگان و همچنین مقابله با سوداگران مرگ انجام داد. ●این شهید بزرگوار با آغاز جنگ تحمیلی، پرواز با بالگرد 205 وظیفه سنگین‌تری را بر دوش گرفت و آن یاری رساندن به مجروحان جنگی و رساندن امکانات به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل بود. ●آخرین مأموریت شهید خلبان «بختیاری» همراه با خلبان «صفر بساطی» در هیجدهم خرداد سال 1360 در منطقه غرب کشور بود که در حال پشتیبانی از یک ستون نظامی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بودند که بالگردشان هدف موشک دشمن بعثی عراق قرار گرفت و در نزدیکی مهاباد سقوط کردند و به درجه رفیع شهادت نائل شدند. 🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
به دنبالِ ســـرت سنـــگر به سنـــگر دلِ من نیــز مفقـــود الاثر شد ... ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشک هم براش نریختم... لباس مشکی هم براش نپوشیدم... وقتی هم که جنازشو اوردن تشت حنایی دستم بوده... با یه پاکت شیرینی... عکساش رو هم هست ... 📎پ ن : غیرت مادران شهدا... مادری که دو پسرش شهید میشوند اما خم به ابرو نمی آورد... 🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
یادے ڪنیم ازاونایی ڪہ نہ یہ روزدرسال؛ بلڪہ هرروز ۸_سال چهارشنبہ سوری داشتن...🔥 نہ با این ها... بلڪہ بامین ونارنجڪ وآرپی جی... ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
‌‌●شهیدحاج قاسم سلیمانی هیچ گاه از سختی های جبهه مقاومت چیزی نمیگفت، نمیگفت خسته شدیم، نمیگفت تجهیزات نداریم، نمیگفت ما نمی توانیم ، ایشان همیشه در پاسخ هرسوالی درخصوص جبهه مقاومت، میگفتند: همه چیز خوبه و ان شاءالله پیروزی نهایی اسلام نزدیک هست. 🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت دویست و شصت و هشتم محرم بیاد ماندنی سال ۶۹ (۲) بچه‌ها با هم عهد کردن تا پایان ادامه بدن و نترسن و هر چه بادا باد! بعد از ساعاتی اومدن درو باز کردن و گفتن: سریع متفرق بشین. ما هم که مراسمم‌ون تموم شده بود متفرق شدیم. بعد از این ماجرا دادِ چند نفر از همون همیشه عافیت طلبا دراومد که شما دارین جون همه رو بخطر می‌ندازین و امام حسین(علیه السلام) راضی نیست به این کارای شما. با ملایمت گفتیم: نگران نباشید اولاً ان شاء الله اتفاقی نمیفته و اگه هم افتاد ما مرد و مردونه عواقب کارمون رو خودمون بعهده می‌گیریم و نمی‌ذاریم شما اذیت بشید. روز بعد هم ادامه دادیم. باز هم اومدن مقداری تهدید کردن و ما رو متفرق کردن و رفتن ولی روی چه حسابی بود بعثیا خیلی سخت‌گیری نکردن و بعدش هم حساسیت نشون ندادن، ظاهراً در تدارک حمله به کویت بودن و بنحوی با ما مدارا می‌کردن. کم‌کم عزاداری به سایر اتاق ها و آسایشگاهای دیگه هم سرایت کرد و تا روز هفتم و هشتم تقریبا توی همه آسایشگاها مراسم برگزار بود و این اولین محرمی بود که بعد از سه سال و نیم از اسارتمون موفق به عزاداری شدیم. راستشو بخواید رومون زیاد شد و بچه‌ها پیشنهاد کردن روز نهم و دهم داخل محوطه زندان و بصورت عمومی عزاداری کنیم. عده‌ای می‌گفتن که احتمال داره بعثیا این فقره رو تحمل نکنن و مشکل پیش بیاید. قرار گذاشتیم با استفاده از عرب زبانامون با اونا مذاکره کنیم و اجازه بگیریم. اولش مخالفت کردن و گفتن: این جوری برای ما درد سر می‌شه و اگه فرماندهای بالا بفهمن تنبیه‌مون می‌کنن ما وقتی دیدیم مقداری نرم شدن. کمی خواهش کردیم و قول دادیم آروم و مسالمت آمیز یکی دو ساعت تو محوطه عزاداری کنیم و بعدشم بریم تو اتاقامون. هر جوری بود راضی شدن. شب تاسوعا و عاشورا همه بچه‌هایی که مایل بودن تو عزاداری شرکت کنن تو دو آسایشگاه( ۹ و۱۰ ) که هر کدوم ظرفیت نود نفر برای استراحت و حدود ۲۰۰ نفر برای مراسم داشتن، تقسیم شدیم و مراسم باشکوهی برگزار شد. روز تاسوعا و عاشورا هم با نظارت عراقیا مراسم عمومی شامل سخنرانی و نوحه خونی و سینه زنی برگزار شد. شام غریبان هم در همون دو آسایشگاه ۹ و ۱۰ به طرز باشکوهی که در هیچ اردوگاه و هیچ مقطعی از تاریخ اسارت سابقه نداشت انجام شد و به مراسمات خاتمه دادیم. این مراسمات اتحاد و همدلی بین بچه ها رو چند برابر کرد و حالا همه در کنار هم برای اباعبدالله عزاداری می کردیم و بعثیا هم تماشاگر بودن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت دویست و شصت و نهم محرم بیاد ماندنی سال ۶۹ (۳) روزای اول که اون گروه چهل نفره عزاداری رو شروع کردن و هر گونه احتمال خطر وجود داشت و برخی بشدت نگران و مخالف بودن، اما بتدریج که عادی شد و خطری بچه‌ها رو تهدید نکرد همون مخالفین هم تو مراسمات شرکت می‌کردن و با خودشون تصمیم گرفته بودن که جداگونه توی یکی از دو آسایشگاه بزرگ مراسم بگیرن. من متوجه قضیه شدم. دیدم این جوری باز همون هیأت بازی ایران می‌شه و نباید بین بچه‌ها دوگانگی اونم تو مراسم ابا عبدالله دیده بشه. بچه‌هایی که با هم بودیم رو جمع کردم و یه جلسه مشورتی برگزار شد. پیشنهاد مشخصِ من این بود که توی دو روز آخر، مدیریت رو بدیم دست این بچه‌ها و ما هم تو مراسم اونا شرکت کنیم. چند تا ازون آتیش پاره‌ها مثل نعمت دهقانیان و رضا البرزی از بچه های تهران و تعدادی دیگه مخالفت کردن و می گفتن: اینا از اول مخالف بودن و ما رو متهم می‌کردن که داریم جون‌شونو بخطر می‌ندازیم. حالا که عادی شده و خطری نیست ما مدیریت رو به اونا بدیم؟!. البته کمی هم حق داشتن. ولی من با زبون خوش و با این استدلال که تو این ماهای پایانی نباید همدلی بچه‌ها خدشه دار بشه و بین ما دو دستگی بیفته اونم تو مراسم امام حسین(علیه السلام). خلاصه به هر مکافاتی بود اونا رو قانع کردم. قرار شد لیستی از بچه‌های مداحِ ما رو به اونا بدیم و مراسم بصورت یه‌پارچه و یگانه انجام بشه. منم رفتم پیش یکیشون که بقیه ازش حرف شنوی داشتن و خواهش کردم که دو دستگی نشه و ما میایم زیر پرچم شما سینه می‌زنیم و اسم مداحای خودمون رو بهش دادم و گفتم: اگه دوست داشتید این بچه‌ها، آمادگی دارن که مداحی کنن. انصافا ایشون هم با روی گشاده استقبال کرد و از همه مداحها توی مراسمات شب و روز تاسوعا و عاشورا و شام غریبان استفاده شد. این تصمیم که به برکت امام حسین(علیه السلام) در ذهن من جرقه زد و خدا هم کمک کرد من و بقیه بچه‌ها منیّت خودمون رو زیر پا بذاریم و یه مراسم باشکوه و متحد برگزار بشه، جزو شیرین‌ترین خاطرات کل دوران اسارت من شد. جالب‌تر قضیه این بود که روز عاشورا مصادف شد با یازدهم مرداد و همون روز عراق به کویت حمله کرد و کویت اشغال شد و دو روز بعدش همه ما از زندان قلعه آزاد شدیم و به اردوگاه ملحق ـ که قبلا ۴ ماه با آسایش در اونجا بودیم ـ منتقل شدیم. خیلی از بچه‌ها این گشایش رو به برکت همون مراسمات دهه محرم می دونستن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 4 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 20 📿 21 📿 27 📿 29 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 572 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
سردار ؛ چه کرده‌ای شما با دل ما دلتنگی‌مان بند نمی‌ آید...آه! 🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
بهار،،، هـــوا را تـــازه میکند تـــو؛ را بـــرای من تــــو از هر بهاری بهاری تـــری...! ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ● نماهنگ ویژه مهدی، احمد، بهشت... ●روایت منتشر نشده از ساعات قبل از شهادت شهید باکری و مکالمه بی سیم او با شهید کاظمی 📎پ ن : تقدیم به شهیدان مهدی باکری، احمد کاظمی، و قاسم سلیمانی🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
●ای برادران و خواهران دست از اسلام بر ندارید که می دانم بر نمی دارید ، تا شیطان بزرگ را از پای در نیاورید از پای ننشینید و به قول امام عزیزمان تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنین بی افکند مبارزه هست ، و مبارزه کنید تا هر چه زودتر سخن گهر بار امام به اجرا درآید.. 🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
من قاسم سلیمانی هستم.pdf
7.14M
انتشار pdf کتاب به نــام : "من قاسم سلیمانی هستم" 📎پ ن : تألیف: ناصر کاوه ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
●عمودرویش همیشه به نیروهای کم سن و سال روحیه می داد ... همرزم و فرزند رشیدش ، قاسم ، در پدافندی عملیات بیت المقدس ۴ به درجه رفیع شهادت نائل آمد . پ.ن : خنده های دلنشینِ 🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت دویست و هفتادم حمله عراق به کویت و آغاز فرج اوج روزای داغ مرداد ماه سال ۶۹ بود و مدتها بود که بساط مذاکرات مستقیم بین ایران و عراق جمع شده بود و به فراموشی سپرده شده بود. هیچ خبر و روزنۀ امیدی برای آزادی وجود نداشت و ما مشغول برنامه‌ها و فعالیتای فرهنگی و علمی خودمون بودیم و تنها چشم امیدمون برای آزادی به آسمان دوخته شده بود. حرف و حدیثایی بین بعضی ازبچه ها بوجود اومده بود که هیچ‌گاه بین ایران و عراق صلح نمی‌شه و ما تموم عمرمون باید همین‌جا بمونیم تا یکی‌یکی از دنیا بریم و همین‌جا دفن بشیم. گر چه این فکر، دغدغه عمومی بچه‌ها نبود و اکثراً امیدوار به فضل و عنایت الهی بودن، ولی تعداد کمی بنوعی دچار سرخوردگی از طولانی شدن اسارت بصورت مفقود شده بودن، اما همین هم برای ما آزاردهنده بود و تلاش می‌کردیم نا امیدی رو از بچه‌ها و خودمون دور کنیم و به اونا روحیه بدیم. توی همین شرایط ناگهان تلویزیون عراق روز پنجشنبه، یازدهم مرداد ۶۹ خبری رو مبنی بر کودتای نظامی در کویت و سرنگونی دولت پادشاهی در این کشور و دعوت سران کودتا از صدام حسین برای مداخلۀ نظامی و کمک به اونا منتشر کرد و چند نفر رو با لباس کویتی نشون داد که به ملاقات صدام اومده و از وی تقاضای کمک کردن و صدام هم قول همکاری و مساعدت به اونا داد و بلافاصله ستونای نظامی عراق رو نشون می‌داد که وارد کویت شدن. صحنه‌سازی کودتا و دعوت کودتاچیان از صدام برای مداخله نظامی اونقدر ناشیانه طراحی شده بود که حتی ما که جز تلویزیون عراق منبع دیگه‌ای رو در اختیار نداشتیم همون وقت متوجه شدیم که این یه بازی سیاسی برای توجیه حمله نظامی عراق به کویت و اشغال اون کشور بوده. تلویزیون عراق دقیقاً مثل روزای حمله به ایران مارش نظامی و سرودهای حماسی پخش می‌کرد و از فتح تموم خاک کویت ظرف چند ساعت خبر داد و نیروهای نظامی عراقی رو نشون می داد که در پایتخت و سایر شهرای کویت مستقر شدن. این تجاوز آشکار هر چند اقدامی جنایت‌کارانه بود، اما هر چه بود برای ما سرآغاز وزیدن نسیم آزادی و بگوش رسیدن زمزمه روح‌بخش تبادل اسرا و توافق صلح بین ایران و عراق بود. فقط دو روز بعد از این ماجرا در اقدامی غیرمنتظره و ناگهانی و بدون استفاده از خشونت دستور انتقال ما از زندان قلعه به اردوگاه ملحق ۱۸ که در چند صد متری زندان قرار داشت شد. هنوز رابطه بین این انتقال با حمله عراق به کویت برامون مشخص نبود و نمی دونستیم با چه انگیزه‌ای با این دستپاچگی دستور جابجایی ما صادر شده، ولی شواهد و قرائن حاکی از روند امیدوار کننده‌ای بود که رهایی از محیط نابسامان زندان قلعه و انتقال به ملحق می‌تونست سرآغاز اون باشه. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت دویست و هفتاد و یکم آخرین جابجایی روز شنبه ۱۳ مرداد ۶۹ عراقی ها بدون مقدمه اومدن و گفتن سریع وسایلتونو جمع کنین و آماده رفتن بشید. ما هم که دیگه این جابجایی‌ها برامون عادی شده بود، وسایلامونو جمع کردیم وکوله پشتیا رو انداختیم روی دوشمون و حرکت کردیم. درِ قلعه وا شد و بدون اینکه دست و چشمامون رو ببندن راه افتادیم. نگهبانای بعثی بدجوری مضطرب و دستپاچه بودن. خبرایی شده بود که ما از اونا بی خبر بودیم. انگار مسافتمون زیاد نیست که پیاده داریم میریم. آره همینجور بود. رسیدیم سر جای چند ماه پیشمون که همه چیز خوب بود. بچه ها به هم می‌گفتن اینجا ملحقه آره خودشه. دوباره برمون گردوندن ملحق. توی این فکر بودیم که چه اتفاقی افتاده که برگشتیم ملحق و از زندان قلعه خلاص شدیم، شایعاتی از طرف برخی نگهبانای عراقی بگوش می‌رسید که تعدادی اسیر کویتی رو میخوان بیارن سرِ جای ما توی قلعه. کم‌کم شایعات به حقیقت پیوست و از طریق آشپزا و بهیارای خودمون و تعدادی از نگهبانای عراقی متوجه شدیم که بله! قضیه اسرای کویته. حالا اونا باید زندانی بکشن و ما برگردیم اردوگاه. بعثیا، کویتی‌های دوست و برادر عربِ دیروز و دشمن امروز رو حتی به این اندازه آدم حساب نکرده بودن که بیارنشون توی اردوگاهِ خالی ملحق. چپوندنشون توی زندان و خدا می‌دونه چه بلاهایی که سرشون نیاوردن. حالا اونا زیر کابل و کتک بودن و افتاده بودن تو اتاقای تنگِ زندان قلعه، دقیقا مثل روزای اول اسارتِ ما. هر چه بود برای ما خیر شد و ۴۲ روز پایانی اسارت رو راحت گذروندیدم. ماجرا ازین قرار بود که بعد از حمله صدام به کویت، تعدادی از کویتی‌ها اسیر شده بودن و آورده بودنشون اردوگاه ۱۸ و می‌خواستن بیارنشون زندان قلعه بجای ما. واقعا خنده‌دار بود. نمردیم و دیدیم چطور گردن‌کلفتا و پولدارای کویتی که همیشه دستشون تا آرنج توی حلق صدام بود و همه جوره کمکش می‌کردن، حالا باید میومدن مثل ما شوربا با طعم کابل می‌خوردن. دنیاس دیگه! انتظار وفا از گرگ داشتن مثل انتظارِ خُنَکی از آتیشه. چقدر امام به این زبون نفهما گفته بود که دلتونو به این صدام خوش نکنین و بهش کمک نکنین. این آدم دیوونه‌س. کارش که با ما تموم بشه میاد سراغتون. حالا همون روزی شده بود که امامِ ما پیش‌بینی کرده بود. هر چه بود برای ما بد نشد. کاش صدام زودتر به کویت حمله می کرد.! از اون زندان و چاردیواری دلتنگ خلاص شدیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 20 📿 27 📿 29 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 573 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ:
تمام شهر را گشتم ڪہ ڪنم اما نہ خود بودے نہ چشمے ڪه شود همتاے چشمانتــ ... 🌷 ●به کانال سنگرشهدا بپیوندید● | سنـــگــرشـــღــــدا | •••❥•ʝøɪɴ: