#خاطرات_شهید
●سردار حسین پورجعفری امین، امانتدار و رازدار حاج قاسم بود و در تمامی عملیاتهای خطرناک در خارج از مرزها در کنار و همراه سردار سلیمانی بود و به نوع در سردار ذوب شده بود.
●شهید پورجعفری در خاطراتش میگفت: روزی با حاج قاسم به منطقه رفتیم، سردار لب بالکن دوربین گذاشته و در حال شناسایی منطقه بود.
●وی ادامه داد: یک بلوک سیمانی دیدم که پایین افتاده بود؛ رفتم و بلوک را آوردم آن را جلوی حاج قاسم گذاشتم و با خودم فکر کردم اگر تک تیرانداز تیری زد به حاجی نخورد.
●شهید ادامه داد: تا بلوک را گذاشتم تیری به بلوک خورده و تیکه تیکه شد؛ خوشبختانه برای حاجی اتفاقی نیافتاد.
✍راوی: شهیدحسین پورجعفری
#شهید_حسین_پورجعفری
#سالروز_ولادت 🌷
●ولادت: ۱۳۴۵/۱/۸ ، کرمان
●شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ، عملیات تروریستی فرودگاه بغداد ، محافظ و همرزم حاج قاسم
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
ٺولدٺ مبارڪ♡
لبخند مقـاومٺ!
ٺولدٺ مـبارڪ♡
رفیق خوشبخٺ حاج قاسم!
ٺـولــدٺ مبارڪ♡
حاج حسین عزیز!❤️
#شهید_حسین_پورجعفری
#سالروز_ولادت 🌷
j๑ïท ➺ @khateh_moghadam
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
●لحظات منتشر نشده از حال و هوای داخل هواپیمای حامل پیکر شهید سلیمانی، از مداحی سیدرضا نریمانی در هواپیما تا خوشآمد گویی برج مراقبت به سردار...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
این کانال همش عکس و فیلم #سردارسلیمانی هست😍
https://eitaa.com/joinchat/1780809728Cc8710268b0
هرکی به #سردارسلیمانی ارادت داره بیاد☺️
آخرش #روزے بهار
خندههامان مے رسد...
پس بیا با عشق،
فصل بغضمان را رد ڪنیم...
#سالروز_شهادت🌷
#شهید_ابوذر_فرح_بخش
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊
"شہـداےمدافع حرم"
با یڪـ تیــــر
دو نشــــان زدند!
هم عباس صفتــ
مدافع حرم #عمـہ_سادات شدند
هم حسین وار
مدافع حریم دین جد سادات..
#شهید_قدرت_الله_عبودی🌷
#سالروز_شهادت
#شهدای_استان_فارس
ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●سالهای دفاع مقدس را در جبهه های نور علیه ظلمت سپری کرد و چندین بار مجروح شده و به درجه
جانبازی نائل آمدند.هیچ وقت در زندگی دنیوی غرق نشدند و غالب دارایی خود را وقف بی بضاعتان کردند.علاقه زیادی به قرائت قرآن و ادعیه و همچنین نماز های نافله داشتند و خود را مقید به #نماز_اول_وقت و شرکت در نماز جمعه و نماز جماعت می دانستند.با شروع فتنه تکویری صهیونیستی ، به عنوان مستشار نظامی به صورت داوطلبانه در کسوت دفاع از حرم اهل بیت به سوریه اعزام که سرانجام در مرحله دوم اعزام خود، به آرزوی دیرینه خود رسید و
به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
#شهید_آزاد_خشنود
شهادت: ۹۶/۱/۸ - سوریه
شهدای استان فارس
#سالروز_شهادت🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
ما را خدا بہ عشق حسین آفـریده است
از او ڪریم تر همہ عالم ندیده است
ریزه خورعطای #حسینیم تا ابد
این لطف فاطمه است که بر مارسیده است
#میلادش_برعاشقان_فرخنده_باد🌸🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
مداحی آنلاین - میثم مطیعی.mp3
3.04M
🎧 #بشنوید🎧
🍃🌸 #میلاد_امام_حسین (ع)🌸🍃
آینه بندان شده دل ها
نوبت عشقی ازلی شد
🎤 باصدای: #میثم_مطیعی
#عاشقان_عیدتان_مبارک🌸🍃
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: رحمان سلطانی
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: رحمان سلطانی
💢 قسمت دویست و هشتاد و ششم
توطئه گروگانگیری
روزانه بین دو تا سه هزار نفر آزاد میشدن و هر روز از تعداد اسرا تو عراق کم میشد. بچههای اردوگاه تکریت ۱۱ که همرزمای ما بودن دو هفته قبلش آزاد شده و برگشته بودن به ایران. حتی اسرای دو سال آخر جنگ که دو سال بعد از ما اسیر شده بودن دسته دسته آزاد میشدن و خبری از ثبت نام و آزادی ما نبود. روزای پایانی نوبت به اردوگاه ۱۸ بعقوبه رسید به عنوان آخرین اردوگاه رسید. از سوله ها شروع کردن و دسته دسته جلو چشمان ما میرفتن و ما فقط نظارهگر بودیم.
گر چه ما از آزادی برادرامون خوشحال بودیم و اصلاً برامون مهم نبود اونا زودتر آزاد بشن یا ما ، اما شواهد و قرائن از توطئهای خطرناک حکایت می کرد که برای ما چیده بودن.
شایعه ای به سرعت توی اردوگاه پیچید و اون این بود که بعثیا تصمیم گرفتن ما رو به عنوان گروگان نگه دارن و بجای ما تعدادی از پناهندهها و منافقین رو بفرستن و حتی بعضی مدعی بودن که پناهندهها و منافقین رو تو اتوبوس هایی که قرار بود ما رو با خودش به ایران ببره مشاهده کردن. واقع قضیه هم همین بود که اردوگاه ۶۰۰ نفره ما تماما تبعیدی از اردوگاهای مختلف عراق بود که جاسوسا تکتک این اسامی رو به عنوان روحانی، پاسدار، فرمانده و سردسته خلافکارا به بعثیا داده بودن و قضیه تبعید و جداکردن این تعداد از بین هزاران نفر بی دلیل نبود. با قوت گرفتن شایعه و خالی شدن اردوگاه بعقوبه و آزاد شدن اکثر اسرای اون و نبودن نام و نشانی از اومدن صلیب و ثبت نام ما، موجی از نگرانی و اضطراب اردوگاه کوچیک مارو فرا گرفت و خون همه بجوش اومده بود. اتوبوسا اومده بودن ولی خبری از صلیب سرخ نبود. جای درنگ نبود باید کاری میکردیم. از اونجایی که عادت کرده بودیم به کار شورایی و تو اینجور مواقع عقلمون رو روی هم میریختیم و تصمیم میگرفتیم، خیلی سریع همه رفتیم داخل آسایشگاها و شروع کردیم به شور و مشورت. نظر اکثریت بر این قرار گرفت که حالت هجومی به خودمون بگیریم و شورش کنیم. همه، هم قسم شدیم یا همه ما رو به رگبار میبندن و همینجا به شهادت میرسیم و یا مجبورشون میکنیم که صلیب سرخ رو خبر کنن و ما رو هم مانند بقیه اسرا آزاد کنن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: رحمان سلطانی
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: رحمان سلطانی
💢 قسمت دویست و هشتاد و هفتم
آزادی یا شهادت
ته دلمون به این قضیه قرص و محکم بود که این تدبیر جواب میده و عراق توی این شرایط حوصله دردسر رو نداره و نمیخواد بخاطر نگهداری و یا کشتن ۶۰۰ اسیر رابطهشو توی اون شرایط حساس با ایران خراب کنه و بهونه دست جمهوری اسلامی بده که تو قضیه کویت براش بشه قوز بالای قوز.
تصمیم نهایی شورش و آماده شدن برای درگیری تا مرز شهادت بود. همه شهادتین رو گفتیم و تا تونستیم سنگ و چوب و میله آهنی جمع کردیم. تعدادی از بچه ها به پشت بام آسایشگاها راه پیدا کردن و لبه آسایشگاها رو سنگربندی کرده و تصمیم گرفتیم در صورت حمله عراقیا همه بریم بالا و از اونجا با سنگ بهشون حمله کنیم. داد و بیداد و شعار شروع شد. موجی از وحشت توی نگهبانا ایجاد شد و سریع همۀ نگهبانا از داخل اردوگاه خارج شدن و پشت سیم خاردار مستقر شدن. بهروشنی می شد ترس و وحشت از تکرار حادثه شهادت پیراینده رو تو چشماشون مشاهده کرد. بعثیا فکر اینجاشو نکرده بودن. اصلاً به ذهنشون نرسیده بود ما حاضریم برای آزادی بمیریم. واقعاً بچهها بعد از ۴۴ ماه اسارت دیگه طاقت نداشتن حالا که همه رفتن و آزاد شدن جمع کوچیک ما سالها بدون نام و نشون در زندانای عراق بمونیم و بپوسیم.
هیچ ابائی از درگیری و کشتن و کشته شدن نداشتیم. به معنای واقعی کلمه خون جلوی چشم همه بچه ها رو گرفته بود و ذرهای ترس از مرگ در چهرۀ کسی دیده نمی شد. خیلی سریع گزارش به مقامات بالا داده بودن. دوباره سر و کله سپهبد حمید نصیر پیدا شد و مرحوم شهید ابوترابی رو هم با خودش آورده بود. عراقیا باید بین قتل عام همۀ ما و آغاز جنگ احتمالی بین ایران و عراق اونم توی مخمصه کویت یا آزاد کردن ما یکی رو انتخاب میکردن. بالاخره این بار عقلانیت رو به خریت ترجیح دادن و سپهبد نصیرمحسن قول داد که حتما یکی دو روز آینده شما آزاد میشید و حاج آقا ابوترابی هم از بچه ها خواهش کرد که بچه ها کوتاه بیان.
الحمدلله با استقامت و پایمردی بچهها و بدون اینکه درگیری مجددی بین ما و بعیثا بوجود بیاد قضیه به خیر و خوشی خاتمه یافت. بچهها سنگ و چوبا رو دور ریختن و وقتِ نماز که شد، آخرین نماز جماعت هم با شکوه خاصی در تموم آسایشگاها برگزار شد و خیلی از بچه ها غسل کردن و آماده حرکت بسمت ایران شدیم. دشمن که نتونست نقشه شومشو اجرا کنه و این جمع رو بطور کامل بعنوان گروگان نگهداری کنه، از درِ مکر و حیله وارد شد و تعدادی از بچه ها رو بدون اینکه بقیه متوجه بشن از نزدیکای مرز برگردوند.
ماجرای این حقه کثیف رو بعدا خدمتتون شرح میدم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_نود_و_دوم
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_746_379)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊