🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
102
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمد_مسرور
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
نَہ یِہ نٰامۍ
نَہ نِشونی
نَہ یِہ ٺیڪہ اسٺخونے
نیسٺ ازش
حٺی پلاڪے
حٺی یِہ لِبٰاسِ خاڪے
#شهیدجاویدالاثررحیم_کابلی
#شهید_محمد_بلباسی
#صبحتون_شهدایی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سہ #شهید . . .
سہ #رفیق . . .
سہ #عاشق . . .
شهیدان مدافع حرم حضرت زینب (س):
#علی_امرایی
#حسن_غفاری
#محمد_حمیدی
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۴/۱
بہ مناسبت سالگرد شهادت ..🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
سہ #شهید . . . سہ #رفیق . . . سہ #عاشق . . . شهیدان مدافع حرم حضرت زینب (س): #علی_امرایی #حسن_غفاری
#فرازے_از_وصیت_نامہ
خواب دیدم . خواب #کربلا را ،
حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمودند :
"تو هم مال این دنیا نیستی خودت را صاف کن ، اعمالت را صاف کن ، بیا پیش ما ..." .
اگر به زیارت کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگویید : . "ارباب غریبم ، دلم برایتان تنگ شده بود ،
ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان برمن واجب تر است ..."
راستی به جای من سفر مشهد بروید که خیلی دلم تنگ است. .
#شهید_علی_امرایی🌷
#بہ_مناسبت_سالگرد_شهادت
#یڪ_تیر
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی"حاج حمید"بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود کمک میکرد،یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ حاج حمیدگفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم.
زمانیکہ رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ سبزی بہ حاج حمید داد.
●سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد.
گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم.
در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شهید شده.
●پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم بیکارے است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سردار سپاهہ...
✍راوی: همسر شهید
#سردار_بی_ادعا🌷
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
مـــــادرها
#زخـم_هاے زیـادے بـراے
نگفتـن دارند..
زخـم هایے ڪہ از چشـــــم هایشان
سـر بـاز مے ڪند..
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_هفتاد_چهارمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s3_154_700)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
103
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_مهدی_فلاح
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
هوالشّهید ..
ما شما را
به هر زبانی
که ترجمہ کردیم
عشق شدید ...
#شهید_علی_سعد🌷
#صبحتون_شهدایی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شـهید
یکی از دلایل اینکه هیچگاه به ایشان به دلیل مأموریتهای زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او میکند به همان زودی ولی با خفت و خواری» و پس از خواندن این مطلب جرأت نمیکردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود.
آنقدر عاشق شهادت بود که هنگام نماز از ما میخواست دعا کنیم مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای شهادتشان کاملاً آماده کرده بودند، به گونهای که شهادتشان برای ما قطعی انگار میشد. همچنین از دیگر خصوصیات آن شهید خواندن قرآن پس از ورود به اتاق محل کار خود در آغاز صبح بود.
پس از شهادت ایشان بود که فهمیدم برای نیروهایش مثل یک پدر دلسوز و حتی در ریزترین مسائل زندگی نیز کمک حالشان بود. ماشین سواریاش پیکانی بود که با هیچ چیزی عوضش نمیکرد و همیشه میگفت، ما به ملت و رهبرمون #بدهکاریم و هیچ طلبی نداریم و واقعا خلوصشان در این زمینه عالی بود؛ حتی پاداشهایی که به ایشان میدادند بین نیروهایش تقسیم میکرد و از آوردن آن به منزل خودداری میکرد
#شهید_دادالله_شیبانی🌷
#سالروز_شهادت
@sangarshohada🕊
#کرامات_شهدا
💠شهیدی که اهل بیت مراقبش بودن
●چون نمیشد گفت این فرشته ی
بلند قامت کدام یک از چهارده معصوم بوده ان پس بنارو بر اهل بیت
میزاریم وقتی حسین را وضع حمل می کردم، دائماً قرآن می خواندم.
●وقتی هم بدنیا آمده بود به جای لالایی برایش روضه و قرآن می خواندم. یکبار حسین لج کرده بود و هر کاری می کردم ساکت نمی شد. کولش کردم و رفتم تو کوچه نوازشش می دادم تا ساكت بشود ولی اصلاً ساکت شدنی نبود. یک لحظه به پشت سرم نگاه کردم، دیدم یک آقایی قد بلند با لباسی شبیه به لباس چوپانی، شال سبزی برگردنش و گیوه به پایش پشت سرم ایستاده .
●« آمدم بگم پشت سرم چیکار می کنی، که دیدم یکدفعه غیبش زد و هر چی به دور و برم نگاه کردم ندیدمش.» در همین لحظه حسین آرام شده بود و دیگر گریه نمی کرد.
#شهید_حسین_گلریز🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
در آخرین سفر محمد به کردستان، برای بد رقه تا نزدیکی ماشین رفتم. وقتی می خواستم او را ببوسم و خداحافظی کنم، با حجب و حیای خاصی سرش را پایین انداخته بود. این کار او مایه تعجب من شد ولی چیزی نگفتم. در کردستان به یکی از دوستانش گفته بود وقتی مادرم می خواست مرا ببوسد، به صورت مادرم نگاه نکردم. می ترسیدم محبت فرزند و مادر مانع از رفتنم شود و از راه خدا باز بمانم، چرا که این بار حتماً شهید خواهم شد...
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_محمدرضا_افیونی🌷
#سالروز_شهادت
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊