♈️ چرا افرادی در بطن اعتراض #اقتصادی شعار مرگ بر #دیکتاتور سر می دهند؟
▪️ تمام فراخوان هایی که کانال ها و شبکه های معارض برای تجمع و اغتشاش صادر می کنند، رویکرد اقتصادی و معیشتی دارد. یعنی فراخوان نه به گرانی، نه به بیکاری، نه به دزدی و اختلاس، اعتراض به موسسات مالی حرامخوار و...
▪️مردم به درستی و حق نگران اقتصاد و وضعیت معیشتی خود در حال و آینده هستند. دولت روحانی هم به درستی و حق در حال ایجاد و توسعه تکانه های شدید اقتصادی در جهت گره گذاری در وضعیت معیشتی مردم است و این کار تعمدی و حساب شده انجام می شود چراکه پس از خروج برجام بارها گفته بودیم تاریخ مصرف روحانی تمام شده و به قول معروف روحانی رو به فساد و ضایع شدن می رود چون او با مذاکره و زد و بند با آمریکا روحانی شده است و بدون آن تهی و پوچ است. پس شرایط را آشفته می کند تا گاوبندی و تسلیم در مقابل آمریکا را به مطالبه عمومی تبدیل کند و در حال حاضر برای همین در اوج اعتراض بازار به توچال می رود و یا مانند این روزها روزه سکوت می گیرد.
▪️ عدم کفایت سیاسی روحانی به روزهای اوج خود رسیده است. سوال از رئیس جمهور در دستور کار مجلس است. تمنا و مطالبه استعفا و استیضاح و عزل روحانی در حال تبدیل شدن به یک مطالبه عمومی و خصوصی است. در سایر بخش ها مثل صداوسیما و... هم احتمال تغییرات بزرگ وجود دارد. همه نگاه ها در آخر به یک نقطه معطوف می شود. مقام معظم رهبری
▪️ وقتی هر فرد، نخبه، رجل، نهاد یا سازمانی به وظیفه ذاتی خود عمل نکند و این وظایف جمع شود، لاجرم همه آنها به سمت جایگاه رهبری معظم انقلاب سوق داده خواهد شد. رهبری معظم و مقتدر و در عین حال مظلوم انقلاب اسلامی نشان داده همانند شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی، خود یک امت است. تک علمدار نهضت امام روح الله است. ابر مرد دوران و امید مستضعفان و آزادگان جهان است. الهام بخش و شور آفرین است. شجاع و روحیه دهنده است. در این حالت معظم له برای حفظ انقلاب اسلامی وارد میدان خواهند شد. تغییرات انجام می شود. آن روز است که معنای زوزه شغال های بنفش بیشتر درک خواهد شد. همانهایی که می گویند مگر مملکت رهبر ندارد پس چرا فلان مدیر اقتصادی یا فلان قاضی یا فلان مجری برنامه تلویزیونی یا فلان مسئول موسسه بانکی و... فساد می کنند؟ پس چرا رهبر دخالت نمی کند؟ همانهایی که می گویند اگر دولت تنبل و ناکارآمد و فشل است پس چرا رهبر ورود نمی کند؟
آری
این شعار را امروز برای فردا می دهند. برای فردایی که تمام مشکلات اقتصادی و معیشتی کشور لاجرم با حکم حکومتی حل خواهد شد.
@sangarshohada🕊🕊
❃🌷↫«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍داشت توی محوطه پادگان قدم میزد و هر از گاهی آشغالهای افتاده روی زمین رو جمع می کردکه یه دفعه وایساد. مثل اینکه چیزی پیدا کرده بود.رفتم نزدیکتر دیدم یه حلب خرماست که روش رو خاک و سنگ گرفته بنظر میومد یکمی ازش خورده بودند و انداخته بودنش اونجا.عصبانیت آقا مهدی رو اولین بار بود که میدیدم. با همون حالت غضب گفت: بگردید ببینید کی اینو اینجا انداخته؟یه چاقو هم بهم بدید. چاقو رو دادیم و نشست روی اون رو ذره ذره برداشت.
✍گفتم: آقا مهدی این حلبی حتماً خیلی وقته که اینجاست نمیشه خوردش.
یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: میدونی پول این از کجا اومده؟
میدونی پول چند نفر جمع شده تا شده یه حلب خرما؟ میدونی اینو با پول اون پیرزنی خریدند که اگر ۲۰ تومن به جبهه کمک کنه مجبوره شب رو با شکم گرسنه زمین بگذاره؟! شما نخورش خودم میبرم تا تهش رو میخورم.
#سردار_شهید_مهدی_باکری🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 نماینده آمریکا در سازمان ملل شعارهای هماهنگ شده در #تجمعات را میخواند، یعنی باور کنیم کہ کاملا اتفاقی و #خودجوش بوده؟
#جنگ_روانی
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_امیرالمومنین_ع :
كسى را كہ بہ تو اندرز مى دهد، از خود مَران
مَن وَعظَكَ فلا تُوحِشْهُ
#غررالحكم_حدیث_7828📗
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💢 چہ کسانی رهبر انقلاب را بہ بی توجهی بہ اوضاع متهم می کنند..؟
🔶 اگر یادمان باشد قریب پنج سال پیش در پی تاثیر تحولات اقتصادی در انتخابات ریاست جمهوری ، جناح مذاکره طلب - با شیطان بزرگ - بہ عرصه آمد و در صدد بود تا هست و نیست کشور را در قالب برجام - ها - بہ باد دهد ، لیکن رهبر انقلاب با نرمشی قهرمانانہ داشته های کشور را بہ دو حوزه ی مهم و حیاتی تقسیم نموده و اندوختہ هستہ ای کشور را کہ در حوزه ی مهم قرار داشت در اختیار دولتِ برجام قرار داد و خط قرمزی بہ دور حوزه سرمایہ های حیاتی کشور کشید و مذاکره پیرامون آنها را برای هر کسی ممنوع نمود.
♦️روی دیگر موضوع برجام در واقع تلاشی بود برای ایجاد تقابل بین ملت ایران - امت - با امام انقلاب . طراحان برجام امیدوار بودند کہ یا با مخالفت رهبری این تقابل شکل بگیرد و یا با گسترش برجام ها ، هویت انقلاب را از آن بگیرند ، کہ در اصل هر دو روی سکہ پایان انقلاب اسلامی را رقم می زد.
تدبیر امام انقلاب این نقشه شوم را بر هم زد و تهدید بزرگی را بہ فرصتی کم نظیر - شفاف شدن وجهه استکبار و آمریکا- مبدّل ساخت.
♦️آنان کہ امروز رهبری را بہ بی تفاوتی در برابر مشکلات مردم متهم میکنند ، عمدتا کسانی هستند کہ همہ چیز ،حتی مصالح نظام و اسلام را بر مبنای معیشت خود تعریف میکنند و مدام بدنبال این هستند کہ نتیجہ بی مبالاتیشان در انتخاب مسئولین را بر عهده رهبری نظام بگذارند...این جماعت نہ پیرو امام خود کہ امام جامعہ را ماموم پنداشته اند و بی صبرانه دوست دارند رهبر انقلاب دست بہ کاری بزند کہ تمام هزینه های سازش با شیطان بزرگ بہ پای مقاومت مردم و رهبری نوشتہ شود...آنان دوست دارند رهبر انقلاب دست بہ کاری بزند که تمام این مصائب در جهت شکل گیری آن طراحی و اجرا شده است ...
♦️این جماعت هرگز گوش بہ فرمان ولی خود ندارند و نمی شنوند ندای رهبر انقلاب را کہ ..." تواصو بالصبر " را زمزمه میکند..!
#مهدی_جوان_ارومیہ
@sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :9⃣0⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 210
یک دفعه یک نفر که از روبه رو داشت به سرعت به سمت ما می دوید، چشمم را گرفت. نمیدانم نامرد چه کاری داشت که به آن سرعت می دوید. در چند ثانیه به ما رسید و بی توجه به صورت باندپیچی شده ام آرنجش را محکم کوبید به صورتم! یک لحظه هوش از سرم پرید. چشمم سیاهی رفت و بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد. صورتم انگار آتش گرفته بود... دقایقی سرم را توی دست هایم گرفته و وسط پیاده رو نشستم. لاکردار دستش را چنان به بینی پیوندخورده ام زده بود که زخم به هم ریخته و به شدت خونریزی میکرد. امیر، مضطرب و هراسان مرا به بیمارستان برگرداند، بی اینکه در شلوغی میدان انقلاب کسی بداند چه بر سر ما آمده است!
در بیمارستان ماوقع را فهمیدند و زخمم را دیدند اما دیگر قبولم نکردند. پاسخشان امیدم را قطع کرد: «این استخوان دیگه خراب شده! الآن هم نمیشه دوباره عمل کرد باید بخیه ها و زخمت کمی خوب بشن تا بعد...»
درد و خستگی و این اتفاق ناگوار حالمان را گرفته بود. با آن وضعیت دوباره پیاده برگشتیم سر خیابان تا خودمان را به ترمینال برسانیم. طفلک امیر با آن مهربانی و عاطفۀ عمیقی که داشت، ناراحتتر از من بود. با آن خاطرۀ بد از تهران جدا شدیم.
در تبریز هم اول به بیمارستان رفتیم. کاری نمی توانستند بکنند فقط پانسمانم را عوض کردند. به خانه آمدم و ده روز تمام در خانه افتادم. در تبریز، هوای روزهای آخر پاییز سرد و پرسوز بود. حاضر نبودم حتی به دکتر بروم. در پانسمان دیده بودم که استخوان به چه وضعیتی افتاده و از پوست بیرون زده!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣1⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 211
هر روز خودم پانسمان را عوض میکردم و میدیدم رنگ استخوان عوض میشود و در حال پوسید ن است. تا اینکه یک روز با دست بیرون کشیده و انداختمش دور! دکتر گفته بود باید حدود پنج ماه صبر کنم و دوباره برای عمل بروم. تا مدتی از فکر بینی درآمدم و دوباره با امیر طرح برگشتن به منطقه را ریختیم.
با امیر به لشکر برگشتیم. به ما گفتند عملیاتی در پیش است و شما برای آموزش به منطقه ای اعزام خواهید شد تا از آنجا مستقیماً راهی منطقه عملیات شوید. کسی در مورد محل آموزش حرفی نزد. بعد از عملیات خیبر و تا آن روز چند بار عملیات لو رفته بود، از این رو بچه های اطلاعات با قدرت و جدیت روی حفاظت اطلاعات کار میکردند و ما هم اصراری برای پی بردن به محل آموزش نداشتیم.
دو سه روز بعد در تاریکی شب سوار ماشینها شدیم. پرده ها کشیده شده بود و حتی بین ما و راننده هم پرده ای بود که بیرون را نبینیم. بعد از مدتها دوری از عملیات، حالا رفتن به آموزش اتفاق خوشایندی بود.
در گرگ و میش صبح از ماشینها پیاده شدیم. دوست خوبمان سید علی اکبر مرتضوی بلافاصله گفت: «اینجا هوره!» راست میگفت، کمی بعد فهمیدیم آنجا منطقه ای به نام «کَسور» در هورالهویزه است. در پانزده کیلومتری بستان جاده ای بود که به منطقه ای دور از درگیری میرسید که از نیزار و درختچه ها پوشیده شده بود و رودی آنجا جریان داشت، منطقه ای وسیع و خالی از نیرو. بابا تنها کسی بود که اطمینان داشت آنجا را می شناسد. غیر از او هیچکس نمیدانست کجا هستیم. هوا هنوز کاملاً روشن نشده بود و ما در حال جابه جایی بودیم که سروصدای عجیبی شنیدیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#هشتاد_نهمین
#خــتـــمــ_قــرانــ_شــهدا
لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ
خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد..
@FF8141
🌷12🌷26🌷
وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ
صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@
( #s784_510)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💢 خانم مهناز افشار سلبریتی وارد کنند شیرخشک های فاسد و آلوده در توئیتی حمایت خود از اغتشاشات اخیر را اعلام داشته و نظام جمهوری اسلامی را #تهدید کرده #سایه_سرکوب را کنار بزند تا #صدای_مردم را بشنود!!!
🆘 در چند روز گذشته اعضای فرقه آدمکش و منافق #رجوی، #اوباش_بنفش و #سمپات های دولت با شیوه ها و چهره های مختلف ادمین #پاتک را به قتل و دستگیری و موارد خنده دار دیگری #تهدید کرده اند. حال ملاحظه بفرمایید خانم مهناز افشار از خانم ش.د.م #پول می گیرد تا علیه نظام و انقلاب #عملیات_روانی کند. مهناز که دستگیر شود در اعترافاتش خواهد گفت چه کسی و چرا به وی پول داده است!
✅ از حامیان دولت بنفش می خواهیم اگر ادعای حمایت از نظام دارند اولا جیره و مواجب سلبریتی قاچاقچی را قطع کنند ثانیا پاسخ توئیت های ضدانقلابی او را بدهند. اگر هم بادگلوی روشنفکری و نقد آزاد و آزادی بیان زدند، بدانند و آگاه باشند جمع نویسندگان پاتک و مخاطبان پای کار آن همه از جانبازان و آزادگان و جانفشانان رهبر و انقلابند و از هر کسی در آزادی بیان و نقد ناراستی ها سزاوارترند.
تا انقلاب مهدی
نهضت ادامه دارد...
@patak96
@sangarshohada 🕊🕊
ما ،
اسیر گشتیم!!!
لابلای سیمخاردار نفس؛
اما شهــ🌷ــدا
پروازی ملکوتی دادند،
مرغک جان را از سیمخاردارها...
@sangarshohada🕊🕊
خدا قوتـــ بسیجے!
بازواݧ تنومندتـــ
و #محاســــݧ سپیــدتــ
خبر از عشقـے ڪربلایـے دارد
از جنس عشق حبیبـــ بݧ مظاهر...✨
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_امیرالمومنین_ع:
هرگاه با فكر خود به جايى نرسيدى، از انديشه خردمندى كه مشكل تو را حل مى كند پيروى كن
#غررالحكم_ح_4156📗
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
نمیگویم که در عالم
ولی نیست
ولی بالاتر از
#سیدعلی نیست😍
#هر_کس_کہ_تو_را
#دوست_ندارد_بہ_جهنم☺️
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :1⃣1⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 212
ـ صدای شغالهاست!
هر چه سعی کردیم میان درختچه ها شغالها را ببینیم، نتوانستیم. هوا داشت روشن میشد که سروکله یک دسته گاومیش هم دور و برمان پیدا شد. گاوها مال کشاورزانی در روستاهای اطراف بستان بودند که بعد از جنگ رها شده و به تدریج خوی اهلی شان را از دست داده بودند. مواجهه با یک گله گاو وحشی خطر داشت. بعدها بچه ها در مورد کشتن گاوها کسب تکلیف کرده بودند. گفته بودند: «کشتن نه، ولی میتوانید از شیرشان استفاده کنید!» دستور کشکی بود. ما جرئت نزدیک شدن به گاوها را نداشتیم چه رسد به اینکه شیرشان را هم بدوشیم!
کار از همان روز اول شروع شد. قبل از انتقال گردان امام حسین به منطقه آموزش، عدهای از بچه ها برای شناسایی منطقه آمده و جای گروهانها را مشخص کرده بودند. چادرها زود برپا شد. آنجا فهمیدیم قرار است آموزش شنا ببینیم. در جمع ما عدۀ کمی از بچه ها غواصی میدانستند، چند نفر از بچه ها قبلاً در خیبر آموزش غواصی محدودی دیده بودند.
اوایل زمستان 1363 بود و هوا سرد. آنقدر سرد که اول صبح لایه ای از یخ و برف زمین را می پوشاند. کار آموزش شروع شد. اول زهر چشم گرفتند، گفتند میرویم داخل نیزار برای آموزش شنا، بعد غواصی و در منطقه ای که بزرگتر بود، آموزش بلم رانی. قرار بود همۀ نیروهای گردان آموزش غواصی ببیند اما در عملیات عده کمتری به عنوان غواص عمل میکردند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :2⃣1⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 213
از اسکله ای که با پلهای خیبر تدارک دیده بودند، وارد آب میشدیم. توی آب واقعاً سرما تا مغز استخوانمان اثر میکرد. آنچه در ظاهر میدیدیم این بود که دندانهای همه از شدت سرما به هم میخورد. من احساس میکردم از سرما فلج شده ام. بعد از یکی دو ساعت که از آب بیرون می آمدیم وارد چادری میشدیم که بچه های تدارکات در همان اسکله مهیا کرده و با چراغ والور گرمش کرده بودند. بچه های تدارکات هم دست به کار میشدند و با خرماهایی که به جای هسته داخلش گردو گذاشته بودند، به استقبالمان می آمدند. با این حال مدتی طول میکشید تا به حال عادی برگردیم. بعد از یکی دو روز زخمهای بدنم انگار دوباره جان گرفتند. اذیت میشدم اما دست بردار نبودم. از قبل شنا بلد بودم ولی آموزش غواصی با شنا فرق داشت و من میخواستم حتماً غواصی را هم یاد بگیرم. مربیان آموزش با توجه به شرایط بدنی ام به من سخت نمی گرفتند. من هم با زخمها و دردهایم کنار می آمدم تا بتوانم تا آخر آموزش و عملیات در جمع بچه ها باشم.
در روزهای آموزش از نظر غذایی به بچه ها خوب می رسیدند. همه چیز به وفور پیدا میشد؛ مخصوصاً مواد انرژیزا. بچه ها به شوخی میگفتند: خوب میرسن که خوب هم خرجمون کنن!
زیر آن بارانهای شدید، در سرمای پرسوز و در آموزش سخت غواصی، تغذیه خوب میتوانست تا حدی بدن بچه ها را آماده کند وگرنه همه میدانستیم این شرایط فقط با قدرت ایمان و انگیزه تاب آوردنی است.
آن روزها آنقدر تخم مرغ در اختیارمان بود که همه فقط زرده اش را میخوردند. علی شکوهی یادمان داده بود چطور زرده تخم مرغ را با شکر هم بزنیم و نوشجان کنیم. خیلی خوشمزه و مقوی بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃✨↫«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬✨❃
#تواضع_فروتنی
شهيد بابايي از اتومبيلهاي شيك و پر زرق و برق اصلاً خوشش نميآمد و براي اياب و و ذهاب اگر يك وانت هم در دسترسش بود، از آن استفاده ميكرد. خدمت به مردم و به خصوص خدمت به رزمندگان برايش از هر كاري شيرينتر بود...
يكبار با هم در جزيره مجنون بوديم و يك وانت در اختيار داشتيم، هنگام غروب آفتاب مرا صدا زد و گفت:
حسن مگر وانت نداري؟
گفتم: _چرا
گفت: ما الان كاري نداريم، بيا برويم اين بسيجيها را از سنگرها به مقرشان برسانيم...
گفتم: اينها تمام مسلح هستند و شما شخصيت بزرگي هستيد، ممكن است مشكلي براي شما بوجود بيايد...
با خنده و با لهجه قزويني گفت:
پسر جان آنكس كه بايد ببرد ميبرد. بيا برويم!
خلاصه در اوقاتي كه كاري نداشتيم، به اصرار ايشان ميرفتيم و برادران بسيجي را در جزيره جابهجا ميكرديم و ايشان كه هميشه لباس بسيجي به تن داشت، رزمندگان بسيجي را در آغوش ميگرفت و با شوق ميبوسيد و ميگفت:
شما لشكريان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) هستيد قدر خودتان را بدانيد...
#سرلشکر_خلبان_شهید_عباس_بابایی
راوے : #همرزم_شهید
#سالروز_شهادت🌷
#پانزده_مردادماه_۶۶
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊