📽سلام و درود بر خبرنگارانے ڪہ راوے حماسہ هاے دفاع مقدس بودند
#هفدهم_مرداد
#روز_خبرنگار_گرامے_باد
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💠«مزار شریف سقوط کرد.
هفدهم_مردادماه۱۳۷۷، اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من
#محمود_صارمے خبرنگار خبرگزارےجمهوری اسلامے ایران هستم،
گروه_طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند.
#خبر_فوری_فوری مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد،
عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگرے دیده مےشوند به من بگویید که چه وظیفهای ...»
#آخرین_پیام
#خبرنگار_شهید_محمود_صارمے
#روز_خبرنگار_گرامے_باد 🌹
رفتید و ما مانده ایم و
این همہ گرفتارے:
نفس...غرور
ڪینہ...حسد...ریا
#شهدا_گاهی_نگاهی😔
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#اطلاعیـــہ
کمک های مادی و معنوی شما همسنگری های عزیز امروز بہ دست یکی از خانواده های نیازمند رسید..
اجرتون باشهدا🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :7⃣1⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 218
چنان به نرده ها پرس شده بودم که یک لحظه واقعاً حس کردم قفسه سینه ام در حال شکستن است! همان وقت بود که با فشار جمعیت سرم از وسط دو نرده رد شد؛ نور علی نور! فاصله نرده ها کمتر از آن بود که بدنم از بینشان رد شود. به معنی واقعی کلمه گیر کرده بودم: مُردم! هل ندید!... مُردم! جیغ می کشیدم، اما چه کسی حرف سید نورالدین شلوغ را باور میکرد؟ با التماس به چند نفری که آن طرف نرده ها بودند میگفتم لااقل سرم را فشار بدهند و من برگردم. به لطف خدا از آن معرکه هم جان سالم به در بردم. نرده ها باز شد و من در حالی که از ترس خفگی و سرمای زمستان تبریز می لرزیدم به سمت اتوبوسها رفتم. به قصد منزل برادرم سوار اتوبوس خیابان بهار شدم و ساعتی بعد دم در خانه شان بودم. فکر میکردم ساعتی می مانم و بعد به ده میروم اما از خوش اقبالی من همه خانواده آنجا بودند و حسابی ذوق کردند. بعد از سلام و دیده بوسی قبل از همه حاج خانم پرسید: «با این هواپیما اومدی؟»
ـ بله!
ـ دیدم ناشناس بود. نشستنش خیلی طول کشید!
آقاجان که در جمعمان نشست ماجرای هواپیما را تعریف کردم. همه از خنده روده بر شده بودند. وقتی خاطره و خنده تمام شد. سرزنش من بود که شروع شد؛ انگار همه دلشان پُر بود. از مشکلات خانه صحبت کردند و پدرم دوباره گفت: پسرم! همیشه که جبهه نمیشه!
ـ مگه چی شده؟
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :8⃣1⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 219
ـ آخه تو که رفتی اونجا موندی. خدمت سربازی بیست وچهار ماهه. اونوقت تو چهارساله که اونجایی!
ـ بله! تا جنگ هست منم هستم. در این مورد به من هیچی نگید غیر از این هر چی بفرمایید قبوله... تازه این خدمت نیس یه چیز دیگه اس!
این اواخر در مرخصی ها این حرفها کمابیش بین ما رد و بدل میشد. آن موقع به خودم می گفتم حتی خانواده رزمنده ها هم نمی دانند در جبهه چه خبر است. ما که از نزدیک در متن حادثه بودیم و با رگ و پوستمان وضع جبهه را درک میکردیم، نمی توانستیم شرایط جبهه را از یاد ببریم. اتفاقاً هر چه پیش میرفتیم و بیشتر میدیدیم مسئولیت مان هم بیشتر میشد، اصلاً خودمان را متعلق به جبهه می دانستیم. در حالی که نگرش مردم در شهرها اینگونه نبود. این سؤال و جوابها تازگی نداشت اما آن روز رنگ و بوی حرفها طور دیگری بود. گفتند و گفتند و بالاخره حرف به اینجا رسید که: «پس تو نمیخوای ازدواج کنی!؟»
ـ چرا! اینم خوب فکریه!
جواب من همه را ساکت کرد. گویا پیش خودشان فکر میکردند از زیر این کار در میروم. حالا با شنیدن جواب مثبت من، پدرم بود که میگفت: «تو آگه ازدواج کنی چی کار میخوای بکنی؟ کجا میخوای بمونی؟...»
ـ بابا خدا بزرگه، یعنی نمیتونه جایی برای ما پیدا کنه؟!
به خوبی میدانستم همه مصمم شدهاند با ازدواج سرم را به زندگی توی شهر ببندند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#نودمین
#خــتـــمــ_قــرانــ_شــهدا
لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ
خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد..
@FF8141
🌷6🌷7🌷8🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷20🌷22🌷23🌷24🌷25🌷28🌷
وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ
صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@
( #s785_515)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊