✧✦•﷽ ✧✦•
#دستهای_خـــــدا_روی
#زمیـــــن_باشید
✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم #مبلغی را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹
سنگرشهدا
من از #چشــــمـان تۅ چیـــــزے نمـــےخواهم بہ جــــــز گاهے نگــــاهے.. #شهید_محمدجواد_عبدالملکی #
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهید
✍ مهربان جوادم خیلی دلش هوای زیارت امام رضا رو کرده بود،اما از اول سال ۹۴ به خاطر درس بچه ها،مشکلات ومسائل شغلی وبعد از اون ماه مبارک رمضان ،سفر مشهد برامون مقدور نبود.مرداد هم گفت،طاهره فعلا نوبت نیست... و سفر مشهد کنسل شد
از قضا شهادتشون مصادف شد با دهه کرامت
که در روز تشییع بیرق متبرک امام رضا رو اورده بودن شهرمون
وپیکر مطهر نازنین همسرم بوسیله ی بیرق مبارک آقا امام رضا متبرک وبدست خاک سپرده شد.
✍اول خیلی ناراحت بودم ازاینکه زیارت مشهد قسمتشون نشد غافل از اینکه خدا زیارت ودیدن آقا امام رضا رو برا بدرقه کردنش به دیار باقی گذاشته بود و این دل ناارام منو تسلی میداد.
وسال بعد هم بیرق متبرک رو به منزل اوردن.
در مراسم تشییع جوادعزیزم
یکی از خادمای اقا خیلی گریه میکردو میگفت:
۵۰ساله خادم امام رضا هستم و این دومین باره که حضور اقارو کاملا احساس میکنم
یکی برای مراسم تشییع مهربان جوادم
و بار دیگر برای تشییع شهیدی از لبنان که ارزوی زیارت اقا رو داشتن اما قسمتشون نشده بود.
راوی: #همسر_شهید
#شهید_محمدجواد_عبدالملکی
#سالروز_شهادت 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✧✦•✨﷽ ✨✧✦•
#ڪلام_امیـــــرالمومنین_ع:
✍ضرورت پاسخ دادن بہ درخواست ها
إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَي اللَّهَ
✍ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪے ڪہ ﺑہ ﺗﻮ ﺭﻭے ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ڪسے ڪہ ﺍﺯ ﻳﺎﺭے ﺍﻭ ﺩﺭﻳﻎ ڪﻨﺪ، ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﺭﻳﻎ ڪﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻥ ڪﺲ ڪہ بہ ﺍﻭ ﺑﺨﺸﺶ ڪﻨﺪ، بہ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
#نهج_البلاغه_حکمت_۳۰۴📗
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :8⃣3⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 239
روی کمپرسی ها چادر کشیده بودند و تحمل آن ازدحام و فشار سخت بود. در طول راه گاهی بچه ها از سر ناچاری گوشه ای از چادر را بلند میکردند تا کمی هوا بیاید. با این اوضاع حدود نیمه های شب به جزیره مجنون شمالی رسیدیم که اولین نقطه رهایی بود. باید تا ظهر فردا آنجا می ماندیم.
حالا هر کسی باید وسایل همراهش را برای آخرین بار کنترل میکرد. برای حفظ تعادل بلمها باید ظرفیت و وزن هر تیم با نیروها و وسایل همراهشان مشخص میشد. این کار انجام شد و ما قبل از حرکت برای آخرین بار گلوله ها و اسلحه ها را وارسی کردیم. حدود ساعت 10:30 دقیقه صبح بود که با ستون به سمت پد شش رفتیم و آنجا سوار قایقها شدیم. قرار بود قایقها ما را به محوطه ای برسانند که کمی جلوتر وسط آب درست شده بود. به کمک هفت هشت پل خیبر محوطه ای درست شده بود که قرار بود نیروها همانجا برای آخرین بار توجیه و سوار بلمها شوند. ما زود رسیدیم و تا آغاز جلسه توجیه وقت داشتیم. عدهای از بچه ها که هنوز غسل شهادت نکرده بودند تک تک به سمت بلمها میرفتند و لباسشان را درمی آوردند تا غسل کنند. من هم به آن سمت رفتم، نمیخواستم بدون غسل شهادت وارد این راه شوم. آب خیلی سرد بود، نیت کردم و واردش شدم. وقتی به طرف بچه ها برمیگشتم مثل خیلی از بچه ها میلرزیدم، طوری که تا یک ساعت بعد هم نتوانستم به حال عادی برگردم.
سروصدا بلند شده بود: «گروهان گروهان یهجا جمع بشید میخواهن صحبت کنن.» ما هم به فرماندهی برادر مصطفی پیشقدم کنار گروهانهای دیگر گردان امام حسین قرار گرفتیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :9⃣3⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 240
از سرما میلرزیدم و آفتاب بیرمق نوزده اسفند 1363 نمیتوانست کمکم کند. از طرف دیگر فکرم مشغول بود و نگران امیر بودم که به دلیل کمبود بلم از گروهان جا مانده بود. دقایقی بعد فرمانده دلاور گردان امام حسین، اصغر قصاب که وصف رشادتش در عملیات خیبر و درگیریهای شدید جزیره مجنون دهان به دهان می گشت، صحبتش را آغاز کرد. صحبتها پیرامون وضعیت منطقه و اهمیت مأموریتها بود. نقشه قبلاً به حد کافی توجیه شده بود. حالا فرمانده ما تأکید میکرد که از وقتی حرکت کردید ذکر و دعا را شروع کنید تا زمانی که درگیری آغاز می شود، چون تنها چیزی که میتواند شما را سالم به محورتان برساند، ذکر خدا و دعاست و بس! تا زمانی که به محور خودتان برسید نباید از عقب انتظار کمک داشته باشید و... بعد علی تجلایی بود که روبه روی ما ایستاد. حال همه عوض شده بود... خدایا! بدر چه محشریست! چه فرماندهان بلندآوازه ای خود را اینجا رسانده اند و حالا شنیدن حرفهای پرشور آنان در این ساعات چه حالی میدهد. فرماندهان دلاورمان از اهمیت شکستن خط اول دشمن میگفتند. سدهای که با انواع سلاحها تجهیز و به عبارتی نفوذناپذیر شده بود میبایست توسط چند گروهان نیرو که با بلم به خط میزدند، شکسته میشد و از آن پس هر کس باید به فکر مأموریتش بود. مأموریت که هشت نفری که من هم جزئشان بودم، این بود که بعد از شکستن خط به قرارگاه حمله کنند. این حمله برای خودش حکایتی داشت. وقتی پرسیده بودم در این قرارگاه چند نفر نیرو هست؟ جواب شنیده بودم که هزار و چند نفر! و البته خندیده بودم به شرایطی که از یک نظر گریستنی بود. فکر میکردم هشت نفر در مقابل یک قرارگاه با این بزرگی چه میتوانند بکنند؟!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#نود_ودومین
#ختم_قران_شهدا
لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷1🌷2🌷3🌷4🌷7🌷8🌷9🌷10🌷18🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷28🌷29🌷30🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩@
( #s792_115)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽ ✧✦•
#دستهای_خـــــدا_روی
#زمیـــــن_باشید
✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم #مبلغی را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
✍مرد انگلیسی گفت «شما خیلی غیر واقع بینانه با مسائل برخورد میكنید. این طور جلو بروید تحریم میشوید». بهشتی گفت:
«انقلاب ما انقلاب آرمانها است نه تسلیم به واقعیتها. همان نان و پنیر برایمان كافی است».
#شهید_بهشتی
برگرفتہ از کتاب صد و ده دقیقہ تا بهشت📗
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
هر وقت خواستے ...
اقتدار و صلابت ،
توام با مهربانے را
در چهره یڪ مرد ببینے
چشمــــانت را
بہ حاج ابراهیم همّت بدوز ...
#شهید_حاج_ابراهیم_همّت
#سردار_دلها
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣4⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 241
آن هم هشت نفری که چندین کیلومتر بلم رانده و بعد از گذر از موانع به خط دشمن زده اند. میدانستیم به خاطر وسعت منطقه عملیاتی و کمبود نیروهای خط شکن هر چند نفر مسئول پاکسازی قسمتی از منطقه و ادامۀ مأموریت شده اند اما تصرف قرارگاهی که چندین شلیکا از جمله امکاناتِ آنجا بود به دست چند نفر واقعاً حیرت آور بود.
در همه این مدت جا ماندن امیر ذهنم را مشغول کرده بود. از گروهان ما چهار نفر به دلیل نبود بلم از شرکت در مرحلۀ اول عملیات جا مانده بودند که یکی از آنها دوست عزیز من امیر بود. من هم به اندازه او از این وضعیت ناراحت بودم و به هر دری میزدم تا امیر بتواند همراه ما بیاید. خودم را به مصطفی پیشقدم رساندم که قرار بود قرعه کشی کند. فقط برای یک نفر از چهار نفر جایی در یکی از بلمها باز شده بود. مثلاً میخواستم پارتی بازی کنم تا قرعه به نام امیر مارالباش بیفتد که نیفتاد. امکان همراهی امیر با ما منتفی شده بود و ناراحتی او و من تکمیل. از آن طرف صدای نوحه بلند شد. از تبلیغات لشکر برادر منافی آمده بود تا قبل از شروع حرکت بلمها به اهل بیت(ع) متوسل شدیم. در آن منطقۀ محدود، روی پلها و وسط آب در نزدیکی ساحل خودمان، مجلس عجیبی شکل گرفت. هر کس همانجا که نشسته بود سرش را پایین انداخته و گریه میکرد. قبل از آغاز نوحه، چشم خیلیها از طوفان یا طراوت دلشان بارانی شده بود. لحظه های عجیبی بود، قرار بود بعد از ادای نماز ظهر سوار بلمها شویم.
حرکت آغاز شد. نیروهای خط شکن لشکر عاشورا یک یک سوار بلمها میشدند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :1⃣4⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 242
صدای اذان برادر منافی شور دیگری به پا کرد. او با شوق و حالی وصف ناشدنی اذان میداد و معنی اش را میگفت. فکر میکنم در طول عمرم هیچ اذانی مثل اذان ظهر عملیات بدر جسم و جانم را متأثر نکرده است. کسی نبود گریه نکند. بچه های خط شکن در حالی که بادگیرهای سبز یا خاکی رنگ پوشیده بودند، سوار بلمها می شدند. نگاه آقا مهدی، فرماندهان و نیروهای پشتیبان، بدرقه مان میکرد. هنوز نوبت ما نشده بود که سروکله هواپیماهای عراقی پیدا شد. در آن لحظات، ما باید خودمان را به هر ترتیب استتار میکردیم، بلمهایی که حرکت کرده بودند لای نیزارها رفتند. با خودم گفتم: «مشکل خودمون بس نبود اینا هم اومدن روش!» کم کم نوبت ما رسید. امیر کنارم آمد: آقا سید! داری میری؟
ـ بله.
ـ میمونی یا... شهید میشی؟
ـ نه، زنده میمونم!
ـ از کجا میدونی؟!
ـ میدونم، من زنده میمونم!
ـ پس یه وقتی رو مشخص کن که من تو رو اونجا ببینم!
ـ فردا سر ساعت نُه صبح تو جاده ای که به قرارگاه میرسه منتظرت میمونم!
با اطمینان این را گفتم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#نود_ودومین
#ختم_قران_شهدا
لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷1🌷2🌷3🌷4🌷7🌷8🌷9🌷10🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷28🌷29🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩@
( #s793_615)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽ ✧✦•
#دستهای_خـــــدا_روی
#زمیـــــن_باشید
✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم #مبلغی را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹
سنگرشهدا
✧✦•﷽ ✧✦• #شهید_شناسی شهید امروز ⇩⇩⇩ #شهید_محمد_آژند🌷 تاریخ تولد : ۲۷ تیر ۵۹ تاریخ شهادت : ۲۱ د
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#معرفینامه
#شهید_مدافع_حرم
#محمد_آژند
نام و نام خانوادگی : محمد آژند
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : ۱۳۵۹/۴/۲۷
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
محل شهادت :حلب سوریه
بازگشت پیکر مطهر : ۱۳۹۵/۳/۲۷
تدفین پیکرمطهر : ۱۳۹۵/۳/۳۱
مزار : شهریار ، گلزار شهدای بهشت رضوان
محمد انسانی خونگرم ومتواضع ،
قاری قرآن و مداح اهل بیت علیهم السلام ، با نام جهادی سید کمیل ، مشتاقانه عازم سوریه شد تا از حرم بی بی زینب سلام الله علیها به دفاع بپردازد ، محمد از همان کودکی هم به شهادت می اندیشید ، ودر بزرگسالی به آرزویش رسید ، پیکر مطهرش بعد از پنج ماه به میهن عزیزمان بازگشت ودر خاک بهشت رضوان آرام گرفت .
صفحه 1⃣
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊