❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :3⃣7⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 74
در همه چهار پنج ساعت با حال وخیم پشت آمبولانس گاهی به هوش بودم و گاه از حال میرفتم... هنوز سوزش و درد و آن احساس عجیب را خوب به یاد دارم. نمیدانستم چه به سرم آمده و چه خواهد شد؟
با همراهی چند ماشین از بچه های سپاه تا اول میاندوآب آمدیم. از آنجا به بعد جاده امن بود و آمبولانس به سرعت راهی تبریز شد اما راننده اصلاً تبریز را نمی شناخت. آمبولانس متوقف شد و راننده از من پرسید: «حالا تو رو کجا ببرم؟!»
ـ خب ببر به یکی از بیمارستانها!
ـ من اصلاً اینجا رو نمیشناسم!
از حال رفتم. راننده گاهی ماشین را نگه میداشت و از مردم نشانی میپرسید. دیگر طاقتم تمام شده بود... فکر کردم بهتر است خودم راه را نشان بدهم شاید زودتر برسیم. سرم را به سختی بالا آوردم و از پشت شیشه آمبولانس خیابان راه آهن را شناختم. راهنمایی اش کردم که از کجا باید بپیچد. او رفت و من با آن حال نزار گاهی سرم را به زحمت بالا می آوردم و از پنجره بیرون را نگاه میکردم و باز مسیر را می گفتم. بالاخره به محل بسیج در خیابان حافظ رسیدیم. دیگر از رمق افتاده بودم. در حال خواب و بیداری منتظر ماندم تا یکی بیاید و مرا به بیمارستان برساند! به زودی دو نفر سوار آمبولانس شده و آن را به سمت بیمارستان امام خمینی تبریز هدایت کردند. اما در بیمارستان هم برخلاف انتظارم کسی به دادم نرسید. حدود یک ربع روی برانکارد بر زمین ماندم. هر کس می آمد و مرا در آن وضع میدید عقب میرفت!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🍁ما همیشه فکر میکنیم شهدا یہ
کارخاصی کردن کہ #شهید شدن
ولی نہ رفیق
واقعیتش اینہ کہ"خیلی کارها
رو نکردن"کہ شهید شدن
از خیلی #لـــــــذت ها گذشــتند
#شهید_موسے_جمشیدیان
@sangarshohada 🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍دنیای آبادان با دنیای خارج از آن تفاوت دارد آبادان برای ما دنیای معنویات و الهیات و این جنگ برای ما کلاس درس است این راه الهی است که خود انتخاب کرده ام .از خدا می خواهم که اگر کشته شدم و یا زخمی گشتم فقط به خاطر او و در راه او بوده باشد .
✍خدا را فراموش نکنید ، نماز ، عبادت ، تقوا را پیشه راه خود کنید . کمی به درون خود بنگریم و از زندگی پست مادی و لنجنزار و غرب گرایی بیرون آییم و ببینیم آنچه را که اسلام حکم کرده چقدر به نفع ماست و بنگریم که ما چقدر در اشتباهیم و متوجه نیستیم .وصیتنامه های شهیدان را بخوانیم و به خود بیائیم و درس زندگی را از علی(؏) و درس شهادت را از حسین(؏) بیاموزیم .
#شهید_غلامرضا_رهبر
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
صداهایمان
روز به روز
ضعیف تر میشود..
#عهدهایمان هم به مرور سست تر..
بیسیم را
زمین بگذارو دیـــگر گزارش #مده..
ما به اندازه ی
#مردانگیتان شرمنده ایم...
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از کانال رسمی شهید حسین معز غلامی
ڪاش بـا هـر
«کُلّنا عَباسُڪِ یا زینب »
« اَنتَ حَقاً جُندُنـا » را
از لبــانش بشنـوم ...
#ما_را_مدافعان_حرم_آفریدهاند🌸
کانال شهید مدافع حرم روح الله قربانی
@shahid_roohollah_ghorbani
#امام_خامنہ_ای
🔶ما بہ آمریکاییها بدبینیم
وهیچ اعتمادی بہ آنان نداریم.
دولت #آمریکا غیر قابل اعتماد
و خود برتربین و غیر منطقی
و #عهدشکن است.
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
عـاشقان راسرشوریده بہ پیكرعجب است
دادن سرنہ عجب داشتن سرعجب است
تـن بـی سرعجبـی نیست رودگـر در خاک
سـر سربـاز ره عشـق بـہ پیکـرعجب است
#شهید_محسن_حججی
#شادی_روح_شهدا_صلوات🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣7⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 75
ـ کجای اینرو ببندیم؟!
ـ اصلاً چیکار میتونیم براش بکنیم؟!
این وضع خیلی ناراحتم کرد، اوقاتم داشت تلخ میشد و از ته دل به خدا پناه میبردم...
بالاخره مرا توی یکی از اطاقها بردند و دمر خواباندند. پزشکی آمد و با قیچی قسمتهای سوخته بدنم را برداشت. من با این کار احساس راحتی میکردم و خوشم می آمد! در بخش جراحی 3 روی یکی از تختها نایلون انداخته و مرا روی آن گذاشتند. دو تا میز مخصوص غذا را در طرفین تختم گذاشتند و پتو را روی آن انداختند تا چیزی با بدنم در تماس نباشد.
خون زیادی از من رفته بود و تا چند روز مرتب به من خون میزدند. هر روز تنها کاری که میتوانستند برایم بکنند این بود که مقداری داروی ضدعفونی روی زخمهایم بریزند، سری برایم تکان بدهند و بروند. گاهی میشنیدم آرام به همدیگر میگویند: «این بنده خدا بالاخره چطور خواهد شد؟!»
چهار پنج روز گذشت بدون هیچ روند بهبودی و با حالی خراب. دکتر گفته بود حتی قسمتی از استخوانهایت هم سوخته است، چیزی که هرگز نشنیده بودم حالا به سرم آمده بود. بزرگترین اقبال من این بود که سوختگی در پشتم بود اگر از طرف صورت و سینه میسوختم با آن شدت سوختگی احتمالاً دیگر زنده نبودم. هنوز به خانواده اطلاع نداده بودم که زخمی شده و در تبریز هستم، اما ملاقاتی داشتم؛ سید علی حسینیان یکی از دوستان قدیمیام بود که
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊