❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍برادران وخواهران هرگز از امام عزیز و بزرگوار دورے نگزینید و بدانید کہ یقینا او نائب آقا امام زمان مے باشد و راهنمایے هاے او را گوش فرا دهید وشکر این نعمت را بکنید کارهاے شما فقط براے رضاے خدا باشد و براے غیر خدا نباشد کہ هرگز موفق نخواهید شد.
✍تذکرے دیگر اینکہ هرگز ازروحانیت جدا نشوید وهمیشه با روحانیت باشید وهیچگاه از روحانیت دست برندارید و نگذارید کہ دشمنان شما را از روحانیت مبارز جداکنند و خودتان از این اجراکنندگان حکومت عدل الهی حفاظت نمایید.پدران و مادران جوانان خود را با افتخار براے جهاد در راه خدا گسیل کنید و مستضعفان را در هر کجاے جهان یارے کنید وجبهہ ها را گرم نگہ دارید.
#شهید_علی_اصغر_سعادتے🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :5⃣5⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 556
در سال 1360 زمانی که در کردستان بودم و هفده سالم بود، بالای هشتاد کیلو وزن داشتم اما در زمستان 1365 شده بودم پنجاه وپنج کیلو. اغلب اوقات ترکشها و عفونتهای پایان ناپذیر زخمها کلافه ام میکرد. اما دم نمیزدم و می ساختم. گاهی آنچه در شهر میدیدم تحملش سخت تر از درد زخمها بود. هر چه میگذشت حال و روز شهر با جبهه بیشتر فاصله میگرفت.
اواخر تابستان 1366 زمزمه رسیدن گردان حبیب به پادگان شهید قاضی آمد. آن روزها در دزفول بودم، وسایل را پشت دو دستگاه تریلر گذاشتیم. نیروها هم با اتوبوسها حرکت کردند. به راننده ها دستور داده بودند بعد از شهر میانه دیگر توقف نکنند. اما بچه ها اصرار میکردند که اتوبوسها از داخل شهر بروند. آن وقت، هم میتوانستند چیزهایی را که لازم داشتند بخرند و هم ممکن بود از کاروان جدا شوند و سری به خانه بزنند. در اتوبوس صحبت از این بود که در پادگان شهید قاضی نمازمان کامل است یا شکسته؟ هر کس چیزی میگفت و بحث داغ بود.
پادگان شهید قاضی هنوز تکمیل نشده بود و بعضی از ساختمانها نیمه کاره بودند، بعضی آب نداشتند، بعضی برق. مجبور بودیم شبها فانوس روشن کنیم. به محض اینکه در پادگان جابه جا شدیم گشتی در اطراف زدیم. دور تا دور پادگان با سیم خاردار محصور شده بود اما پشت پادگان، باغی در کنار تپه ای بود که دورش حصار نکشیده بودند. معبر خوبی برای در رفتن در روز مبادا بود!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :6⃣5⃣5⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 557
ورود و خروج نیروها از مسافت صد متری تا خود نگهبانی ممنوع بود و گفته بودند کسی نزدیک نشود. فاصله پادگان شهید قاضی تا تبریز نیم ساعت بود و همه دوست داشتند سری به تبریز بزنند اما چون قرار بود بعد از سه چهار روز به منطقه غرب برویم اجازه نمیدادند کسی از پادگان خارج شود. بعضی خانواده ها که فهمیده بودند لشکر به پادگان قاضی آمده برای دیدن بچه ها آمده بودند اما نگهبانی اجازه نمیداد نزدیکتر بیایند. آنها از دور به بچه ها دست تکان میدادند. همان شب بود که گفتند خانواده من هم آمده اند جلوی پادگان. خودم را به نگهبانی رساندم اما مانعم شدند و گفتند قدغن است جلو بروی! به همان مسیری که صبح شناسایی کرده بودم رفتم. نیم ساعت طول کشید تا پادگان را از طریق باغ دور زدم و از بیرون جلوی نگهبانی رسیدم. حالا نگهبان مرا دیده و کنجکاو شده بود.
ـ تو از کجا رفتی بیرون؟!
ـ این دیگه به تو مربوط نیست!
نگهبان مراقبم بود که موقع برگشتن از کجا خواهم برگشت. مدتی کنار خانواده بودم و وقتی از هم خداحافظی کردیم از شانس من آقا سیدفاطمی رسید. به او گفتم که نگهبان نمیگذارد بروم داخل! به نگهبانی دستور داد کاری به من نداشته باشند و راحت برگشتم.
آنجا به هر گردانی یک سالن داده بودند که بعدها آن سالنها را به صورت چند اتاق درآوردند. با اینکه سالنها فاقد آب و برق بودند اما در هر حال بهتر از چادرها بودند مخصوصاً که هوا رو به سردی گذاشته بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سی_ومین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷12🌷14🌷15🌷21🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_472_913)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#دست_هاے_خدا
#روی_زمین_باشید
سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای صدنفراز مستمندان سبدکالا ک شامل برنج روغن ومرغ و حبوبات هست رو #مبلغی جمع کنیم تهیه کنیم چنانچه کسی قصد دارد در این امر خیر شریک بشه به ایدی زیر پیام بده...
@FF8141
اجرتون با شهدا🌷
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#خاطرات_شهید
✍بچه ها می گفتند :
" ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس میزند .. ؟ "
بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد ، را واکس میزند .
مشخص شد این فرد همان فرمانده ما ' شهید عبد الحسین برونسی ' بوده است
#شهيد_سردار_عبدالحسين_برونسی
#به_مناسبت_سالگرد_شهادت
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
971209-Panahian-ImamSadeghUni-DoMafhumeKelidiDarBayanieyeGameDovomeEnghelab-18k.mp3
6.59M
🔉 دو مفهوم کلیدی در بیانیه #گام_دوم انقلاب
📅 ۱ جلسه | ۹۷/۱۲/۹
دانشگاه امام صادق(ع)
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊