سارا ایمنی| آبرنگ
دیروز اینو کشیدم بعد دیدم چرا اصلا انقدر ابر کشیدم آسمون من انقدر ابر نداشت دیگه ازش خداحافظی کردم
ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم
رهروِ منزلِ عشقیم و ز سرحدِّ عَدَم
تا به اقلیمِ وجود این همه راه آمدهایم
سبزهٔ خطِّ تو دیدیم و ز بُستانِ بهشت
به طلبکاریِ این مهرگیاه آمدهایم
با چُنین گنج که شد خازنِ او روحِ امین
به گدایی به درِ خانهٔ شاه آمدهایم
لنگرِ حِلمِ تو ای کِشتیِ توفیق کجاست؟
که در این بحرِ کَرَم غرقِ گناه آمدهایم
آبرو میرود ای ابرِ خطاپوش ببار
که به دیوانِ عمل نامه سیاه آمدهایم
حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما
از پِیِ قافله با آتشِ آه آمدهایم
بیای و بخندی تا باز خنده هاتو
مثه شمعدونی بذارم رو طاقچه
@sara_imeni_art
دلتنگ لبخند کی هستی؟
https://harfeto.timefriend.net/16891058713691
سارا ایمنی| آبرنگ
بیای و بخندی تا باز خنده هاتو مثه شمعدونی بذارم رو طاقچه @sara_imeni_art دلتنگ لبخند کی هستی؟
شمعدونی های خونه مادربزرگ یک بوی خاصی داشت، خیلی مشتی بود. بوش که میکردی انگاری عطر صدتا ادکلن خارجی میپیچید توی وجودت.
حیف،شمعدونی ها هم پیر شدن. حالا دیگه آرزوی داشتن خونههای حوض دار با گلهای شمعدونی و نشستن توی حیاط و چای خوردن رو باید به گور برد ..
اولین کار مشترکمون
دو روز بعد از عقد😂
نقاشی روی سنگ
میگذره و خاطره میشه :)
@mahdipouraskari