#قرار_هرروزمون🌿🕊
بیاین یه سلام به امام حسین بدیم..زیاد وقتتون رو نمیگیره..
✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.💫
🦋اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🦋وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🦋وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🦋وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ💙
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يااَباعَبدِالله الْحُسَيْن عَلَيْهِ السَّلامُ
یهسلامبدیمبهآقامونصاحبالزمان💚"!
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
و مَولاے الاَمان الاَمان🍃
•[🕊☁️]
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
#سلام_بر_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یتیم نوازی به سبک شهدا🌹
[سربازانامامزمان⟯
- - - - - - - - - - - - - -
𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂
🌹یک شب هراسان از خواب پرید. نفس نفس میزد. بچهها را جمع کرد و گفت که بچهها من خواب حضرت رقیه(س) را دیدم. همه ما به صف شده بودیم تا خانم برای بازدید بیایند.
حضرت آمد و من و مجید قربانخانی و مرتضی کریمی و محمد آژند و مصطفی چگینی و چند نفر دیگر از بچهها را جدا کرد و گفت شما یک قدم جلوتر بیایید، ما با شما کار داریم...
🌹فردای آن روز همه آنهایی که حسین نام برده بود شهید یا مفقودالاثر شدند.
حسین چند روز مانده به #عید_نوروز هر سال، کارت پستالهایی درست میکرد و برای شبعید در بهشت زهرا(س) به جای عکس شهدا نصب میکرد.
"شهید حسین امیدواری"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
[𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️تلنگر
🔴 با کسانی که دوست دختر یا پسر داشته اند ازدواج نکنید چون ....
✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛
پلی میسازیم ب نام #تجربه؛برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته
[𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂]
<💎💙>
•
•
#طنز_جبهه
.
.
خيلے از شب ها آدم تو منطقه
خوابش نمے برد
وقتے هم خودمون خواب مون نمے برد دل مون نمے اومد ديگران بخوابن
یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود.
تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!
رسول با ترس بلند شد و گفت: چي؟؟؟چے شده؟؟
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج🍃⌛
•
•
✉🔗͜͡📘¦↫ #طنز_جبههツ
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
[𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂]
«🛵🌻»↯
💠اولین عملیاتی بود كه شركت میكردم. بس كه گفته بودن ممكنه موقع حركت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتون را با سیم مخصوص از جا بكنند، دچار توهم و ترس شده بودم.
ساكت و بی صدا در یك ستون طولانی كه مثل مار در دشتی میخزید؛جلو میرفتیم. جایی نشستیم. یك موقع دیدم یك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس میزنه.
كم مونده بود از ترس سكته كنم. فهمیدم كه همان عراقی سرپرانه. تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم با قنداق سلاحم محكم كوبیدم توی پهلویش و فرار رو بر قرار ترجیح دادم.
لحظاتی بعد عملیات شروع شد.
روز بعد در خط بودیم كه فرمانده گروهبان مون گفت: «بچه ها دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست كدوم شیر پاك خوردهای به پهلوی فرمانده گردان كوبیده كه همون اول بسم الله دنده هاش خرد و روانه بیمارستان شده.»
از ترس صدامو در نیاوردم كه اون شیر پاك خورده من بودم.
#طنز_جبهه
[سربازانامامزمان⟯
- - - - - - - - - - - - - -
𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂
‹ سَربازان ِامام زمان 🌱 ›
دعـٰایمڪنهمیشہدرپنـٰاهاینحـرمبـٰاشم؛
ڪہعمـرۍغیـرازاینجـٰا
هـرڪجـٰارفتـمپشیمـٰانم . .(:🚶🏻♂🌿!'
اللّٰٓهُمَّ عَجِّلْـ لِوَلِیِّكَ ألْفَــرَجْ..✨
[𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂]
غیرت یعنی چی؟
غیرت یعنی یک دست مجروح داشته باشی با همون دست مجروحت نزاری تنه نامحرمی به ناموس ایرانی بخوره💔
#حضرت_اقا
#غیرت
[سربازانامامزمان⟯
- - - - - - - - - - - - - -
𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂
•
•
سربازانامامزمان(عج) از هیچ چیز
جز گناهانِخویش نمیهراسند
وقتی از گناهت ترسیدی به خودت
افتخار کن مشتۍ :'
•
•
✉🔗͜͡📘¦↫ #تلنگرانهツ
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
[𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂]
[ 🖇💚]
❨وضـو ميگيري، اما در همـين حال اسـراف مـيکني،
نماز ميخواني اما با برادرت قطع رابـطه ميکنـی،
روزه ميگيري اما غـيبت هم ميـکنی،
صـدقه ميدهـی اما مـنت ميـگذاری،
بر پيامـبر و آلش صـلوات میفرسـتی اما بدخلقـی ميکني،
دسـت نگه دار بابا جـان!
ثوابهايت را در کيسـهیِ سـوراخ نريز..!❩
•
🌿🖇¦⇢ #تلنگر👀🖐🏻
[𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂]
🍀از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که : آدم به درگاه خدا شکایت کرد و گفت : پروردگارا! شیطان را بر من مسلط کردی چون خونی که در بدنم جریان دارد! خداوند فرمود: ای آدم! در عوض آن مقرر می دارم که هر یک از فرزندانت که قصد گناه کند (تا آن را انجام نداده) بر او نوشته نشود و چون انجام داد آن را بنویسند و اگر کسی قصد کار نیکی کرد، اگر انجام نداد یک حسنه و اگر انجام داد ده حسنه برای او ثبت کنند.
حضرت آدم عرض کرد: «پروردگارا! بیفزا».
خطاب شد: هر یک از آنان که گناهی انجام داد و استغفار کرد او را می آمرزم.
حضرت آدم عرض کرد: پروردگارا! باز هم بیفزا.
خطاب شد: توبه را برایشان مقرر داشتم تا وقتی که نفس به گلویشان برسد. یعنی تا آن وقت توبه شان را می پذیرم، آدم خشنود شد و گفت: مرا بس است
📚مجلسی. بحارالانوار، ج13: 365.
[𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
دعایۍ کھ برآوردھ نمیشھ❗️
#استاد_محمد_شجاعۍ🎙
#استورے|#story📲
[سربازانامامزمان⟯
- - - - - - - - - - - - - -
𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
دلھا نلرزھ✊🏼
#شھید_باڪرۍ🎙
#استورے|#story📲
[سربازانامامزمان⟯
- - - - - - - - - - - - - -
𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂
خاطرات طنز جبهه
دو ـ سه نفر بیدارم کردند و شروع کردند به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی. مثلا میگفتند: «آبی چه رنگیه؟»
عصبی شده بودم.
گفتند: «بابا بی خیال، تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم»
دیدم بد هم نميگويند! خلاصه همینطوری سی نفر را بیدار کردیم! حالا نصفه شبی جماعتی بیدار شده ایم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم. قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند!
فوري پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد.
گذاشتیمش روی دوش بچهها و راه افتادیم. گریه و زاری. یکی میگفت: «ممد رضا! نامرد! چرا تنها رفتی؟»
یکی میگفت: «تو قرار نبود شهید بشی»
دیگری داد میزد: «شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟»
یکی عربده میکشید. یکی غش میکرد!
در مسیر، بقیه بچهها هم اضافه میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه و شیون راه میانداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه ها! جنازه را بردیم داخل اتاق.
این بندگان خدا كه فكر ميكردند قضيه جديه، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر میت!!!
در همین بین من به یکی از بچهها گفتم: «برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر.»
رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت: «محمدرضا! این قرارمون نبود! منم میخوام باهات بیام!»
بعد نیشگونی گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از این طلبهها از حال رفتند!
ما هم قاه قاه میخندیدیم. خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم.
شادی روح شهدای که رفتند وخاطرات آنها به جاماند صلوات
#خنده_حلال
[𝒮𝒶𝓅𝒷𝒶𝓏𝒶𝓃ℯ𝓂𝒶𝓂]