در مدتی که تهران بود در مسجد و پایگاه بسیج حضور مییافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی نمیکرد! یک بار پرسیدم از چیزی ناراحتی!؟ چرا اینقدر گرفتهای؟ گفت: خیلی از وضعیت #حجاب خانمها توی تهران ناراحتم. وقتی آدم توی کوچه راه میره، نمی تونه سرش رو بالا بگیره. بعد گفت: یه نگاه حرام آدم رو خیلی عقب میاندازه.
شهید مدافع حرم
#هادی_ذوالفقاری
🔴@sarbazanzeynab🔴
💠وصیت نامه شهید مدافع حرم علوی که بعد از ۱۶ سال در لا به لای کتاب های شهید پیدا شده
🕊شهید #داوود_اسماعیلی درجریان یورش نیروهای اشغالگر آمریکایی به حرم امیرالمؤمنین در سال ۸۳ به عنوان مدافع حرم علوی در حرم حاضر شد و با گلوله مستقیمتانک آمریکایی ها در نزدیکی حرمعلوی بی سر به شهادت می رسد
شهید مدافع حرم علوی
#داوود_اسماعیلی
🔴@sarbazanzeynab🔴
در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند. سنگ قبر ساده او، حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند.
📜بخشی از #وصیتنامه:
✔️شما چهل روز دائم الوضو باشید. خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
✔️نمازهای #واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای #اجابت به روی شما باز میشود.
✔️سوره #واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید. خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم. بعد از نمازهای یومیه #دعای_فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید. زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
✔️اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم. به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد #شهید شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است.
🌷شهید مدافع حرم
#سجاد_زبرجدی
🔴@sarbazanzeynab🔴
﷽
در مراسم تدفینِ یک شهید، عقب ایستاده بود.
به مداح مراسم گفته بود:
خجالت میکشم از مادرشهید، چون پسرش با سن کمش شهید شده،
ولۍ من با این سن هنوز زنده ام و شهید نشدم.
مدافع حرم حرم
#بشیر_توانۍ_پور
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 5
سعی کردم پدرم راقانع کنم،گفتم:"بحث من اصلاحمیدآقانیست،برای ازدواج آمادگی ندارم چه باحمیدآقاچه باهرکس دیگر،من هنوزنتونستم بامسیله زندگی مشترک کناربیام،برای یه دختردهه هفتادی هنوزخیلی زوده،اجازه بدین نتیجه کنکورمشخص بشه،بعدسرفرصت بشینیم صحبت کنیم ببینیم چکارمیشه کرد".چندماه بعدازاین ماجراهاعمونقی بیست ودوم خردادازمکه برگشته بود،دعوتی داشتیم وبه همه فامیل ولیمه میداد،وقتی داشتم ازپله های تالاربالامیرفتم انگاردردلم رخت می شستند،اضطراب شدیدی داشتم،منتظربودم به خاطرجواب منفی که داده بودم عمه یادخترعمه هایم بامن سرسنگین باشندولی اصلااین طورنبود،همه چیزعادی بود،رفتارشان مثل همیشه گرم وبامحبت بود،انگارنه انگارکه صحبتی شده ومن جواب رددادم.
روزهای سخت وپراسترس کنکوربالاخره تمام شد،تیرماه سال نودویک آزمون رادادم،حالابعدازیک سال درس خواندن،دیدن نتیجه قبولی دردانشگاه می توانست خوشحال کننده ترین خبربرایم باشد.باقبولی دردانشگاه علوم پزشکی قزوین نفس راحتی کشیدم،ازخوشحالی درپوست خودم نمی گنجیدم چون نتیجه یک سال تلاشم راگرفته بودم،پدرومادرم هم خیلی خوشحال بودندومن ازاینکه توانسته بودم روسفیدشان کنم احساس خوبی داشتم.
هنوزشیرینی قبولی دانشگاه رازیرزبانم درست مزه مزه نکرده بودم که خواستگاری های باواسطه وبی واسطه شروع شد،به هیچ کدامشان نمی توانستم حتی فکرکنم.مادرم درکارمن مانده بود،می پرسید:"چراهیچ کدوم روقبول نمی کنی،برای چی همه خواستگارهاروردمی کنی؟"،این بلاتکلیفی اذیتم می کرد،نمی دانستم تکلیفم چیست.
بعدازاعلام نتایج کنکور،تازه فرصت کرده بودم اتاقم رامرتب کنم،کتابهای درسی رایک طرف چیدم،کتابخانه رامرتب کردم،بین کتاب هاچشمم به کتاب"نیمه پنهان ماه"افتاد.روایت زندگی شهید"محمدابراهیم همت"اززبان همسرایشان که همیشه خاطراتش برایم جالب وخواندنی بود،روایتی که ازعشقی ماندگاربین سردارخیبروهمسرش خبرمیداد.
کتاب راکه مرورمیکردم به خاطره ای رسیدم که همسرشهیدنیت کرده بودچهل روزروزه بگیرد،به اهل بیت متوسل بشودوبعدازاین چله به اولین خواستگارش جواب مثبت بدهد.
خواندن این خاطره کلیدگمشده سردرگمی های من دراین چندهفته شد،پیش خودم گفتم من هم مثل همسرشهیدهمت نیت میکنم،حساب وکتاب کردم دیدم چهل روزروزه آن هم بااین گرمای تابستان خیلی زیاداست،حدس زدم احتمالاهمسرشهیددرزمستان چنین نذری کرده باشد،تصمیم گرفتم به جای روزه چهل روزدعای توسل بخوانم به این نیت که ازاین وضعیت خارج بشوم،هرچه که خیراست همان اتفاق بیفتدوآن کسی که خدادوست داردنصیبم بشود".
ازهمان روزنذرم راشروع کردم،هیچ کس ازعهدمن باخبرنبودحتی مادرم،هرروزبعدازنمازمغرب وعشاءدعای توسل می خواندم وامیدواربودم خودایمه کمک حالم باشند.
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
🔴@sarbazanzeynab🔴
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـعـرفـی_شـهـــدا
شهید مدافع حرم احمد_قنبری
نام پــــدر : مصطفی
تاریخ تولد : ۱۳۶۵/۰۶/۲۵ - اصفهان
دین و مذهب : اسلام ، تشیّع
وضعیت تأهل : مجرّد
شغل : طلبه، جوشکار
ملّیّت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - بیجی
تاریخ تفحّص پیکر : مهرماه ۱۳۹۶
مــزار : گلستان شهدای اصفهان
🌷 #خـــاطـــره_شـــهــیـــد
یکی از همرزمان شهید احمد قنبری در مورد او گفت: تمام داراییاش از مال دنیا یک چمدان قدیمی و چند دست لباس و تعدادی کتاب درسی حوزه بود که با خودش از نجف به سامرا آورده بود.
وی افزود: با جدیت و سماجتی که داشت به جمع بچههای حزب الله عراق پیوست و با اصرار زیاد توانستیم حدود 10 روز او را به عنوان مربی عقیدتی و مترجم زبان عربی در آموزش نظامی در جمع خودمان نگه داریم؛ اما از آنجا که عاشق روبرو شدن و جهاد علیه تکفیریها و داعشیها بود تاب و قرار ماندن نداشت و پس از مدت کوتاهی به جمع رزمندگان در منطقه عملیاتی فلوجه عراق پیوست.
همرزم شهید قنبری اظهار داشت: از آنجا که با تهذیب نفس در مدت 4 سال حضور در حوزه علمیه نجف اشرف خود را آماده پرواز و مستحق پریدن از این قفسه تنگ دنیا کرده بود، در اواسط مهرماه 94 مزدش را گرفت و به جمع شهدای مدافع حرم آل الله پیوست.
شهید مدافع حرم
#احمد_قنبری
🔴@sarbazanzeynab🔴
💌 فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم سجاد روشنایی🌹
« از شما میخواهم برای ظهور امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف دعا کنید و امام خامنهای که از جانم ایشان را بیشتر دوست دارم را تنها نگذارید و برای سلامتی ایشان دعا کنید.
ولایت فقیه ثمره خون شهدا است قدر آن را بدانید.»
شهید مدافع حرم
#سجاد_روشنایی
🔴@sarbazanzeynab🔴
.﷽ شـُـهـَـداے ِمـُـدافـِـع ِحـَـرَم ﷽
✍ خاطره ای از شهید
🌷پس از دیپلم با کمک خواهرش وانتی خرید و ۹ ماه از صبح تا شب کار میکرد و هر روز که برمیگشت سهم خواهرش را اول میداد. حسین بسیار مقید به کسب مال حلال بود و از اسراف دوری میکرد.
🌷سال اول با پرداخت ۵۰۰ هزار تومان پیاده به کربلا مشرف شد و سال دوم نیز قرار بود ۷۰۰ هزار تومان پرداخت کند و به پیادهروی اربعین برود، ولی پول را برای پرداخت اجاره خانه یک مستحق پرداخت کرد. در عوض در #خواب به زیارت حرم امام حسین(ع) رفت.
🌷حسین قبل از اعزام به سوریه وانت را فروخت و در خواب دیده بود که سفرش بازگشت ندارد. در خواب دیده بود که خانمی سه ساله دست تعدادی را میگیرد و جلو میبرد و یکی از این افراد حسین بود. شب شهادتش نیز خواب دیده بود که امام حسین(ع) وی را دعوت کرده است.
شهید مدافع حرم
#حسین_امیدواری🌷
🔴@sarbazanzeynab🔴
داستان زهرا فرزند شهید مدافع حرم عبد المهدی کاظمی🦋
دعوت شده بودیم برای دیدار با رهبری، حس غریبی بود!سر از پا نمیشناختیم مخصوصا #زهرا ولی شب رفتنمون به دیدار ... #زهرا دختر کوچیکه چشمش مشکل پیدا کرد
قرمز شد ،،چرک کرد،،آب و چرک شدید از چشمش سرازیر بود ...
همونجا تو مسیر بردمنون بیمارستان پانسمان و دارو ..ولی افاقه نکرد ،،هیچ دارویی اثر نداشت چشمش بد تر و بد تر شد و به شدت باد کرده بود حتی دل نگاه کردن به چشمشم نداشتم مونده بودم چرا...چرا امشب...چرا اینجا..چرا اینجوری شد....
خلاصه با همین چشم مجروح حاضر شدیم تو اتاق مخصوص دیدار با #رهبر نشستیم #آقا تشریف اوردن نشستن بچه ها همشون رفتن نزدیک با اقا حرف زدن ایشون بغلشون کرد...
همه رفتن جز #زهرا😓هر چقدر بهش اصرار کردم که پاشو برو جلو نرفت...گفت روم نمیشه با این صورت برم جلو #آقا جلو بقیه😭
نرفت تا اینکه .....
شهید مدافع حرم
#عبدالمهدی_کاظمی
🔴@sarbazanzeynab🔴