شهید میرزا محمود تقیپور از جمله شهدای روحانی مدافع حرم است که با شهادت در اربعین ۹۶ به شهید اربعین معروف شد؛ او که در وصیتنامهاش آورده «نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبیاش رسیده».
شهید میرزا محمود تقی پور را که به واسطه شهادت در روز اربعین به شهید اربعین می شناسند، یکی از شهدای مدافع حرم بود که با نام جهادی ابوقاسم در سوریه به شهادت رسید و حال نام و یادش در بین خانواده و همرزمانش زنده است.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#میرزا_محمود_تقی_پور
🔴@sarbazanzeynab🔴
🔹 نسیم شهر میزبان شهید مدافع حرم؛ تشییع و خاکسپاری پیکر مطهر شهيد مدافع حرم یحیی رستمی همزمان با فرا رسیدن اربعیین حسینی(ع)
✳️ آیین تشییع شهید مدافع حرم یحیی رستمی با حضور اقشار مختلف مردم و مسئولین استانی و شهرستانی از ابتدای خیابان شهید چمران نسیم شهر آغاز و با خاکسپاری پیکر مطهر این شهید در امامزاده سید لطیف (ع) پایان یافت.
🔻 نسیم شهر؛ مردم مومن و شهيدپرور شهرستان بهارستان در آيين باشكوهي پيكر پاك شهيد مدافع حرم یحیی رستمی را با سینه زنی و نوحه خوانی تشییع کردند.
🔻 نماز اين شهيد والامقام با حضور اقشار مختلف مردم مؤمن،انقلابی و شهیدپرور منطقه،خانواده های محترم شهدا و ایثارگران، حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسینی امام جمعه بخش بوستان، عبداله نوحی فرماندار بهارستان،حاج آقا علیشپور رئیس محترم دادگستری شهرستان بهارستان، علمای جلیلالقدر منطقه، رضایی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستانهای استان تهران،نهادهای امنیتی،شهرداران،اعضای محترم شورای اسلامی شهر و روستا های شهرستان بهارستان و مسئولین ادارات شهرستان به امامت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسینی امام جمعه بخش بوستان مقابل ضریح مطهر امامزاده سید لطیف(ع) اقامه شد و بر روی دستان عاشقان ایثار و شهادت در خانه ابدی خود آرام گرفت.
۱۴۰۲/۰۶/۱۴
شهید مدافع حرم🕊🌹
#یحیی_رستمی
🔴@sarbazanzeynab🔴
💠 شهید امر به معروف 🖤
📚 «زخمی لبخند»
🌸 روایت هایی از زندگی مربی جهادگر شهید "علی خلیلی"
علی خلیلی نماد تک تک جوانانی است که هر کدام در دلشان شور و شعور انقلابی را دارند و محبت اهل بیت (ع) و نشاط بندگیشان به آنها قدرت بخشیده است تا در مسیر حق درست ترین انتخاب را داشته باشند. برخلاف آنچه دشمنان ایران اسلامی میخواهند و سعی میکنند که جوانان را بینشاط، خسته، خموده و خالی از هر دلبستگی اعتقادی نشان دهند ولی وجود جوانانی چون شهید علی خلیلی و تمام شهدای دهه هفتادی و هشتادی مهر باطلی بر خیال آنهاست. علی خلیلی در ۲۵ تیر ماه سال ۱۳۹۰(شب نیمه شعبان)وقتی در خیابان متوجه تعرض چند جوان با حالت غیر طبیعی به دو خانم جوان میشود، جلو میرود و تذکر میدهد. دو خانم جوان موفق به فرار میشوند ولی شهید خلیلی با ضربه چاقوی یکی از جوانها زخمی و شاهرگ گردنش بریده میشود. کتاب زخمی لبخند روایتهایی از زندگی و شرح ماجرای آن شب و دو سال مجروحیت و نهایتاً شهادت علی خلیلی است که از زبان مادر و یکی از دوستان نزدیگ این شهید عزیز روایت شده است...
🛍 قیمت پشت جلد کتاب: ۳۶/۰۰۰
🚑 قیمت اورژانس کتاب : ۳۲/۵۰۰
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏰ اورژانس کتاب با قابلیت ارسال در سریع ترین زمان :
(👈 برای راهنمایی و سفارش و خرید کلیک کنید):
🆔 @Latifi_book
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصتم همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصتویکم
پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! »
اما محمدحسین برایم می خرید
داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم!»
لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت :
« زن مارو! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! »
نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم .
وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد
برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم می کرد .
پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم
بعضی را خودش تنهایی می خواند
زیاد تربت به خوردم میداد.
به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها..
خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله!»
اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم : امیرحسین
در اصل ، امیرحسین اسم بچه اولمان بود .
به پیشنهاد یکی از علمای تهران ، گذاشتیم امیرمحمد .
گفته بود : « اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم ، خدانظر كنه و شفا بگیره ! »
می گفت :
« اگه چهار تا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتاشون رو میذارم حسین ! »
با کمک مادرم ، داخل ماشین نشستم .
راه افتاد . روضه گذاشت ، روضه حضرت علی اصغر..
سه تایی تادم در بیمارستان گریه کردیم برای شیرخواره امام حسین (ع)
زایمانم در بیمارستان خصوصی بود ..
لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق .
به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند..
برعکس ، روی پایش بند نبود ، هی قربان صدقه ام می رفت
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصتویکم پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! » اما
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصتودوم
برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا وجنب و جوش!
با گوشی فیلم می گرفت .
یکی از پرستارها می گفت : « کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیری ، به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن ! »
قبل از اینکه بچه را بشویند ، در گوشش اذان و اقامه گفت .
همان جا برایش روضه خواند ، وسط اتاق زایمان ، جلوی دکتر و پرستارها ..
روضه حضرت علی اصغر ..
آنجایی که لالایی می خوانند .
بعدهم کام بچه را با تربت امام حسین برداشت
اصرار می کرد شب به جای همراه بماند کنارم .
مدیر بخش می گفت : « شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه؟!»
دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند ، اما کادر بیمارستان اجازه ندادند .
تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد . به زور بیرونش کردند
باز صبح زود سروکله اش پیدا شد
چند بار بهش گفتم :
« روز هفتم مستحبه موهای سربچه رو بتراشیم!» راضی نشد ..
بهش گفتم : « نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی ، دلت نمیاد؟! »
می گفت : « حیفم میاد!»
امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت ، تولد حضرت زینب (ع) بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ ، مدام به من میگفت :
« بچه رو بمال به درودیوار هیئت!»
خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به درودیوار هیئت
داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
#محمدحسین_محمدخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴