🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
صفحه28
#قرآن_کریم
🔴@sarbazanzeynab🔴
ایستادن پای امام زمان خویش
امروز ۲۸ آبان سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم #محمدحسین_مرادی
🕊شهید مدافع حرم #محمد_سخندان
🕊شهید مدافع حرم #علیرضا_جیلان
🕊شهید مدافع حرم #علیرضا_نظری
🔴@sarbazanzeynab🔴
25.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید #محمدحسین_مرادی❣
( مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها)
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🔴@sarbazanzeynab🔴
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ | قرائت نامه #حاج_قاسم_سلیمانی درباره حضرت زینب(س) توسط خانم فاطمه سلیمانی
🌷 انتشار به مناسبت سالروز ولادت #حضرت_زینب {سلاماللهعلیها}
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید #علیرضا_جیلان
شهید داریم، زخمی داریم....
سالروز شهادت💔
🔴@sarbazanzeynab🔴
بمناسبت میلاد حضرت زینب سلام الله علیها وروز پرستار ❣
🕊یاد می کنیم از پزشک شهید مدافع حرم
محمد حسن قاسمی
شهیدی که عیلرغم وجود همه امکانات مادی
ولی عشقش به ولایت وائمه علیه السلام او را راهی دیار عاشقان درسوریه نمود
وباوجود استعداد فراوان و امکان هرگونه بهره برداری از همه چیز ولی در نهایت خضوع وفروتنی درکنار رزمندگان ماند وبه فیض شهادت نائل آمد
یاد همه شهدا راگرامی میداریم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
پزشک شهید مدافع حرم 🕊🌹
#حسن_قاسمی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " #محمدحسین_مرادی" است ،
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸زینب شدی که زینت شیر خدا شوی
🌸یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست
🌸در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی
🌸این بس بُوَد که عالمه بی معلمی
💐میلاد حضرت زینب کبری سلام الله علیها و روز پرستار مبارک باد
🔴@sarbazanzeynab🔴
🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " #محمد_سخندان است ،
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۸۱ پاییز با همه رنگارنگی اش آمد.حلب به لحاظ جغرافیایی آب و هوای مدیترانه ای داشت و
🌟#رفیق_مثل_رسول🌟۸۲
آنقدر خسته بودم که نه سرمای زمین و نه رطوبت لباس هایم را حس نمیکردم.بعداز چند لحظه حس کردم یک نفر روی من پتو کشید،چشم هایم را باز کردم،دیدم ابوحسناست.فقط دستی تکان دادم و گفتم:(دمت گرم)و خوابیدم.نزدیک اذان صبح یکی از بچه ها صدا کرد و گفت:بچه ها بیدار شید،نماز صبحه.من بیدار شدم،پتو را دور خودم پیچیدم و نشستم.ابوحسنا سرنماز بود،به دو نفر نیروی دفاع وطنی که همراهم بودند،گفتم:(ببینید ما ایرانی ها هوای هم رو داریم.نصفه شب ابوحسنا اومد پتو کشید روی من.شما هم باید این طوری باشید،توی هر وضعیتی هوای هم را داشته باشید.ایوحسنا سلام نمازش را داد.صدایش کردم و گفتم:حاجی من خواب دیدم.ابوحسنا همان طور که ذکر میگفت،نگاهی به من کرد و گفت:خیره،چی خواب دیدی؟از جا بلند شدم و آستینم را تا زدم برای وضو،چند قدم به سمتش آمدم و کنار دست ابوحسنا نشستم،گفتم:خواب دیدم با هم داشتیم جایی میرفتیم،به یک دشت سرسبزی رسیدیم.همین طور که جلو میرفتیم، به یک دالان سرسبزی رسیدیم و تو پشت سر هم میگفتی از چپ یا راست بریم؟آخرش من راه خودم رو رفتم،تو هم راه خودت رو.میدونی حاجی تعبیرش چیه؟انگشتر و ساعتم را از دستم در آوردم داخل جیب شلوارم گذاشتم و گفتم؛تعبیرش این که یکی از ما دونفر تو این سفر شهید میشه.ابوحسنا خم شد،تسبیح را داخل جانمازش گذاشت و گفت:(این طوری هم نیست،تعبیر تو اشتباهه)،یکی از بچه ها پرسید:تعبیر درست چیه؟ابوحسنا گفت:(من زن و بچه دارم،ماموریت که تموم بشه برمیگردم ایران.،ولی محمدحسن قراره اینجا بمونه،آخر ماموریت راه ما از هم جدا میشه،من از جا بلند شدم و گفتم:ولی یکی از ما شهید میشه .ابوحسنا خندید و گفت:((بیا با من از این شوخی ها نکن.من میخوام دخترامو عروس کنم.)).یکی دو قدم رفتم و برگشتم به صورتش نگاه کردم و گفتم؛((حالا ببین ،یکیمون شهید میشه)).