فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیقتو بشناس....
ارتباط قلبی اش با امام زمان خیلی قوی بود🌱
شهید مدافع حرم
#رضا_حاجی_زاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
سالروز ولادت:
مدافع حرم شهید جوادمحمدی منفرد
🌱تاریخ تولد: 56/2/26
🌹 تاریخ شهادت: 94/11/14
محل شهادت: آزادسازی نبل الزهرا سوریه
گلزار: قطعه 30 بهشت رضا مشهد
#شهید
شهبد مدافع حرم
#حاج_جواد_محمدی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🔰 حاج #قاسم_سلیمانی :
این انقلاب، آنقدر تلاطم و سختی دارد
که یک روزی شهدا آرزو میکنند
زندہ شوند و برای دفاع از انقلاب
دوبارہ شهید شوند ....
سلام صبحتون شهدایی ✋
🔴@sarbazanzeynab🔴
📒 بیشتر حقوقم رو کتاب میگیرم!
روز خواستگاری از کلاس معرفت نفس و طهارت که هر پنجشنبه و جمعه در آمل برگزار میشد، برایم حرف زده بود.
بعد از عقدمان وقتی اولینبار به اتاقش رفتم، دو قفسه سیمی پر از کتاب توجهام را جلب کرد؛ همهشان دروس معرفتی و عرفانی حضرت علامه حسنزاده آملی و شرح آنها بود. وقتی فهمید توی نخ کتابها رفتم، دانه به دانهشان را توضیح داد.
بعد گفت:《ماهی سیزده هزار تومن از دولت حقوق سربازی میگیرم. سه هزار تومن رو برای خودم نگه میدارم، با ده هزار تومن باقی مونده، کتابای علامه رو از کتابفروشی گلستان آمل قسطی میخرم. 》
📒 کتاب برای زینب | سمیه اسلامی | نشر شهید کاظمی | خاطرات شهید مدافع حرم محمد بلباسی
شهید مدافع حرم
#محمد_بلباسی
🔴@sarbazanzeynab🔴
روحانی شهید محمدمهدی مالامیری کجوری
ولادت : 1364/03/26
نام پدر : نگهدار
محل تولد : آمل
عضویت : بسیجی
تاریخ شهادت : 1394/01/31
محل شهادت : سوریه
مضجع مطهر : پیکرمطهرش مفقود الاثر می باشد.
ایشان اولین شهید روحانی بسیجی مدافع حرم می باشند .
شهید مدافع حرم
#محمدمهدی_مالامیری_کجوری
🔴@sarbazanzeynab🔴
📕✨کتاب « #کوچه_باغ_انار! #به_ماندنم_عادت_نکن» را حمیدرضا بشیری نوشته است. این کتاب، روایتی ادبی داستانی از زندگی #شهیدمدافع_حرم، سید احسان #میرسیار است که بر اساس خاطرات سیده فاطمه میرکریم پور (همسر شهید) نوشته شده است.
نویسنده در ابتدای کتاب به داغی اشاره می کند که درگذشت پسرش بر دلش گذاشته و رد این داغ را می شود در احساسات رقیق او در جملات کتاب یافت
🎗کتاب «کوچه باغ انار! به ماندنم عادت نکن» در حالی نوشته شده که انتشارات دیگری نیز نوشتن یک کتاب درباره شهید میرسیار را در دست اقدام دارد اما بی تردید می توان گفت محتوا و فرم این کتاب، با همه کتاب هایی که تاکنون درباره شهدای مدافع حرم نوشته شده، فرق دارد.
📚این کتاب در بیست و پنج فصل تدوین شده و در انتها تصاویر و اسناد و دستنوشته هایی از شهید سیداحسان میرسیار به چشم می خورد.
شهیدمدافع حرم
#سیداحسان_میرسیار
#به_ماندنم_عادت_نکن
🔴@sarbazanzeynab🔴
نام و نام خانوادگی : شهید فرامرز رضازاده🕊🌹
تاریخ تولد :1348/6/1
تاریخ شهادت :1394/9/29
محل تولد :روستای منجنیق باغملک
محل شهادت : استان حلب سوریه
شهید مدافع حرم
#فرامرز_رضازاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
📌مستند آخرین مسافر🌷
🔻از شبکه یک سیما جمهوری اسلامی ایران
با موضوع سردار شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی
🔸️زمان: چهار شنبه ۲۷ اردیبهشت ساعت ۱۸:۴۵
سردار شهید مدافع حرم
#حاج_رحیم_کابلی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 18
شماره راکه گرفت،لبخندی زدوگفت:"شمارتوبه یه اسم خاص ذخیره کردم،ولی نمیگم."پیش خودم گفتم حتمایااسمم راذخیره کرده،یانوشته"خانم".زیاددقیق نشدم.
رفتیم زیارت ونمازمان راخواندیم.یک ربع بعدتماس گرفت.ازامامزاده که بیرون آمدم،حیاط امامزاده راتاته رفتیم.ازمزارشهید"امیدعلی کیماسی"هم ردشدیم.خوب که دقت کردم،دیدم حمیدسمت قبرستان امامزاده می رود.خیلی تعجب کرده بودم.اولین روزمحرمیت ما،آن هم این موقع شب،به جای جنگل وکوه ورستوران وکافی شاپ ازاینجاسردرآورده بودیم!
قبرستان امامزاده حالت کوهستانی داشت.حمیدجلوترازمن راه میرفت.قبرهاپایین وبالابودند.چندمرتبه نزدیک بودزمین بخورم.روی این راهم که بگویم حمیددستم رابگیرد؛نداشتم.همه جاتاریک بود،ولی من اصلانمی ترسیدم.
کمی جلوترکه رفتیم،حمیدبرگشت روبه من وگفت:"فرزانه!روزاول خوشی زندگی اومدیم اینجاکه یادمون باشه ته ماجراهمین جاست،ولی من مطمینم اینجانمیام."بانگاهم پرسیدم:"یعنی چه؟"به آسمان نگاهی کردوگفت:"من مطمینم میرم گلزارشهدا.امروزهم سرسفره ی عقددعاکردم حتماشهیدبشم."
تااین حرف رازد،دلم هری ریخت.حرف هایش حالت خاصی داشت.این حرفهابرای من غریبه نبودوازبچگی بااین چیزهاآشنابودم،ولی فعلانمیخواستم به مرگ ونبودن وندیدن فکرکنم.حداقل حالاخیلی زودبود.تازه اول راه بودیم ومن برای فردای زندگیمان تاکجاهارویاوآرزوداشتم.حتی حرفش یک جورهایی اذیتم میکرد.دوست داشتم سالهای سال ازوجودحمیدواین عشق قشنگ لبریزباشم.
داشتیم صحبت میکردیم که یک نفررابرای تدفین آوردند.خیلی تعجب کردم.تاحالاندیده بودم کسی راشب دفن کنند.جالب این بودکه متوفی ازهمسایگان عمه بود.حمیدگفت:"تواینجابمون،من یک کم زیرتابوت این بنده خداروبگیرم.حق همسایگی به گردن ماداره.زودبرمی گردم."
همان جاتنهاوسط قبرستان نشسته بودم وباخودم فکرمی کردم چقدربه مرگ نزدیکیم وچقدردرهمان لحظه احساس می کنیم ازمرگ دوریم.سوسوی چراغ های شهروامامزاده من راامیدوارمی کرد؛امیدواربه روزهای آینده ای که برای ماست.
ساعت یازده شب بودکه سوارماشین شدیم.گرسنه بودیم.آن قدردرگیرمراسم ومهمانهابودیم که ازصبح درست وحسابی چیزی نخورده بودیم.آن موقع،اطراف امامزاده غذاخوری نبود.
به سمت شهرآمدیم.چون جمعه بودودیروقت،هرغذافروشی ای سرزدیم یابسته بودیاغذایش تمام شده بود.بالاخره پایین بازاریک کبابی کوچک پیداکردیم.جابرای نشستن نداشت.قرارشدغذارابگیریم وباخودمان ببریم.حمیدکه کوبیده دوست داشت،برای خودش کوبیده سفارش داد.برای من هم جوجه گرفت.غذاکه حاضرشد،ازمن پرسید:"حالاکجابریم بخوریم؟"شانه هایم رابالادادم.این طورشدکه بازهم آن پیکان قدیمی مارابردسمت باراجین!
چیزی حدودده کیلومترفاصله بود.بالای تپه ای رفتیم.ازآن بلندی شهرکاملاپیدابود.حمیدیک نایلون روی زمین انداخت وگفت:"اینجابشین چادرت خاکی نشه."
تاشروع کردیم به خوردن،باران گرفت.اول خواستیم دریک فضای عاشقانه زیرباران شام بخوریم.کمی که گذشت دیدیم نه،این باران خیلی تندترازاین حرف هاست!سریع وسایل راجمع کردیم وبه سمت ماشین دویدیم.
حمیدبرای اینکه توجهم راجلب کند،پیازرادرسته مثل یک سیب گازمیزد.خودش هم اذیت میشد،ولی میخندید.چشم هایش رابسته بودودهانش راهامیکرد.ازبس خندیدم،متوجه نشدم غذاراچطورخوردم.حتی موقع برگشت نزدیک بودتصادف کنیم.
داشتیم یک دنیای تازه راتجربه میکردیم؛دنیایی که قراربودمن برای حمیدوحمیدبرای من بسازد.حرفی برای گفتن پیدانمیکردیم.این احساس برایم گنگ وناآشناودرعین حال لذت بخش بود.بیشترسکوت بین ماحاکم بود.حمیدمرتب میگفت:"حرف بزن خانوم!چرااینقدرساکتی؟"،ولی من واقعانمیدانستم ازچه چیزی بایدحرف بزنم.خودم هم حس می کردم زیادی ساکت هستم،امادست خودم نبود.
حمیدازهرترفندی استفاده میکردتامرابه حرف بکشد.ازدانشگاه گفتم.حمیدهم ازمحل کارش تعریف کرد،ولی بازوقت زیادداشتیم.چنددقیقه که ساکت بودم،حمیددوباره پرسید:"چراحرف نمیزنی؟وقتی داشتم عسل میذاشتم دهنت،انگشتم خوردبه زبونت.فهمیدم زبون داری،پس چراحرف نمیزنی؟!"تااین حرف رازد،باخنده گفتم:"همون انگشت روغنی رومیگی دیگه؟!"
ساعت یک بودکه به خانه رسیدیم.مادرم مقداری انگورداخل نایلون ریخته بودکه حمیدباخودش برای عمه ببرد.انگورهاراگرفت ورفت.قراربوداول صبح به ماموریت برود؛آن هم نه یک روزودوروز،که سه ماه!من نرفته دل تنگ حمیدشده بودم.روزاول محرمیت مابه همین سادگی گذشت؛ساده،قشنگ وخاطره انگیز.
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
🔴@sarbazanzeynab🔴
ایستادن پای امام زمان خویش
امروز ۲۷ اردیبهشت سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم
شهدای مدافع حرم
#علیرضا_قبادی
#غلامعلی_تولی
🔴@sarbazanzeynab🔴
شهید مدافع حرم «موسی رجبی» چهارم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ در شهرستان ترکمنچای از توابع میانه به دنیا آمد. وی از نیروهای مردمی و جهادی ساکن اسلامشهر بود که داوطلبانه به یاری نیروهای جبهه مقاومت اسلامی مستقر در سوریه شتافت و به عنوان عضوی از نیروهای پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه مشغول شد و نهایتا در آخرین روز خرداد سال ۱۳۹۷ در منطقه البوکمال، توسط تروریستهای تکفیری در سوریه به شهادت رسید.
شهید مدافع حرم
#موسی_رجبی
🔴@sarbazanzeynab🔴
اول خرداد یعنی دوشنبه هفته آینده، سالروز ولادت شهید مدافع حــرم روح اله قربانی هست..
کتاب زیبای دلتنگ نباش، به قلم خانم زینب مولایی تنها کتاب مدافعان حرم هست که تفریظ رهبری خورده و ایشون با خط مبارکشون بر این کتاب یادداشت نوشتند..
شما دوست دارید تو این ایام چه کار فرهنگی ای برای شهید انجام بدید، می دونید حتی دل یه نفر هم به واسطه شما به شهدا وصل بشه، چقدر ارزش داره؟
شهید مدافع حرم
#روح_الله_قربانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌱اومدبهحاجابومهدیگفت:
حلالمونکن؛پشتسرتحرفمیزدیم
ابومهدیخندید!
باهمونخندهبهشگفت:
شماهرموقعدلتونگرفتپشتسرمن
حرفبزنیدتادلتونبازشه
شهید مدافع حرم
#ابومهدی_المهندس♥️
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌿از شهدا حاجت بگیرید
خاطره ای زیبا از شهیدمدافع حرم #علیرضا_قبادی راوی مادر شهید
روزی سر قبر علیرضا بودم که متوجه خانمی شدیم که شدیدا گریان بود
از ایشان سوال کردم که آیا شما علیرضا را میشناسید
خانم گفت: که من شهید رو نمیشناسم روز تشییع شهید من در امامزاده بودم که دیدم تشییع شهید است به شهید گفتم اگر تو واقعا شهیدی پس برای من کاری کن من فرزند دختری دارم که نمی تواند صحبت کند و سه پسر بیکار در خانه دارم کمکم کن😔
این اتفاق گذشت چند روز بعد دخترم در خانه یکدفعه مرا صدا زد و درخواست آب کرد باور نمیکردم شهید اینقدر زود جوابم را بدهد کمتر چند روز بعد یک نفر درب خانه ما آمد و پرسید خانم شما سه پسر بیکار دارید من با تعجب پرسیدم بله چطور مگه؟؟ایشان آدرسی به من داد و گفت فردا بگویید بیایند سرکار
شهید مدافع حرم
#علیرضا_قبادی
🔴@sarbazanzeynab🔴
صـدا رفت
تصویر رفت
یادتاما...!
نمیرود
هرثانیه
دِلتنگتر
از دیروز
صبحتون شهدایی ❣
شهید #علی_آقاعبداللهی
🔴@sarbazanzeynab🔴
#خاطرات_شهدا
زینب پاشاپور خواهر فرمانده شهید اصغر پاشاپور و همسر شهید مدافع حرم محمد پورهنگ که ۹ سال از برادر شهیدش کوچکتر است ، می گوید :
از همان روزهای ابتدایی که جنگ سوریه شروع شد ، برادرم برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) راهی شد .
وقتی آتش جنگ بالا گرفت و نیروهایی برای مقابله با تروریست ها به آنجا اعزام شدند ، برادرم نیز مدت مرخصی هایی را که توسط آن به تهران می آمد ، کوتاه کرد و بیشتر در منطقه ماند .
حتی چند سال به ایران بازنگشت و من هم آخرین بار دو سال پیش بود که وقتی برای برگرداندن وسایل همسر شهیدم به سوریه رفتم ، برادرم را آنجا دیدم .
خود حاج اصغر هم آخرین بار عید فطر دو سال گذشته بود که به ایران آمد و به خانواده سر زد و از آن دیگر نیامده بود . همه اینها به دلیل مسئولیت سنگین اش در منطقه بود ....
شهیدمدافع حرم
#اصغر_پاشاپور
🔴@sarbazanzeynab🔴
🍃شهید میثم علیجانی سال 66 در خطۀ سرسبز شمال کشور متولد شد. وی در منطقۀ خانطومان سوریه و جنگ با دشمنان اسلام مجروح شد. شهید علیجانی در سال 96 در شمال غرب کشور به فیض شهادت نائل آمد.
شهید مدافع حرم
#میثم_علیجانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
🍃شهید میثم علیجانی سال 66 در خطۀ سرسبز شمال کشور متولد شد. وی در منطقۀ خانطومان سوریه و جنگ با دشمن
🌟شهید میثم علیجانی به روایت مادر
✨میثم فرزند دومم بود. 21 فروردین 1366 روزی بود که خداوند میثم را به من امانت داد. همسرم پاسدار بود و زمان جنگ تحمیلی به صورت داوطلب به جبهه میرفت و در عملیات آزادسازی خرمشهر حضور داشت. پسرم از بچگی به شهادت و لباس پاسداری علاقه داشت. سال 85 پاسدار شد و از ابتدا در یگان ویژۀ صابرین لشکر 25 کربلا خدمت کرد. مشوقش شدیم که راه پدرش را ادامه بدهد. همزمان درسش را هم ادامه داد و لیسانس جغرافیای نظامی گرفت. میثم دو بار به سوریه اعزام شد. 21 فروردین 95 که سالروز تولدش بود در منطقۀ خانطومان سوریه ترکش به چشم، گوش، سر و دو پایش اصابت کرد و مجروح شد. او که به ایران منتقل شد، دوستانش 16 اردیبهشت در کربلای خانطومان به شهادت رسیدند. همرزمانش میگویند میثم زمانی که مجروح شده بود تا آخرین لحظه سنگرش را حفظ کرده بود
شهید مدافع حرم
#میثم_علیجانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
معرفی کتاب طائر قدس 🌱
کتاب طائر قدس؛ امین کریمی، جلد سیزدهم از مجموعه مدافعان حرم و نوشته مریم عرفانیان است که در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.
انتشارات روایت فتح که در زمینه چاپ کتابهای دفاع مقدس، خاطرات شهدا و ادبیات پایداری فعالیتهای گستردهای دارد، از زیرمجموعههای بنیاد فرهنگی روایت فتح است. بنیاد فرهنگی روایت فتح متولی جشنوارههای بینالمللی فیلم مقاومت، جشنواره تئاتر مقاومت، جشنواره هنر مقاومت است و در حوزههای تئاتر و هنرهای نمایشی، مستند، سینما، هنرهای تجسمی، ادبیات و رسانه فعالیت دارد.
کتاب طائر قدس؛ امین کریمی، روایاتی از زندگی و رشادتهای این شهید بزرگ مدافع حرم است.
شهید مدافع حرم
#امین_کریمی 🕊🌱
🔴@sarbazanzeynab🔴
✨همسر شهید نقل میکنند: وقتی تصمیمِ رفتن به سوریه گرفت، من سعی کردم مانع او شوم، اما قبول نکرد. گفتم حداقل صبر کن و مدتی دیگر برو؛ چون قرار بود مدت کوتاهی دیگر، فرزند دوممان به دنیا بیاید؛ اما علی به هیچوجه کوتاه نیامد و حرفهایی به من زد که هر منطق و استدلالی در مقابل آن رنگ می باخت!
✨به من گفت واقعهی عاشورا را فراموش نکن که خیلیها بهانهها آوردند و زمانی که باید شتاب میکردند وظیفهی خود را به بعد موکول کردند و گفتند بعداً اقدام میکنیم اما آنها بعداً هرگز فرصت پیوستن به قافلهی کربلا را پیدا نکردند؛ در واقع همین بهانهها زمینگیرشان کرد!
شهید مدافع حرم
#علی_کنعانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🌹شهید الله دادی در کار همواره به مسائل اساسی و ریشه ای میپرداخت. او از نظر توان فکری و عملیاتی کم نظیر بود.
در بحث تقوا و زهد نیز اینگونه بود. این شهید بزرگوار با وجود اینکه در سر و بدنش ترکش هایی از جنگ داشت، اما به دلیل عادت به ورزش، توان جسمی خیلی بالایی داشت. او بعد از اذان صبح به ورزش میپرداخت.
🌹واگذاری مسئولیتها متناسب با توانایی هر فرد، تواضع و احترام نسبت به نیروها، تاکید بر نوآوری و خلاقیت، شجاعت و اطاعت از امر فرماندهی از دلایل مدیریت موفق سردار شهید محمدعلی اللهدادی بود.
🌹شهید الله دادی به دعوت حاج قاسم سلیمانی، به نیروی قدس پیوست تا در لبنان و سوریه به مبارزه با رژیم صهیونیستی بپردازد.
🌹این سردار شهید سرانجام، در منطقه القنیطره سوریه مورد حمله موشکی نظامی رژیم صهیونیستی اسرائیل قرار گرفت و به همراه تعدادی از اعضاء حزبالله لبنان جام شهادت را سرکشید.
شهید مدافع حرم
#محمد_علی_الله_دادی
🔴@sarbazanzeynab🔴
#شهیدانه ✨
بهش میگفتن:
واسه چی BMW رو ول کردی و اومدی مدافع حرم شدی ...؟!
نونت کم بود؟ آبت کم بود؟
میگفت: عشقم کم بود . :)
شهید مدافع حرم
#احمد_مشلب
🔴@sarbazanzeynab🔴
✨نام: مهدی
✨نام خانوادگی: قاسمی
✨نام مستعار: ابومائده
✨نـام پـدر: روح الله
✨تاریخ تولد: ۱ شهریور ۱۳۴۹
✨محل تولد : البرز – ساوجبلاغ – هشتگرد
✨سـن : ۴۵ سـال
✨وضعیت تاهل : متاهل – دارای ۲ فرزند (مائده و محمدحسین)
✨تاریخ شهادت : ۲۵ بهمن (به روایتی ۶ اسفند) ۱۳۹۴
✨محل شهادت : سوریه – حلب
✨مزار : جاوید الاثر
✨سایر اطلاعات: شهید مهدی قاسمی در عملیات کربلای ۵ جزو نیروهای ادوات گردان حضرت علی اکبر علیه السلام بود.
شهید مدافع حرم
#مهدی_قاسمی
🔴@sarbazanzeynab🔴