eitaa logo
مدافعان حرم
41.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
44 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
هادی بعد‌ها وارد دانشگاه می‌شود و بدون اینکه سپاهی باشد، همراه با شهید بیضایی و چند دوست دیگر، تحت نظر سردار شهید محمد ناظری آموزش نظامی می‌بیند. مادر شهید روایت‌های زیبایی دارد. از جنس مادرانه و پر از احساس. او روایت‌هایش را تا ورود هادی به سپاه، خواستگاری از فاطمه دختر همسایه دیوار به دیوار، نامزدی‌شان، زمزمه‌های سوریه و سپس ازدواج هادی و فاطمه و رفتن ناگهانی فرزندش به سوریه، ادامه می‌دهد. بعد از مقطع حضور هادی در سوریه، راوی عوض می‌شود و پدر، برادر، خواهر و دایی شهید نیز روایت‌های خود را می‌آورند. نویسنده در این بخش بیشتر به احساسات و عواطف راوی‌های خود پرداخته است. روایت‌هایی از دوستان و همکلاسی‌ها، دانشگاه، بسیج و... هم آورده می‌شود. اینجاست که ما با یک انسان زمینی آشنا می‌شویم. جوانی امروزی که تقید مذهبی و عشق به اهل بیت باعث می‌شود آسمانی شود وگرنه که او کنار ما راه می‌رفت و در دانشگاه درس می‌خواند و در بسیج فعالیت می‌کرد. مقطع پایانی کتاب به روایت همرزمان شهید اختصاص یافته است. هادی شجاع یک نیروی زبده تکاوری بود. تک‌تیراندازی ماهر که به گفته همرزمانش حتی یکی از گلوله‌هایش خطا نمی‌رفت. اما او که همواره از خودش به عنوان شهید یاد می‌کرد، عاقبت ۲۸ مهر ۱۳۹۴ مصادف با هشتم محرم در سن ۲۶ سالگی به شهادت می‌رسد تا تاریخ خونبار عاشورا، وهبی دیگر در خود ببیند. 🔴@sarbazanzeynab🔴
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙خاطره گویی مادر شهید هادی شجاع شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
«مجید طاهری» یکی از دوستان شهید هادی شجاع نقل می‌کند: وقتی خبر شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان و مادرش را دیدم و عکس شهید بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود به مادر شهید شجاع گفتم هادی می گفت می‏‌خواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم. مادرش همینطور که اشک می ریخت گفت وقتی آقای بیضایی به شهادت رسید عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد این عکس را برای همیشه نگه دار مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی حق داشته است. شهید-شجاع 🔴@sarbazanzeynab🔴
«مجید طاهری» یکی از دوستان شهید هادی شجاع نقل می‌کند: در ایست بازرسی‏‌هایی که برگزار می‏‌کردیم خیلی خوش رو، خوش خنده و مهربان بود از هر کدام از رفقایش بپرسید اولین نکته ای که از این شهید به یادشان می آید لبخندی بود که همیشه بر صورتش حک شده بود و رنگ و بوی شهدا را داشت. در برنامه های ایست و بازرسی ای که در اسلامشهر می گذاشتیم وقتی مجرم یا متهمی را دستگیر می کردیم به هیچ وجه اهانت نمی‌‏کرد و می‏‌گفت وظیفه ماست با برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم. در بسیاری از رزمایش ها با هم بودیم آنقدر جهاد را دوست داشت که به سردار نصیری گفته بود اگر بحث ازدواجم مانع اعزامم به سوریه است بفرمایید تا زمان عروسی را عقب تر بیاندازم. قبل از شهادت 3 بار به سوریه سفر کرده بود و خانواده اش از این موضوع بی خبر بودند. شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابانها گذارده ام، من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته ام، تو خود میدانی دوستت دارم، خوب می دانی جز تو را نمی خواهم، مرا به خودت متصل کن. سلام صبحتون منور به نگاه شهدا💫☀️ شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله صفحه 358 🔴@sarbazanzeynab🔴
امروز ۲۹ مهر ماه مصادف با سالروز: 🌹شهادت شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
شهید مصطفی نبی لو متولد سال 1345 و از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود که در چهارمین اعزام به سوریه توسط تک تیراندازان تکفیری در لاذقیه به شهادت رسید.شهید مصطفی نبی لو از ساکنان شهرک پردیسان قم و دایی شهید مدافع حرم مسعود عسگری بود که به عنوان مستشار نظامی، مسئولیت محور مهندسی رزمی در بخشی از جبهه سوریه را بر عهده داشت. او پیش از این در جبهه سوریه در سال 95 از ناحیه شکم مجروح شده و در شمار جانبازان مدافع حرم نیز جای گرفته بود. از این شهید والامقام سه فرزند به یادگار مانده است. شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
19.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞مستند شهید والا مقام مصطفی نبی لو یادشان گرامی راهشان پر رهرو🌼 شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
زهرا نبی‌لو، مادر شهید مسعود عسگری و خواهر شهید مصطفی نبی لو در رابطه با ویژگی‌های شخصیتی برادرش می‌گوید: اخلاقش عالی بود. هیچ نقصی نداشت. خیلی مهربان و دلسوز، امیدوار و خانواده‌دار بود. هر کسی داخل خانه آن‌ها می‌رفت، دلش نمی‌آمد بیرون بیاید. گاهی می‌شد سه روز خانه آن‌ها می‌ماندیم. اینقدر خودش و همسرش مهربان بودند و به بقیه می‌رسیدند که همه آن‌ها را دوست داشتند. با بچه‌ها کشتی می‌گرفتند و با آن‌ها بازی می‌کردند. با همه مهربان بود. عاشق همسرش بود. چهار نوه داشت که خیلی به آن‌ها می‌رسید. آخرین بار تولد مسعود ما بود که دور هم جمع شدیم. هرچند که مسعود دو سال است شهید شده ولی خواهرزاده شهید مصطفی نبی لو بود و به یاد تولدش بودیم. شب تولد مسعود خانه خواهرم بودیم و شام آنجا دعوت داشتیم. آقا مصطفی می‌آمد کنار ما در آشپزخانه می‌نشست. خواهرم می‌گفت: «زشت است برو کنار دامادها بنشین.» می‌گفت: «آن‌ها را دیده‌ام، می‌خواهم حالا شما را ببینم.» 🔴@sarbazanzeynab🔴
دو سال پیش بود که خبر شهادت جوان مدافع حرمی آمد که در هوافضای سپاه نامش پرآوازه و پرافتخار بود. «مسعود عسکری» شهید 25 ساله مدافع حرمی که به جای انتخاب رشته «الکترونیک» و «حقوق» به سراغ رشته «پرواز» رفت و همین رشته سکوی پرواز حقیقی ِ او شد. عشقش به اهل بیت(ع) از او یک مدافع واقعی ساخت تا بتواند به اندازه دست‌های خودش پرچم دفاع ازحریم آل‌الله را بالا نگهدارد. همان روزها بود که مادر در تمام گفتگوهایش اعلام می‌کرد خانواده‌اش فداییان زیادی برای رهبر دارد. مادر آن روزها می‌گفت: «من یک خواسته‌ای هم دارم که اگر حضرت آقا را ببینم به او می‌گویم: اگر مسعود من فدایی شد من هم هستم دو فرزند دیگر هم دارم، پدر و مادر، خواهر و برادرهایم همه فدایی انقلاب و رهبرمان هستیم. شما فقط یک کلمه به ما بگویید. ما هستیم هرکس هم هرحرفی بزند ما قبول نمی‌کنیم به محض انتشار کلامی از سوی رهبر ما خودمان را فدا می‌کنیم حاضر نیستم سر سوزنی ناراحتی آقا را ببینم حاضرم جان همه اطرافیان و خودم را بدهم یک سر سوزن آقا ناراحت نباشند. فقط می‌خواهم نور ایشان به خانه‌مان بیاید.» دو سال از شهادت مسعودش می‌گذرد که خبر شهادت برادرش را در سوریه برای او می‌آورند. همه جا مصطلح است که می‌گویند "حلال زاده به دایی‌اش می‌رود" اما این بار دایی بود که راه برادرزاده را در پیش گرفت و در نهایت به شهادت رسید. حالا مادر مسعود، خواهر شهید هم هست. شاید او تنها کسی باشد که در میان خانواده‌های شهدای مدافع حرم ایرانی هم مادر یک شهید مدافع حرم شده و هم خواهر شهید مدافع حرم است. او حالا با صلابت همانند همان روزهایی که خبر شهادت مسعودش رسید اما خم به ابرو نیاورد، محکم ایستاده و می‌گوید: «من آن موقع که مسعود شهید شده بود، گفتم خودم، پدرم، برادرم و مادرم همه فدای این راه هستیم. ثابت کردیم که آن موقع راست گفتیم و الحمدلله که اولین شهید بعد مسعود را تقدیم کردیم.» شهید شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
مصطفی خیلی انقلابی و دلسوز بود. در دوران دفاع مقدس مدام جبهه بود و در این جبهه چند بار جانباز شد. یک بار در جریان مجروحیتش در جبهه جنگ تحمیلی طوری فکش آسیب دیده بود که دندان‌هایش را درآورده بودند و یکی یکی دوباره در فکش جا گذاشته بودند. قبل از ترمیم کامل تمام فک را سیم پیچی کرده بودند و فکش مدتی باز نمی‌شد و از راه نی از لابلای دندان‌ها فقط می‌توانست مایعات بخورد. قبل از آن هم مدتی از راه بینی تغذیه می‌کرد. چند ماه اینگونه عذاب کشید تا خوب شد. آخرین توصیه شهید در مورد مدافعان حرم:به ما نگویید مدافعان حرم/ما زمینه ساز ظهوریم خواهر شهید نبی‌لو از آخرین سخنان شهید چنین می‌گوید: عاشق جبهه و جنگ بود. آخرین بار که همدیگر را شب تولد مسعود در خانه خواهرم دیدیم به من گفت: «به ما نگویید مدافعان حرم. چون جنگ سوریه و عراق که تمام شود به ما می‌گویند حالا که حرمی در خطر نیست. حالا این‌ها چه کار می‌کنند؟ ما مدافعان حرم نیستیم. ما زمینه‌ساز ظهور هستیم. ما تا ظهور آقا امام زمان(عج) به مبارزه ادامه می‌دهیم. حالا می‌خواهد سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در فلسطین اشغالی باشد. هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجاییم. هر جا که برای زمینه‌سازی ظهور آقا احتیاجی به ما باشد ما آنجاییم. پس از همین حالا یاد بگیرید فقط نگویید مدافعان حرم. چون شکر خدا امروز حرم‌ها در امنیت است. ما زمینه ساز ظهوریم. این را به همه بگو.» شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴