eitaa logo
مدافعان حرم
35.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
53 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 📽️ کلیپ | مقام شفاعت حاج قاســـم ✳️ روایتی از حضور تاریخی رهبر انقلاب در منزل ، دیداری که آیت‌الله خامنه‌ای در آن خطاب به حاج قاسـم گفتند: 👇 📝 «این آقای حاج قاسم از آن‌هایی است که شفـاعـت می‌کند ان‌شاءالله.» 🎞️ شعرخوانی آقای در دیدار دوم دی‌ماه ۱۴۰۲ 📍 کرمان، منزل شهید محمدرضا عظیم‌پور، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۴ 🔴@sarbazanzeynab🔴
📛توجہ توجہ📛 شـــــما بانــوۍ عزیزهم میتواني براۍ ثبت نام کني⇦ مدارڪـ📋ـ مورد نیاز: 1_یک چـ💛ـادر زهــرا پسـ♥️ــند 2_حیــ🧕🏻ـا و عفـ🌹ـت مقابل نامحرم. 🔴@sarbazanzeynab🔴
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️دختر کاپشن صورتی با گوشواره های قلبی🥀 ▪️به یاد ریحانه سلطانی نژاد که در حادثه تروریستی کرمان به شهادت رسید. 🔴@sarbazanzeynab🔴
🔰 لوح سلاح به دست گرفتم برای «دختر ۲ساله، کاپشن صورتی با گوشواره قلبی» 🔻به یاد شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله صفحه۷۸ 🔴@sarbazanzeynab🔴
2.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم کمتر دیده شده از عید محمد بامری (معروف به عیدوک) از لحظه امان‌نامه گرفتن در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی 🔸شرور معروفی که گویا این همان لحظه ای‌ست که مقام معظم رهبری می‌گوید اگر خود به کرمان آمده، آزادش کنید 🔸 گفتگوی وی با سردار دل ها گویای همه چیز است 🔴@sarbazanzeynab🔴
تاکید ویژه‌ ای به نماز شب داشت و اگر نماز شبش قضا می‌شد می‌گفت: شاید در روز گناهی مرتکب شده‌ام که برای بیدار نشدم! شهید🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجید بربری 🌹#قسمت-چهل_و_پنجم شهید مدافع حرم مجید قربان خانی 🌟🌟🌟 بعد موقع سربازیش رسید.توی آموزشی که
مجید بربری 🌹 شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟 گواهی نامه رانندگی نداشت.یه روز نشست پشت یکی از ماشین های پادگان و زد ماشین رو درب و داغون کرد.خسارتش را ما دادیم و این قضیه هم به خیر و خوشی تموم شد.به هر زوری بود،یه سال و خرده ای از سربازیش رو تموم کرد و یه چند ماهیش هم،به خاطر افضل که دو سال رفته بود جبهه،بخشیدند و کارت پایان خدمتش رو با هزار بدبختی گرفت. یه نیسان براش گرفتیم،باهاش کار می‌کرد.تا ساعت ده صبح همه کارهاش را انجام میداد،حتی چندتایی بار مجانی هم برا رفقاش می‌برد و می رفت قهوه خونه حاج مسعود.بعد از یه مدتی خودش تصمیم گرفت قهوه خونه بزنه.پدرش راضی نبود .او با بیشتر کارهای مجید مخالف بود،ولی دعواش نمی‌کرد.من همیشه پشتش در می اومدم .هروقت حسن یا مهرشاد زنگ می‌زدن و از مجید گله ای میکردن،من در جواب فقط می گفتم:خب حالا می گید چی کار کنم؟ نمیدونم، شاید علاقه بیش از حدی که به مجید داشتم،مانع میشد که اشتباهاتش را ببینم.به باباش گفته بود؛قهوه خونه نیسن،یه سفره خونه سنتی یه.فرش و تخت های سه چهار نفره گرفت.صد و پنجاه تا قلیون هم خرید.استکان نعلبکی و قاشق چنگال و بشقاب هاش رو،خودم از یکی از مغازه های یافت آباد،به سلیقه خودم خریدم.به فکر دخل و درآمد نبود.پول قلیون خیلی از دوستاش رو حساب نمی‌کرد.به حدی می رسید که خیلی وقت ها حتی پول ذغالش هم در نمی آورد. اما گله و شکایت نمی کرد،همیشه می گفت:((خدا روزی رسونه،خودش برام می رسونه. )) مجید من عادت نداشت به کسی نه بگه.تا اون جایی که می تونست ،هرکاری که ازش میخواستن،انجام می‌داد. یه مرتبه عطیه خواست بره سر کلاس.عادت هم نداشت تنها یا با تاکسی های سر راه بره.زنگ زد به مهرشاد.گفت :نمیتونم بیام.زنگ زد به حسن. گفت:من اصلا تهران نیستم.زنگ زد آژانس که اونجا هم گفتن،بیست دقیقه طول میکشه.کلاسش داشت دیر میشد و چاره ای هم نداشت.گفت بذار شانسم رو امتحان کنم.با این که می دونست مجید برا کاری به کرج میره،ولی بهش زنگ زد. _سلام مجید کجایی؟ _داداش!من کیلومتر ۱۰ جاده مخصوصم. _خب پس من امروز کلاس نمیتونم برم! _صبر کن من خودم می رسونمت. نمیدونم چطور و با چه سرعتی اومده بود که سر ده دقیقه رسید خونه و عطیه رو رسوند سر کلاسش و بعد هم رفت به کارش برسه.به قول قدیمی ها؛مجید خیلی جیگر داشت.از بچگی شرّ و شور بود .پنج شیش سال داشت که آقا افضل موتورش را بیست و پنج هزار تومان فروخت.وقتی مجید فهمید ،بلند شد رفت در خونه خریدار که همسایمون بود.دعوا کرد که موتور افضل بابایی ام را پس بدید.تا یه چند وقتی داستان این موتور ادامه داشت.مجید عشق موتور و ماشین بود،و چه دست فرمونی داشت!اما نمیدونم چرا یه سال طول کشید تا گواهینامه رو بگیره؟البته تا دست فرمون بشه،دو سه تا دسته گل به آب داد. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
"هر چه نفرت دارید بر سر اسرائیل نثار کنید" 📌 فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم حجت الاسلام (ابوهادی) 🔴@sarbazanzeynab🔴