فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از
🌷شهید مدافع حرم #حسن_رجایی_فر
در هنگام مجروحیت در خانطومان سوریه
🔴@sarbazanzeynab🔴
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هم شهید میشی؟
تو مدافع حرم میشی؟
💔😭
🔴@sarbazanzeynab🔴
میدانم
از اینجا که من نشستهام
تا آنجا که تو ایستادهای،
فاصلهاش زیاد است اما
اگر دستم را بگیری،
هیچ فاصلهای بین من و تو نخواهد ماند
فرماندهی جبهه ی قلب من💔
#دلتنگتیمحاجے🖤
🔴@sarbazanzeynab🔴
چه من در میان شما باشم و نباشم، نگذارید این انقلاب و کشور به دست نااهلان بیافتد، به خود بیایید و توبه کنید، باشد که رستگار شوید.
🌷شهید #سیدسجاد_روشنایی🌷
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
صفحه۸۷
#قرآن_کریم
🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های دختر شهید مدافع حرم
مصطفی صدرزاده
شهید#مصطفی_صدرزاده 🕊🌹
🔴@sarbazanzeynab🔴
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷یادواره شهدای خانطومان
🔸با روایتگری جانباز مدافع حرم
🔸و مداحی حاج امیر عباسی
📌زمان:چهارشنبه ساعت۱۵
📌مکان:مترو آهنگ،چهارراه میثم ،خیابان حسینی
مجموعه فرهنگی بقیه الله
✨همراه با ثبت نام سفر راهیان نور #دختران_انقلاب....
🔴@sarbazanzeynab🔴
.
روایت دسته گلی که شهید مدافع حرم پس از شهادت برای همسرش فرستاد🌹
همسر شهید « مصطفی صدرزاده» در مورد نحوه آشنایی خود با شهید صدرزاده و آغاز زندگی مشترک گفت: ازدواج بنده با شهید صدرزاده عنایت حضرت زهرا (س) بود.
آقا مصطفی یک شخص احساسی و عاطفی بود و عاطفه و محبتش را همیشه بیان میکرد و دلسوزانه در کنار افراد قرار میگرفت و این دلسوزیاش باعث میشد که همه جذبش شوند.
آقا مصطفی قبل از شهادتشان همیشه برایم گل میخرید چند وقت پیش به دخترم گفتم؛ پدرت چند وقتی است که برایم گل نخریده است؛ این بار باید یک دسته گل بزرگ برایم بگیرد؛ پس از چند روز به مراسمی دعوت شدم که یک مادر شهید دسته گل بزرگی به من هدیه داد و گفت: "این گلها را از طرف آقا مصطفی به شما هدیه میکنم!"
شهید مدافع حرم🕊🌹
#مصطفی_صدرزاده
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجید بربری 🌹#قسمت_پنجاه_و_چهارم شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟 مجید عشقش مرتضی کریمی بود.چند مرتب
مجید بربری 🌹#قسمت_پنجاه_و_پنجم
شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
🌟🌟
حسن آقا دایی مجید،بر زبان آوردن خاطرات خواهرزاده،برایش سخت بود.وقتی آقا افضل و مریم خانم داشتند راجع به مجید می گفتند،او دور از چشم بقیه اشک می ریخت .وقتی هم که می خواست،از مجید صحبت کند،چشمانش قرمز بود.حسن دایی چهارم مجید و رفیق اولش بود.مجید و مهرشاد دایی دیگرش،در یک گروه ده دوازده نفری،با هم رفیق بودند و بیشتر اوقاتشان را با هم می گذراندند.حسن در این جمع،به حسن لُر معروف بود.حسن به یاد ندارد ،مجید هیچ وقت دایی صدایش کرده باشد.میگفت((حسن لُر)).خودش میگوید:
))کاش هیچ وقت اینجا نمی نشستم.چون حرف زدن از مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید برای من سخت است.دوست داشتم من به جای مجید می رفتم.رفتن مجید،هیچ وقت در ذهنم نمی گنجید.فکر میکردم شوخی میکنه.مثل همه بیست و چندسال زندگی اش،به استثنای این اواخر،که شوخی شوخی سر کرد.می گفتم به قول خودش جوگیر شده.جوّ چند تا بچه هیأتی را گرفته که اومده اند قهوه خانه اش و بعد از چند وقتی تموم میشه و میره.هر بار که آبجیم نگران بود و به من زنگ میزد،با هق هق گریه میگفت:حسن،رفتنش قطعی شده،این داره میره.اگه بره من چه به سرم بریزم.ولی من در جواب اون گریه ها،از ته دل غش غش میخندیدم و میگفتم :آبجی،نگران نباش.این فیلمفیلمشه!این هم یه اذیت جدیده. جوگیر شده.چشمش به چهارتا بچه هیأتی افتاده.این جوری شده.از دور و برش که برن،برمیگرده پیش همون رفیق های قبلیش.قلیون و بقیه بساط.تو این قدر نگرانش نباش.
ما فکر می کردیم مجید جوگیر شده،ولی نشده بود.جوی در کار نبود که مجید را بگیرد و رهاش کند.مجید در راهی قدم گذاشته بود،که به را های قبلی زندگی اش،پشت پا زده بود و شد حرّ مدافعان حرم.این که مجید را حرّ می گویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ مدافعان حرم،این که مجید را حرّ میگویند،کلی حرف پشتش هست.حرّ اول لرزه به حرم اهل بیت انداخت.بعد هم سرش را روی پای ارباب گذاشت و به شهادت رسید.خیلی از حرفها در مورد مجید را، نه میشود نوشت و نه میشود گفت.ما یک سری خط قرمزهایی در جامعه داریم،که همه باید رعایت کنیم.یا شرع این خط قرمزها را گذاشته،يا عرف جامعه و ما ملزم به رعایتشان هستیم.مجید پا روی خط قرمزها هم گذاشته بود و بعضی کارها را که نباید انجام داد،انجام میداد. اما چون مجید لقمه حلال خورده بود،به گذشته اش پشت پا زد.لات بود،با لات و لوتهای محل م گشت،اما با مرام بود،صفا داشت. این طور بگم که مجید شبیه یه سری لاتها و لوطی های قدیمی بود،غیرت داشت.این لقمه حلالی که پدرش،سر سفره گذاشته بود و بعدها خودش نون حلال در میآورد،یک جایی خودش را نشون داد.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مجید_قربانخانی
🔴@sarbazanzeynab🔴