قاصدک..!
شعر مرا ازبر کن
برو آن گوشهی باغ
سمت آن نرگس مست
و بخوان در گوشش
و بگو باور کن
یک نفر یاد تو را
دمی از دل نبرد!
❣صبحتون شهدایی
شهید #علی_آقاعبداللهی
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌱 #غیرت علوی و #حجاب زهرایی
🦋 توصیهای که به خواهران و برادرانم دارم داشتن غیرت علوی و رعایت حجاب زهرایی و نگهداشتن احترام پدر و مادرم در تمامی شرایط میباشد.
🌹فرازی از وصیتنامه
🌹شهید مدافع حرم
#سعید_مسلمی
🔴@sarbazanzeynab🔴
💢 خواب شهادت🦋
این خواب خیلی مرا خوشحال ڪرد
خواب دیدم که امـام سجـاد (؏)
نوید و خبر شهــادت من را
به مـادرم میگوید و من چهرهی
آن حضرت را دیده و فرمود :
« تو به مقام شهـادت میرسی »
و من در تمام طول عمرم
به این خــواب دل بستهام و
به امید شهـادت در این دنیا ماندهام
و هماکنون که این خواب را مینویسم
یقین دارم که شهـادت نصیبم میشود
و منتظـر آن هم خواهـم ماند ...
تا کی خداوند صلاح بداند که من هم
همچون شهیدان به مقام شهادت برسم
و به جمـع آنهـا بپیوندم ...
هم اڪنون و همیشه دعای قنوت نمازم
" اللهم الرزقنی توفیـق الشهادت فی سبیلالله " است که خداوند شهادت را
نصیبم ڪند و از خدا هیچ مرگـی جز شهــادت نمیخواهم »
📚 منبع : دفتر خاطرات شهید
وصیت ڪرده بود تا زنده است
کسی دفتر خاطراتش را نخواند !!
راستی چه رمزی است
بین بشارت شهادت
توسط امام سجاد (؏)
و اعزام به سوریه
از طریق تیپ امام سجاد (؏) ...
طلبـه شهید مدافـع حـرم
#محمد_مسرور🌷
🔴@sarbazanzeynab🔴
#از_شهدا_الگو_برداریم🍃🌸
علی عاشق گمنامی بود ؛
زیر امضاش مینوشت شهید گمنام🕊
زندگیش تو گمنامی بود...
شهید مدافع حرم
#علی_جمشیدی
🔴@sarbazanzeynab🔴
محل کارمان نطنز بود و خانههایمان، اصفهان.
دو سه نفر بودیم که هیچ کدام ماشین نداشتیم، به جواد میگفتم بیا با اتوبوس برویم، تاکسی خیلی طول میکشد تا پر شود
میگفت: من با اتوبوس نمیآیم، این بیبندوباریها را که میبینم حالم بهم میخورد.
میگفتم: صندلی جلو مینشینیم.
میگفت: آنجا هم یک وقت راننده آهنگ میگذارد و بحثمان میشود.
📚 بی برادر
🌱 شهید مدافع حرم
#جواد_محمدی
🔴@sarbazanzeynab🔴
#شهیدانه
🔻به نقل از همرزم شهید مدافع حرم #علیرضا_حاجیوند_قیاسی
شب قبل از اعزام با موبایلم فیلم یادگاری گرفتم و علیرضا هم خودش رو معرفی کرد و بعد از روی مزاح بهش گفتم؛ علیرضا حورالعین هم میخواهی؟
گفت نه من فقط دیدار اربابم امام حسین علیهالسلام رو میخوام، از این جوابش خیلی خوشحال شدم و به حالش غبطه خوردم.
گاهی میومد تو اتاقی که من بودم و خیلی دقیق با بیسیم وضعیتو گزارش میکرد یادش بخیر...
🚩شهید مدافع حرم
#علیرضا_حاجیوندقیاسی
🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد🌱 قسمت 1 زمستان سردسال نود،چندروزمانده به تحویل سال،آفتاب گاهی
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 2
نصف حواسم به اتاق پیش مهمان هابودونصف دیگرش به تست وجزوه هایم،عمه آمنه وشوهرعمه به خانه ماآمده بودند،آخرین تست راکه زدم درصدگرفتم شدهفتاددرصدجواب درست.بااینکه بیشترحواسم به بیرون اتاق بودولی به نظرم خوب زده بودم،درهمین حال واحوال بودم که آبجی فاطمه بدون درزدن،پریدوسط اتاق وباهیجان درحالی که دررابه آرامی پشت سرش می بست،گفت:"فرزانه خبرجدید!"،من که حسابی درگیرتستهابودم متعجب نگاهش کردم وسعی کردم ازحرفهای نصف ونیمه اش پی به اصل مطلب ببرم.گفتم:"چی شده فاطمه؟"
بانگاه شیطنت آمیزی گفت:"خبربه این مهمی روکه نمیشه به این سادگی گفت!".
میدانستم آبجی طاقت نمی آوردکه خبررانگوید،خودم رابی تفاوت نشان دادم ودرحالی که کتابم راورق میزدم گفتم:"نمیخواداصلاچیزی بگی،میخوام درسموبخونم،موقع رفتن درم ببند".آبجی گفت:"ای باباهمش شددرس وکنکور،پاشوازاین اتاق بیابیرون ببین چه خبره!عمه داره توروازبابابرای حمیدآقاخواستگاری میکنه".
توقعش رانداشتم مخصوصادرچنین موقعیتی که همه میدانستندتاچندماه دیگرکنکوردارم وچقدراین موضوع برایم مهم است.جالب بودخودحمیدنیامده بود،فقط پدرومادرش آمده بودند.هول شده بودم،نمیدانستم بایدچکارکنم،هنوزازشوک شنیدن این خبربیرون نیامده بودم که پدرم وارداتاق شدوبی مقدمه پرسید:"فرزانه جان توقصدازدواج داری؟".باخجالت سرم راپایین انداختم وباتته پته گفتم:"نه کی گفته؟بابامن کنکوردارم،اصلابه ازدواج فکرنمیکنم،شماکه خودتون بهترمیدونین".
باباکه رفت،پشت بندش مادرم داخل اتاق آمدوگفت:"دخترم،آبجی آمنه ازماجواب میخواد،خودت که میدونی ازچندسال پیش این بحث مطرح شده،نظرت چیه؟بهشون چی بگیم؟".جوابم همان بود،به مادرم گفتم:"طوری که عمه ناراحت نشه بهش بگین میخواددرس بخونه".
عمه یازده سال ازپدرم بزرگتربود،قدیم ترهاخانه پدری مادرم باخانه آنهادریک محله بود،عمه واسطه ازدواج پدرومادرم شده بود،برای همین مادرم همیشه عمه راآبجی صدامیکرد.روابطشان شبیه زن داداش وخواهرشوهرنبود،بیشترباهم دوست بودندوخیلی بااحترام باهم رفتارمیکردند.
اولین باری که موضوع خواستگاری مطرح شدسال هشتادوهفت بود،آن موقع من دوم دبیرستان بودم،بعدازعروسی حسن آقابرادربزرگترحمید،عمه به مادرم گفته بود:"زن داداش الوعده وفا،خودت وقتی اینهابچه بودن گفتی حمیدبایددامادمن بشه،منیره خانم مافرزانه رومیخوایم"،حالاازآن روزچهارسال گذشته بوداین بارعقدآقاسعیدبرادردوقلوی حمیدبهانه شده بودکه عمه بحث خواستگاری رادوباره پیش بکشد.
راوی :همسیر شهید
#حمید_سیاهکالی_مرادی
ادامه دارد...
🔴@sarbazanzeynab🔴
🌱❤
#چفیه
دائما طاهر باش
وبہ حال خویش ناظر باش
وعیوب دیگران را ساتر باش
باهمہ مهربان باش و
ازهمہ گریزان باش
«یعنے باهمہ باش و بے همہ باش»
از دست نوشتہ هاےشهید مدافع حرم #محمدبلباسے
شهید مدافع حرم
#محمد_بلباسی
🔴@sarbazanzeynab🔴
📚مسابقه بزرگ کتابخوانی
🔖 با محوریت کتاب ردپای اردیبهشت
🌷شرح عاشقانه ای بر زندگی شهید مدافع حرم مهدی دهقان
🎁همراه با جوایز نفیس :
🕌سفر به کربلای معلی
🚌 ٣ عدد سفر به مشهد مقدس
💴 ١٠ جایزه نقدی ٣ میلیون ریالی
👨👩👧👧 ویژه عموم
🕰️ از تاریخ ٢٠ فروردین لغایت ٣٠ اردیبهشت ١۴٠٢
📬ارسال رایگان به سراسر کشور
📌 اطلاعات بیشتر داخل اطلاعیه☝️☝️
🔖جهت سفارش و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی@hrhb68 پیام دهید
شهید مدافع حرم
#مهدی_دهقان
🔴@sarbazanzeynab🔴
✍دلم میخواهد
آرام صدایت ڪنم
اَللهُم شٰاهِدَ ڪُلِّ نَجْویٰ
و بگویم تو خود آرامشی
و من خودِ خود بیقرار
خدایـا !
خرابت میشوم
مرا هرگونه که میخواهی بساز ...
#ســردار_دلـها
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی...🌷🕊
صبحتون شهدایی ☘
🔴@sarbazanzeynab🔴