eitaa logo
مدافعان حرم
41.8هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
44 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرش میگفت ماه محرم بدنیا آمدوبه عشق قاسم بن الحسن(ع)اسمش را گذاشتیم قاسم در دوم محرم هم به شهادت رسید بااینکه پیکرش بعدازدوماه بازگشت ،امادرزمان تدفین عطرخاصۍداشت شهید🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
از ۹ سال همراهی با سردار سلیمانی تا دوخت چادر برای دختران نیازمند 🔹شهید هادی طارمی پارچه چادری مشکی تهیه و متبرک به حرم حضرت رقیه (س) می‌کرد و به دختران کوچک نیازمند هدیه می‌داد. 🔹هادی طارمی زمانی که در سوریه بود جهت محافظت از سردار سلیمانی چند باری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و هادی شیفته سردار شده بود. سردار سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه‌مند بود و با سردار سلیمانی رفت و آمد خانوادگی هم داشتند. 🔹شهید طارمی حدود ۹ سال در کنار سردار بود و روزبه‌روز رشد کرد و بزرگ شد و برای رسیدن به شهادت خیلی تلاش کرد و بسیار به شهدا متوسل می‌شد. شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
پاسخ سردار حاج قاسم سلیمانی به نامه‌ای که در آن از او خواهش کرده بودند تا برای ریاست جمهوری١٣٩۶ کاندیدا شود: «برادر بزرگوارم از محبت شما عزیز گرانقدر سپاسگزارم. الحمدلله در کشور ما آن‌قدر شخصیت‌ های مهم و ارزشمند گمنام و با نامی وجود دارد که نیازی نیست سربازی، پُست سربازی خود را رها کند. افتخارم این است که سرباز صفر بر سر پُست دفاع از ملتی باشم که امام فرمود جانم فدای آن‌ها باد. رها کردن این پست را در شرایطی که گرگانی در کمین هستند خیانت می‌دانم.» 🔴@sarbazanzeynab🔴
44.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره گویی پدر شهیدگرانقدر وحید زمانی نیا، شهید مدافع حرم درحضور مسئولین اصناف تهران بزرگ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲ اصناف بازاریان تهران 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه شهدا برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله صفحه۸۰ 🔴@sarbazanzeynab🔴
💠هر کس سراغ خدا را گرفت و دلش تنگ بود آدرس شهدا را به او بدهید ... 🌻خدایا بال پرواز می‌خواهم تا آسمان شهدا 💐سالروز شهادت 💔 🕊شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
مجید بربری 🌹#قسمت_چهل_و_هفتم شهید مدافع حرم مجید قربان خانی 🌟🌟🌟 سال هشتاد و چهار بود.افضل سمند صفر
مجید بربری 🌹 شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟🌟 سال نود و یک بود.یکی از دوستام گفت:من امروز برا بچه های دبیرستان آش پختم.به آقا مجید بگو بیاد با کمک پسرم،آش را تا مدرسه ببریم.به مجید که زنگ زدم،خودش را رسوند.به دوست من می گفت:خاله. _خاله نوکرتم،کار داری؟ _میخواستم با کمک رامین ،این دیگ آش رو ببریم مدرسه. _بریم خاله. همه باهم دیگ آش و وسائل دیگه رو گذاشتیم پشت نیسان و رفتیم.مدیر مدرسه از مجید و شیطنت هاش بی خبر نبود.زنگ تفریح را زد که بچه ها بیان حیاط و آش بخورن.از اون طرف هم،مجید و رامین را کرد توی یه اتاق و در رو قفل کرد که نیان بیرون و دسته گل آب بدن.مجید و حبس؟محالِ ممکن بود.چشمش روی میز اتاق،به میکروفن افتاد و از شانسش روشن بود.گوشی همراهش رو میذاره جلوی میکروفن و هرچی آهنگ که توش داشت ،از بلندگوی مدرسه پخش میکنه.من توی حیاط،تا صدا رو شنیدم،حدس زدم که باید کار مجید باشه. مدیر با عجله خودش رو به اتاق رسوند.مجید وقتی صدای باز شدن در رو شنید،فی الفور گوشیش رو از جلوی میکروفن برداشت و مثل بچه های مؤدب،سر جایش ایستاد.واسه رد گم کنی هم،به رامین توپید: __پسر خجالت بکش!این کارا چیه تو میکنی؟ مدیر میدونست این جنگولک بازی ها،فقط کار مجیده،و البته از شیرین کاریهاش خوشش میومد.از اون روز به بعد،هروقت کاری داشت،به مجید زنگ میزد.اگر می خواستن وسیله جابجا کنن،يا باری داشتند،مجید بدون اینکه ازشون پول بگیره،براشون انجام میداد.مجیدِ من،از وقتی دست چپ و راستش رو شناخت ،برا هر کسی که باهاش آشنا بود،سنگ تموم می‌ذاشت. یادم هست،خدا به برادرم حسن تازه بچه داده بود.چند روز بعدش مجید گفت: _مریم خانوم!منم میخوام بیام بچه ی دایی حسن رو ببینم. _باشه،هروقت خواستی بیا با هم بریم. _نه،نه،فعلا صبر کن پول بیاد تو دستم،یه چیزی بخرم،بعد بریم. _من هدیه بردم،تو دیگه احتیاج نیست بخری. _نه،من دوست ندارم دست خالی برم. _یه پلاک طلا داری که روش نوشته god،میخوای همونو ببریم؟ _خوبه.می بریم. رفتیم پسر داییش رو دید.مجید هیچ وقت دوست نداشت،پیش رفقاش کم بیاره.سر قضیه خالکوبی هم،چون دیده بود دوستاش زدن،به قول خودش جوگیر شد،بعد هم‌ پشیمون.پشیمونیش اونقدر زیاد بود که مدام می گفت پاکش میکنم.وقتی باباش فهمید که مجید خالکوبی کرده،به شدت عصبانی و ناراحت شد.دوست نداشت چنین کاری ازش ببینه.واسه همین،مجید دو روز خونه نیومد.بعد هم مدام می گفت؛ _می شناسم چند نفری توی خیابون فلاح،خالکوبی رو پاک می کنن،میرم پاکش می کنم،خیالتون راحت! به قول خودش؛حضرت زینب خالکوبیش رو پاک کرد.مجید عشقش این بود که به این و اون دستور بده.خودش می نشست و دستور می داد،همه هم باید توی خونه،گوش به فرمانش می شدند. فراموش کردم بگم....؛غذا و مخلّفات سفره خیلی براش مهم بود.گاهی که غذا یه کمی بی مزه میشد،مجید چپه اش میکرد توی سفره.بهم می گفت؛ببین مریم!برا من که سفره می اندازی،فکر کن من مهمونم.باید ماست و سبزی و سالاد و دوغ،برام بذاری. مجید چنین آدمی بود،عجیب و غیرقابل پیش بینی.عاشورای سال ۹۴ چندتا افغانی رو،زیر مشت و لگد خرد و خمیر کرده بود.ما دیدیم مجید دو تا افغانی رو،انداخته پشت ماشین و دماغ هاشون خونین و مالینه. همه وحشت کرده بودیم. _چی شده مجید؟اینا کی ین؟چی کار کردی روز عاشورا؟ _هیچی!روز عاشورای امام حسین،غلط اضافه کردن! _چی کار کردن؟ _هیچی ،روزی که سنگ هم خون گریه میکنه،اینها برا خودشون بزن و بکوب راه انداخته بودن! اون موقع به گردان رفت و آمد داشت و بهش دستبند و شوکر داده بودند.مجید هرچی بود و هرکاری که میکرد،حرمت محرم و صفر رو نگه می‌داشت.محرم سال نودو سه ،پا برهنه میدون دار دسته بود. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 توصیه حاج قاسم به مجاهدان عراقی: نماز شب، نماز شب، نماز شب! 🔴@sarbazanzeynab🔴