eitaa logo
مدافعان حرم
42.9هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
44 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظات پدر دختری مدافع حرم شهیدعلیرضابابایی بگو قیمت این لحظه ها چند 💔 شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 پگاه لبخندتان زیباترین صبح غزلخوان آشنایی‌هاست ... یادشهداباصلوات صبح و عاقبتمون شهدایی☀️ 🔴@sarbazanzeynab🔴
می گفـت : طوری تلاش کنید ، ڪہ اگــــر روزی . . . امام_زمان(عج) فرمودند یک سربازمتخصص میخام بفرمایند فلانی بیاید ... تاریخ تولد :1373/01/06 تاریخ شهادت :1396/01/04 شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۳۰ اردیبهشت ماه سالروز شهادت مدافع حرم علی اصغر شیردل 🦋صلوات شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
❣کلنا عباس یا زینب سلام الله علیها 🔹شهید مدافع حــ🌸ـــــرم میثم نجفی 🔹شب اربعین به شهادت رسیدند 🔹چند روز قبل بر اثر اثابت ترکش از ناحیه سر بعد از سه روز در کما بودن شهید شدند 🔹ولادت: ۱۳۶۷/۰۲/۱۰ تهران قرچک 🔹شهادت: ۱۳۹۴/۰۹/۱۰ سوریه حلب 🔹نحوه شهادت: اثابت ترکش به سر 🔹به نقل از یکی از اقوام نزدیک شهید میثم نجفی: عروسی شهید میثم بصورت معنوی و به دور از هرگونه موسیقی برگزار شد. همون شب مادرم توخواب دید که میثم و خانومشون توی حرم حضرت زینب ، مشغول زیارت هستن ... خانم زینب از اول شهید رو برای خودش میخواست . زائر زینب سلام الله علیها 💞 شهید زینب سلام الله علیها 💞 🔹ناز دانه آقا میثم 'حلماخانم' دو هفته بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
‍ 🌹 مدافع حرم آل الله جانباز شهید علی عابدینی فرمی 🌺تولد : ۲۵ مرداد ۱۳۶۷ 🌹 تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۹۵ 🌸 محل شهادت : خان طومان سوریه 🥀 تاریخ بازگشت پیکر و خاکسپاری : ۲۴ مهر ۹۹ 🌷محل خاکسپاری شهید : گلزار شهدای روستای فرم در جوار شهدای روستای فرم و عموی شهیدش علی اصغر عابدینی 🌺 وصیت نامه شهید : ((بسم رب الشهدا و الصدقین 🌸خدایا مرا ببخش سلام خدا بر شهیدان راه حق سلام خدا به سید جلال ها . بر عمادی ها و تمامی شهدای اسلام سلام بر امام شهدا و رهبرمان امام خامنه ای از خدا می خواهم همه ی ما را ببخشد واز گناهانمان بگذرد. 🌸من علی عابدینی .یک گنه کار خاطی که اگر لطف خداوند نبود و ستار العیوب بودنش نبود رسوای زمانه بودم . ولی لطف خدا شامل حالمان شد، دوستان : از خدا بترسید و به یاد او باشید .کاری که من کمتر انجام دادم و شرمنده ام پدر جان : برایم دعا کن و از عمو علی اصغر بخواه که مرا شفاعت کند تا شاید مورد لطف خدا قرار گیرم ( همسر م : به تو هم سفارش می کنم کمی آرام باش و امیر محمد را خوب تربیت کن دیگر عرض خاصی ندارم . دوستان و آشنایان و فامیل مرا حلال کنید شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 20 وقتی قدم زنان به حمیدرسیدم،باگلایه گفتم:"شماکه زحمت میکشی میای دنبالم،چرااین کاررومیکنی؟خب جلوی دردانشگاه نگه دارکه من این همه راه پیاده نیام. "حمیدرک وراست گفت:"ازخداکه پنهون نیست،ازتوچه پنهون،میترسم دوستهای نزدیکت ببینن ماموتورداریم،خجالت بکشی. دورترنگه میدارم که شماپیش بقیه اذیت نشی." گفتم:"این چه حرفیه؟فکردیگران واینکه چی میگن اهمیتی نداره.اتفاقامرکب یاورامام زمان عجل ا...تعالی فرجه الشریف بایدساده باشه. ازاین به بعدمستقیم بیاجلوی در."روزهای بعدهمین کارراکرد؛مستقیم می آمدجلوی دردانشگاه.من بعدازخداحافظی بادوستانم ترک موتورسوارمیشدم ومیرفتیم. سه شنبه رفتیم آزمایش دادیم.بعدهم جداگانه سرکلاس ضمن عقدنشستیم.یک ساعتی که کلاس بودیم،چندبارپیام داد:"حالت خوبه؟تشنه نشدی؟گرسنه نیستی؟"حتی وقتی کنارهم نبودیم دنبال بهانه بودبرای صحبت.کلاس که تمام شد،حمیدمن رابه دانشگاه رساند.بعدازظهردوتاکلاس داشتم. همان شب عروسی آقامهدی،پسرعمه ی حمیدبود. جورنشدهمدیگررابعدازعروسی ببینیم.چون ازصبح درگیرآزمایشگاه بودیم وبعدهم دانشگاه ومراسم عروسی حسابی خسته شده بودم.به خانه که رسیدم،زودترازشبهای قبل خوابم برد. صبح که بیدارشدم،تاگوشی رانگاه کردم متوجه چندین پیامک ازطرف حمیدشدم.چون همدیگررابعدازمراسم عروسی ندیده بودیم،برایم کلی پیام فرستاده بود؛ ابرازعلاقه ونگرانی وانتظاربرای جواب من!امامن اصلامتوجه نشده بودم.اول یک بیت شعرفرستاده بود:"گرگناه است نظربازی دل باخوبان/بنویسیدبه پایم گناه دگران!" وقتی جواب نداده بودم،این باراین طورنوشته بود:"به سلامتی کسایی که توی خاطرمون ابدی هستندوماتوی خاطرشون عددی نیستیم!"فکرش راهم نمیکردخواب باشم.دوباره پیام داده بود:"چقدرسخت است حرف دل زدن بامامگو!به دیواربگواگربهتراست!" غیرمستقیم گفته بوداگربه دیواراین همه پیام داده بودم جواب داده بود! به شعرخیلی علاقه داشت.خودش هم شعرمیگفت. میدانستم بعضی ازاین پیامکهااشعارخودش است،ولی من هنوزنمیتوانستم احساسم رابه زبان بیاورم.یک جورترس ته دلم بود.میترسیدم عاشق بشوم وبعدهمه چیزخیلی زودتمام بشود. دردلم مدام قربان صدقه اش میرفتم،امانمیتوانستم به خودش رودررواین حرفهای عاشقانه رابزنم.بعضی اوقات عشقم راانکارمیکردم؛ انگارکه بترسم بااعتراف به عشقم،حمیدراازدست بدهم. درمقابل این همه پیامک وابرازعلاقه ی حمید،خیلی رسمی جوابش رادادم ونوشتم:"به یادتون هستم. تازه بیدارشدم.کتاب میخوندم."حدس زدم سردی برخوردمن رامتوجه شده باشد.نوشت:"عشق گاهی ازدرددوری بهتراست/عاشقم کرده ولی گفته صبوری بهتراست/توی قرآن خوانده ام،یعقوب یادم داده است/دلبرت وقتی کنارت نیست،کوری بهتراست!" مدتهازمان بردتاقفل زبانم بازشودوبتوانم ابرازاحساسات کنم وباحمیدراحت باشم.هفته ی اول که باروسری وپیراهن آستین بلندوجوراب بودم! این جنس ازصمیمیت برایم غریبه بود.انگارکه وارددنیای دیگری شده بودم که تاحالاآن راتجربه نکرده بودم. تاآنجااین غریبگی به چشم آمدکه حمید،وقتی برای اولین باربه امامزاده حسین رفته بودیم به حرف آمدوباگله پرسید:"تومنودوست نداری فرزانه؟چراآن قدرجدی وخشکی!مثل کوه یخی!اصلابامن حرف نمیزنی،احساساتتونشون نمیدی." بااین که حق میدادم که چنین برداشت هایی داشته باشد،امابازهم ازشنیدن این صحبت جاخوردم،گفتم:"حمید!اصلااین طورنیست که میگی.من توروبرای یک عمرزندگی مشترک انتخاب کردم،ولی به من حق بده. خودم خیلی دارم سعی میکنم باهات راحت ترباشم،ولی طول میکشه تامن به این وضعیت جدیدعادت کنم." داخل امامزاده که شدم اصلانفهمیدم چطورزیارت کردم. حرف حمیدخیلی من رابه فکرفروبرد.دلم آشوب بود.کنارضریح نشستم ودستهایم رابه شبکه های آن گره زدم.کلی گریه کردم.نمیخواستم این طوررفتارکنم.ازخداوامامزاده کمک خواستم.دوست نداشتم سنگینی رفتارم ذره ای حمیدرابرنجاند. کارآنقدری پیچیده شده بودکه صدای مادرم هم درآمده بود.وقتی به خانه رسیدیم،گفت:"دخترم برای چی پیش حمیدروسری سرمیکنی؟قشنگ دست هموبگیرید،باهم صمیمی باشید.اون الان دیگه شوهرته،همراه زندگیته." بعدپیشنهاددادبرای اینکه خجالتمان بریزد،دستهای حمیدراکرم بزنم. حمیدچون قسمت مخابرات کارمیکرد،بیشترسروکارش باسیم های خشک وجنگی بود.توی سرمای زمستان مجبوربودباتاسیسات ودکل های مخابرات کارکندوبرای همین،پوست دستهایش جای سالم نداشت.وقتی داشتم کرم میزدم،دستهای هردویمان میلرزید.حمیدبدترازمن کلی خجالت کشید.یک ماهی طول کشیدتاقبول کنیم که به هم محرم هستیم! ادامه دارد... شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 شهید مدافع حرمی که اذن شهادتش را از حضرت معصومه سلام الله علیها گرفت کبوتران حرم؛ روایت‌هایی از شهدای استان قم داستانی از زندگی شهید مصطفی نبی لو، شهید مدافع حرم قمی که پس از چهار بار اعزام به سوریه سرانجام در سال ۱۳۹۶ در منطقه دیرالزور سوریه به شهادت رسید. 🍃شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وعده ای که سردار سلیمانی برای دیدار با رهبری به دختر شهید مدافع حرم داد و عملی شد ➕ بخش‌هایی منتشرنشده از دیدار با دختران شهدای مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
شهیدی که طنز بود❤️ شهید سنجرانی از مدافعان حرم مشهدی است که بسیار ادم شوخ طبع هست و همیشه لبان ایشون خندان بود که در جوار حرم حضرت زینب به شهادت رسید شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿چه زيباست به ياد آوردنِ شما ‏ميان اين همه شلوغى ‏و خستگى‌هايم... 🌺صبحتون شهدایی🌺 🔴@sarbazanzeynab🔴
﷽یاد خاطرات عاشقان شهدا﷽ ◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۰۶/۲۹ ◻️محل ولادت: البرز ◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۱۱/۲۳ ◻️محل شهادت: حما_سوریه ✍ وصیت کردند که مرا در ، بین شهدای دفاع مقدس به خاک بسپارید. یک‌بار از او پرسیدم چرا کنار بچه‌های دفاع مقدس؟ و آقامهدی با آن لبخند بهشتی‌اش گفت من که در این دنیا دایم کنار مدافعان حرم بودم، دلم می‌خواهد آن دنیا درکنار شهدای دفاع مقدس باشم. متأسفانه در روزهای اولیه به ما گفتند امام‌زاده محمد جایی برای دفن شهید ندارد. برادر شهید می‌گفت که شبانه از او خواستم به خوابم بیاید و راهی به من نشان بدهد، مبادا شرمنده وصیتش شویم. برادر شهید گفت فردای آن‌شب تلفن زدند و گفتند یک‌جا برای دفن پیکر مطهر شهید مهدی نعمایی در امام‌زاده پیدا شده است. آن‌لحظه از اینکه وصیت آقامهدی به سرانجام رسیده بود، همه اشک ‌ریختیم و او را تا خانه ابدی‌اش کنار شهدای دفاع مقدس تشییع کردیم. شهیـد مدافـع حـرم سردار 🔴@sarbazanzeynab🔴
هدایت شده از شاعرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا حق 🌺روز دختر🌺 اینه که لااقل چنین قهرمان هایی رو بشناسیم...👆👆👆 حقیقت گاه شیرین است، حقیقت تلخ تر گاهی حقیقت های دنیا را، شنیدم با غم و آهی شنیدم دختری یار و پرستار پدر گشته تمام جان خود را می‌گذارد در پی راهی که بابایش برای آن، دو پایش را فدا کرده خوشی و راحتی بوده برایش بخشِ کوتاهی شنیده "سهمیه دار" است، لیک "آزاد" میخواند دهان عده‌ای باز است با هر حرف دلخواهی دلش پر بود از بعضی سخن ها، حرف خود را گفت: قضاوت های بی دَردان، کُنَد اذیت مرا گاهی دوباره چای می‌نوشم _بدون قند_ تا شاید فراموشم شود تلخیِ سختی هایِ جانکاهی هنوزم قهرمان در قلب ایران می‌تپد، آری! پر از ریحانه است این لاله زار آیا تو همراهی؟ 🌿تقدیم به فرزندان عزیز جانبازان بویژه بانو ریحانه مغفوری😊🌿 ✏️شاعر: بانو زهرا رجبی 🎬 تهیه کننده: بانو نسیم السادات خاتمی (س) ‌‌‌ 📖@sheraneh_eitaa
💔 استجابت دعای حضرت معصومه در حق شهید مدافع حرم هیئتی که می رفت مشکلات عقیدتی داشتند. روی فکر احمد هم تأثیرش را گذاشته بود. با آنکه هر شبهه ای که مطرح می کردند می آمد و جوابش را می گرفت، اما کم کم نسبت به رهبر  انقلاب بی میل شده بود. وقتی که قرار بود مقام معظم رهبری قم بیایند، می خواستیم برویم مراسم استقبال، هر چه من و مادرش اصرار کردیم نیامد. خیلی ناراحت شدم. وقتی چشمم به گنبد حضرت معصومه (س) افتاد، گریه کردم و گفتم: «یا حضرت معصومه! من سلامت فکری و عقیدتی بچه ام را از شما می خواهم. کاری کنید که منحرف نشود». وقتی از مراسم برگشتیم. احمد خانه نبود. وقتی آمد خیلی شاد و سرحال بود. با دوستانش رفته بودند مراسم استقبال. به حدی نزدیک شده بودند که آقا به ایشان سلام کرده بود. بعد از آن مراسم بود که دیدگاهش نسبت به رهبری تغییر کرد و از حامیان سر سخت رهبری شدند. راوی: پدر شهید شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
⤴️ فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید| وعده ای که شهید سلیمانی برای دیدار با رهبری به دختر شهید مدافع حرم داد و عملی شد 🌟 بازنشر به مناسبت (س) و روز دختر 🔴@sarbazanzeynab🔴
شهید مدافع حرم مهدی نوروزی🌻 تاریخ ولادت: ۱۳۶۱/۳/۱۵ محل ولادت: کرمانشاه سِمت: فرمانده عملیات ویژه سامرا لقب: اسد السامراء (شیر سامرا) تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۱۱/۲۰ محل شهادت: العوینات در حومه سامرا تعداد فرزند : یک پسر به نام محمد هادی مزار: گلزار شهدای کرمانشاه شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 21 این چندمین باری بودکه کاغذکادوی هدیه حمیدراعوض میکردم.خیلی وسواس به خرج دادم.دوست داشتم اولین هدیه ای که به حمیدمیدهم برای همیشه درذهنش ماندگارباشد.زنگ خانه راکه زد،سریع چسب وقیچی وکاغذکادوهاراداخل کمدریختم.پایین پله هامنتظرم بود.هرکاری کردم بالانیامد. کادورازیرچادرم پنهان کردم ورفتم پایین،حمیدگفت:"مامان برای فرداناهارباخانواده دعوتتون کرده،اومدم خبربدم که برای فردابرنامه نچینید."تشکرکردم وگفتم:"حمید!چشماتوببند. "خندیدوگفت:"چیه،میخوای باشلنگ آب خیسم کنی؟"گفتم:"کاری نداشته باش،چشماتوببند،هروقت هم گفتم بازکن."وقتی چشم هایش رابست،گفتم:"کلک نزنی،خوب چشماتوببند.زیرچشمی هم نگاه نکن." چندثانیه ای معطلش کردم.کادورااززیرچادربیرون آوردم وجلوی چشمهایش گرفتم. گفتم:"حالامیتونی چشماتوبازکنی."چشمش که به هدیه افتاد،خیلی خوشحال شد.اصلاانتظارش رانداشت.همان جاداخل حیاط کادورابازکرد.برایش یک مقدارخاک مقتل یک شهیدگمنام گذاشته بودم که کنارش تکه ای ازکفن شهیدبود.این تربت وتکه کفن راسفرجنوب به ماداده بودند.خیلی برایم عزیزبود.آرامش خاصی کنارش داشتم. حمیدکلی تشکرکردوگفت:"هیچوقت اولین هدیه ای که به من دادی روفراموش نمیکنم."بعدهم تربت راداخل جیب پیراهنش گذاشت وگفت:"دوست دارم این تربت مثل نشونه همیشه همراهم باشه.قول میدم هیچ وقت ازخودم جدانکنم." داخل حیاط،کنارباغچه،تازه چانه ی هردویمان گرم شده بود.ازهمه جاحرف زدیم.مخصوصاحمیدروی مهمانی فردایشان حساس بود،چون اولین باری بودکه من به عنوان عروس به خانه ی عمه میرفتم. حمیدگفت:"اونجااومدی یه وقت نشینی،مارسم داریم عروس هاکمک میکنن.پیش عروس های دیگه خوب نیست شمابشینی."جواب دادم:"چشم،شمانگران نباش،من خودم حواسم هست.استاداین کارهام." نم نم باران پاییزی باعث شدبرای بیشترخیس نشدن،دل به خداحافظی بدهیم. قطره های لطیف باران روی برگ گل هاودرخت های داخل باغچه می نشست وصورت هردوی ماراخیس کرده بود.همین که ازچارچوب دربیرون رفت،قبل ازاینکه درراببندم،برای اولین بارگفتم:"حمید!دوستت دارم."بعدهم دررامحکم بستم وبه درتکیه دادم.قلبم تندتندمیزد.چشمهایم رابسته بودم. ازپشت درشنیدم که حمیدگفت:"فرزانه!من هم دوستت دارم."ازخجالت دویدم داخل خانه.این اولین باری بودکه من به حمیدوحمیدبه من گفتیم:"دوستت دارم!" فردای آن روزباخانواده به خانه ی عمه رفتیم،استرسی که ازدیشب گرفته بودم بارفتارصمیمانه وشوخی های دخترعمه هاوجاری هایم ازبین رفت. پدرحمیدکه ازبعدصیغه ی محرمیت اوراباباصدامیکردم بامهربانی خوش آمدگفت وعمه هم مدام قربان صدقه ام میرفت. بعدازناهارحرف اززمان عقدشد.قراربودبیست وششم مهرماه،سالروزازدواج حضرت علی علیه السلام وحضرت زهراسلام ا...الیهابرای عقددایم به محضربرویم،اماحمیدگفت:"اگه اجازه میدین عقدروکمی عقب بندازیم.تقویم رونگاه کردم،دیدم اون روزقمردرعقربه وکراهت داره عقدکنیم." بعدازمهمانی حمیدمن رابه دانشگاه رساندوخودش برای گرفتن جواب آزمایش رفت.ازشانس مااستادمان نیامدوکلاس هم تشکیل نشد.بادوستان مشغول صحبت بودیم که اسم"همسرعزیزم تاج سرم حمید"روی گوشی افتاد. یکی ازدوستانم که متوجه پیام شد،باشوخی گفت:"بچه هابیایدگوشی فرزانه روببینید.به جای اسم شوهرش انشاءنوشته!" حمیدشده بودمخاطب خاص من؛نه توی گوشی که توی قلبم،زندگیم،آینده ام وهمه ی داروندارم! پیامک داده بودکه جواب آزمایش راگرفته وهمه چیزخوب پیش رفته است.به شوخی نوشتم:"مطمینی همه چیزحله؟من معتادنبودم که؟"حمیدگفت:"نه،شکرخداهردوسالم هستیم." چنددقیقه بعدپیام داد:"ازهواپیمابه برج مراقبت.توی قلب شماجاهست فرودبیایم یابازبایددورتون بگردیم!"من هم جواب دادم:"فعلایک باردورمابگردتاببینیم دستوربعدی چیه! "دلم نمی آمدخیلی اذیتش کنم.بلافاصله بعدش نوشتم:"تشریف بیارید،قلب مامال شماست.فقط دست وپاهای خودتون روبشوریدمثل اون روزروغنی نباشه. "سرهمین چیزهابودکه به من میگفت خانم بهداشتی!چون دانشگاه علوم پزشکی درس میخواندم وبه این چیزهاهم خیلی حساس بودم،ولی حمیدزیادسخت نمیگرفت.اهل رعایت بود،ولی نه به اندازه ی یک خانم بهداشتی! بعدازگرفتن جواب آزمایش بناگذاشتیم دوروزبعدعقدکنیم که این بارهم قسمت نشد خانواده ی حمیدرفته بودندسنبل آباد،اماکارشان طول کشیده بود.دومین قرارعقدهم به سرانجام نرسید. ادامه دارد... شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽خداحافظی جانسوز امیرعلی،فرزند شهید با پیکر پدر گویند مدافعان حرم برای پول می‌روند!!! حال بگویید قیمت این لحظــــات چند؟!! شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
🗓 یادی از رزمنده شهید "سید شیر آقا حسینی" ▪️شهید سید شیرآقا حسینی سال ۷۶ در سنگر مقاومت علیه دشمنان در افغانستان به اسارت درآمد و بعد از آزادی به ایران هجرت کرد. وی که عضو اولین گرو‌ه‌های اعزامی به سوریه جهت دفاع از حرم بود، درتاریخ ۹ دی ۹۲ در حومه حلب به درجه شهادت نائل آمد/ روحش شاد شهید مدافع حرم 🔴@sarbazanzeynab🔴
😍خان طومان یا خرمشهر؟👇 ✅️خاطرات شهید مدافع علی عابدینی وقتی صحبت از شهادت به میان می‌آید زبان قاصر می‌شود از بیان ایثار، فداکاری، دلاوری، شهامت و شهادت طلبی مردانی که شجاعانه و غیرتمندانه برای دفاع از حریم اسلام ناب محمدی(صلی الله علیهوآله) پای در رکاب جهاد کردند و صبورانه اذن رفتن گرفتند. علی عابدینی شهید مدافع حرم و عضو یگان صابرین لشکر ۲۵ کربلا بود که بهار ۹۵ در سن ۲۷ سالگی برای مبارزه با تروریست‌ها و دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) عازم سرزمین شام شد و در منطقه خان طومان به همراه تعدادی از دوستانش هنگام نبرد با دشمنان اسلام به شهادت رسید.. شهید مدافع حرم کتاب 🔴@sarbazanzeynab🔴