eitaa logo
سرباز گمنام امام زمان (عج)
8هزار دنبال‌کننده
49.1هزار عکس
19.2هزار ویدیو
92 فایل
﷽♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج♥️ ــــــــــــــ ✨️ما وارثــ عشق و شرف واحساسیم.. ✨️یعنے بہ نجف بہ کربلا حساسیم... #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
🔞فیلم لحظه مرگ دختری که بی حجاب بوددرشب تولدش😱😰 🔞فیلم دارای صحنه های خطرناک زیر18سال نبیند😰😰 بخدا زندگیمو عوض کرده خیلی خطرناکه😰😭😱 👇ببینید👇 eitaa.com/joinchat/102301700C9f0c0e4097
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها «دعاے زیباے فرج » بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹 قرار هرروزما براے عاشقان مهدے بخوانیم تا هر شب میلیونها دعا خواندہ شود 🍃🌺🍃🌺🍃 هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج را زمـزمـه کـند. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای آن جـوان دعا میفرمایند❣ التماس دعا💚💚 🌷 @sarbazegomnam🌹 فوروارد یادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ تفاوت دو #هاشمی در نماز رهبر انقلاب... 🔺وقتی رهبری برای رفسنجانی 3 بار "الهی عفوك عفوك عفوك" را می‌خواند و "اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا " نمی گوید... و برای شاهرودی "الهی عفوك عفوك عفوك" را نمی گویند و " اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا" را می خوانند... 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
🔴 سفر ترامپ به عراق و چند نکته 🔹ترامپ به همراه همسرش در سفری اعلام نشده از قبل به عراق رفته و سه ساعت آنجا مانده و پس از دیدار و گفتگو با نظامیان کشورش به واشنگتن بازگشته است. این سفر در واقع از قبل با بغداد هماهنگ نشده بود اما دفتر نخست‌وزیری عراق می‌گوید واشنگتن اطلاع!!! داده بود. 🔹رئیس جمهور آمریکا از رئیس جمهور، نخست وزیر و رئیس مجلس عراق خواسته است که برای دیدار با او به پایگاه آمریکایی عین الاسد بروند، اما آنها نپذیرفته‌اند! 💠 سه حاشیه مهم برای مردم و بخصوص نسل جدید: 🔻۱. تحقیر یک ملت ؛ یعنی رئیس جمهور یک کشور (ترامپ) بدون اطلاع مسئولین کشور دیگر (عراق) به آنجا سفر می کند. 🔻۲. و بدتر از آن تحقیر ، اینکه ترامپ از مسئولین عراقی می خواهد برای دیدار با او به یک پایگاه آمریکایی بروند و حاضر نمی شود خارج از پایگاه نظامی آمریکاییان با رئیس جمهور و نخست وزیر عراق ملاقات کند. 🔻۳. واقعیت اما چیز دیگری است. ، ملت ها است هرچند برای روتوش این ذات شیطانی و چهره کریه، اسم آن را اقدام خارج از پروتکل ترامپ بگذارند تا ملت شان را ساکت کنند. قرآن چه زیبا این رفتار را ترسیم کرده است: 📗" قٰالَتْ إِنَّ اَلْمُلُوكَ إِذٰا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهٰا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهٰا أَذِلَّةً وَ كَذٰلِكَ يَفْعَلُونَ (نمل : ۳۴) گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می‌کشند و عزیزان آنجا را می‌کنند؛ (آری) کار آنان همین‌گونه است! " 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
اعتراف جالب ترامپ در عراق فواد ایزدی: قربان آن سردار ایرانی که در خیابانهای عراق سلفی می‌گیرد. 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:بیست وپنجم مشغول تماشا ڪردن ت
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :بیست وششم وارد حیاط دانشگاہ شدم،بهار رو از دور دیدم،برام دست تڪون داد. لبخندے زدم و رفتم بہ سمتش،محڪم بغلش ڪردم و گفتم:سلام مشهدے خانم!زیارت قبول! گونہ م رو بوسید و گفت:سلام شما نباید یہ سر اومدے خونہ دوستت زیارت قبول بگے؟! ازش جدا شدم،لبم رو بہ دندون گرفتم. _ببخشید! دستم رو گرفت و ڪشید. _حالا وقت براے تنبیہ هست!بدو بریم سخنرانے دارن! با تعجب گفتم:سخنرانے؟! با آب و تاب شروع ڪرد بہ توضیح دادن:اوهوم!سهیلے یڪے از این استاد خفن ها رو آوردہ! همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفتم:چرا من خبر ندارم؟! _اوہ خواهر من دنیا رو آب ببرہ تو رو خواب میبرہ! وارد سالن شدیم،روے صندلے ها نشستیم. ڪم ڪم همہ ے بچہ ها اومدن،یڪے شروع ڪرد بہ خوندن قرآن و طبق معمول همهمہ بود! سهیلے رفت تو جایگاہ سخنرانے در گوش قارے چیزے گفت،قارے آیہ رو تموم ڪرد و صدق اللہ العلے العظیم گفت! میڪروفن رو گرفت و شروع ڪرد بہ صحبت:سلام بدون مقدمہ بچہ ها یہ سوال؟ همہ ساڪت شدن! ادامہ داد:ما براے چے اینجا جمع شدیم؟ همہ با هم گفتن سخنرانے دیگہ! سهیلے بہ بنر معرفے سخنرانے اشارہ ڪرد و گفت:روش نوشتہ موضوع سخنرانی:من و خدا! شما بہ ڪلام خدا گوش نمیدید اونوقت میخواید بہ حرف هاے بندہ ے خدا گوش بدید؟! بہ استاد میگم تشریف ببرن منو شرمندہ ڪردید! فقط یاد بگیریم اسم مسلمون رومونہ بہ ڪتابے ڪہ برامون مقدسہ احترام بذاریم! ڪسے هم عقیدہ ندارہ حداقل بہ احترام قارے ڪہ دارہ انگار دارہ صحبت میڪنہ ساڪت باشہ! حالا بفرمایید سر ڪلاس هاتون! دوبارہ صداے همهمہ بلند شد! چندنفر رفتن بہ سمت سهیلے و مشغول صحبت ڪردن شدن! بے حوصلہ دستم رو گذاشتم زیر چونہ م و زل زدم بہ سڪوے سخنرانے! چند دقیقہ بعد سهیلے رفت و با آقاے مسنے برگشت! همہ شروع ڪردن بہ ڪف زدن! مرد شروع ڪرد بہ سلام و معرفے ڪردن خودش،بعداز چند دقیقہ صحبت گفت:قرارہ سہ روز در خدمتتون باشم،با موضوع من و خدا! خب اول میخواستم ڪلے صحبت ڪنم وجود خدا و اونایے ڪہ بہ خدا اعتقاد ندارن،اما دیدم باید پارتے بازے ڪنم! اول چندتا جملہ بگم بہ اونایے ڪہ خدا رو دوست دارن،خدا دوستشون دارہ اما شدن یار بے وفا،معشوق رو فراموش ڪردن! چقدر شدہ باهاش حرف بزنید؟! دستش رو برد بالا،با تاڪید ادامہ داد:نہ شب امتحان و وقتے ڪہ فلانے مریضہ نہ! نہ وقتے میخواید ببختتون باز بشہ! همہ زدن زیر خندہ،با لبخند گفت:وقت هایے ڪہ حالتون خوبہ،هیچ مشڪلے نیست،شدہ سرتون رو بگیرید سمت آسمون بگید خدایا شڪرت ڪہ خوبم! خدایا شڪرت ڪہ دارمت! باهاش عشق بازے ڪنید ببینید حال و هواتون چطور میشہ! میخواید نماز بخونید عزا نگیرید با ڪلہ بدویید،موقعے ڪہ دارید نیت مے ڪنید تو دلتون بگید براے عاشقے با تو اومدم ڪمڪم ڪن! وقتے ذڪرهاے نماز رو میگید هم زمان معنیش رو تو ذهن تون بگید! مثلا میگے اللہ اڪبر اینطورے معنے ڪن:تو بزرگے! خدا بزرگ است رو بذار براے امید و تعریف پیش بقیہ الان دارے با خودش حرف میزنے! تلگرام اصلا اینا بہ ڪنار شدہ تا حالا بے دلیل سجادہ تو باز ڪنے برے سجدہ آے بزنے زیر گریہ!بگے دلم گرفتہ اومدم فقط با تو درد و دل ڪنم!هیچڪس محرم تر از تو نیست!تو حال و صلاحمو میدونے! برید امتحان ڪنید ببینید تو روحیہ تون تاثیر دارہ یانہ؟! اینا براے اونایے ڪہ خدا رو دارن اما بے وفا شدن ولے هنوز پاڪن! با شنیدن حرف هاش حال خاصے بهم دست داد،بهار هم ساڪت زل زدہ بود بہ استاد! دوبارہ گفت:برید امتحان ڪنید ضرر ندارہ اما خواهش میڪنم امتحان ڪنید مفت و مجانیہ! نفس عمیقے ڪشیدم،تو وجودم چیزے ڪم داشتم!امتحانش ضرر داشت؟! دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🎥نهیب محکم رهبر انقلاب به مسئولان کشور: حق ندارن آقایون اون وقتی که امکانات شخصی دارن از امکانات دولتی استفاده کنند ، ماشین دارید سوار بشید بیایید محل کارتون ، ماشین دولتی یعنی چه ؟ #سخنرانی_در_زمان_ریاست_جمهوری_هاشمی 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
✖️در محافل خصوصی به دروغ تقلب 88 اذعان میکنند اما در عموم زیر بار نمیروند ✖️به ناکارآمدی و فاجعه سازی اقتصادی دولت واقف اند اما زیر بار نمیروند ✖️میدانند در برجام هرچه بود دادند و هیچ چیز که نگرفتند هیچ با کوله باری از تحریم بازگشتند اما زیر بار نمیردند.. 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:بیست وششم وارد حیاط دانشگاہ ش
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :بیست وهفتم ڪیفم رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم،سرم گیجم رفت،دستم رو گذاشتم روے شقیقہ م! بهار نیومدہ بود،تنهایے از دانشگاہ اومدم بیرون،چند قدم بیشتر نرفتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت! از صبح حالم خوب نبود،چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم! هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم همونجا! صداے زنے اومد:خانم حالتون خوبہ؟ بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم:میشہ برام یہ تاڪسے دربست تا تهران بگیرید؟! اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت:میخواے ببرمت درمانگاہ؟!اینطورے تا تهران ڪہ نمیشہ! دوبارہ دستم رو گذاشتم روے درخت و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم:نہ ممنون! دستم رو گرفت:مگہ من میذارم اینجورے برے؟!حالت خوب نیست دختر! خواستم چیزے بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ هام و راہ افتاد. همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت:حسینیہ ے ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ هاے دانشگاہ میخوان بیان روضہ،بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے هم برات میگیرم! بدون حرف باهاش رفتم،چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم! حسینیہ سیاہ پوشے ڪہ خالے بود! ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت:نیم ساعت دیگہ روضہ س تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم! زن دیگہ اے وارد شد،با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت! سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم،چند دقیقہ گذشت حضور ڪسے رو ڪنارم احساس ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنے گفت:دخترم نمیخواے بلند شے؟! صدا برام غریبہ بود،بے حال گفتم:حالم خوب نیست! _یعنے نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے؟! با تعجب چشم هام رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود! با صداے بلند گفتم:خانم! زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند اومد سمتم،لیوانے گرفت جلوم و گفت:بیا عزیزم برات خوبہ!فڪر ڪنم فشارت افتادہ! همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے گرفتم گفتم:تو چے ڪمڪ تون ڪنم؟! با تعجب نگاهم ڪرد. _مگہ من ڪمڪ خواستم؟! ڪمے از محتواے لیوان نوشیدم و گفتم:بلہ!گفتید بلند شو مگہ نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے! سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت:خانم مرامے! خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت:جانم! _این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخواے؟! خانم مرامے با تعجب گفت:من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم! با تعجب نگاهشون ڪردم _خودم صدا شنیدم! حال بدم فراموش شد! انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم! با شڪ نگاهم ڪردن،خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت:از بچہ هاے دانشگاهے؟ سریع گفتم:بلہ! _تو دانشگاہ قرص دادن بهت،براے درس خوندن و این حرف ها! نگاہ هاشون اذیتم میڪرد،نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش! دلم شڪست،با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم:نمیدونم روضہ اے ڪہ اینجا میگیرید چقدر قبولہ؟! از حسینیہ اومدم بیرون،چندتا از دخترهاے چادرے دانشگاہ مے اومدن سمت حسینیہ! رسیدم سر ڪوچہ،سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مے اومد بہ این سمت،زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود اومد ڪنارم و گفت:بهترہ با ایشون صحبت ڪنے! و بہ سهیلے اشارہ ڪرد،با عصبانیت گفتم:خانم خجالت بڪش،حالم بد بود جرمہ؟! صدام بہ قدرے بلند ڪہ سهیلے نگاهمون ڪرد. با عصبانیت رو بہ سهیلے گفتم:شما ڪہ انقدر خوبے همہ قبولتون دارن بہ این خانم بگید من مشڪلے ندارم و فقط حالم بد شدہ! با تعجب اما آروم گفت:چے شدہ؟ رو بہ زن گفت:خانم محمدے! زن رفت بہ سمتش و آروم شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن! پوزخندے زدم و راہ افتادم بہ سمت خیابون! صداے سهیلے باعث شد بایستم:خانم هدایتے! برگشتم سمتش و گفتم:بلہ! بے اختیار اشڪے از گوشہ چشمم چڪید نمیدونم چرا؟! با نرمش گفت:بفرمایید حسینیہ! با ڪنایہ گفتم:ممنون روضہ صرف شد! _حالا یہ روضہ هم از من صرف ڪنید!شما رو مادر دعوت ڪردہ و هیچڪس حق ندارہ چیزے بگہ،درستہ خانم محمدے؟ زن سرش رو انداخت پایین و گفت:واقعا عذر میخوام!آخہ از این موردها داشتیم! بے توجہ گفتم:قبول باشہ!خدانگهدار محمدے سریع دستم رو گرفت با شرمندگے گفت:ایام فاطمیہ س تو رو خدا دل شڪستہ از پیشم نرو! دلم لرزید،ایام فاطمیہ بود! صداے زن پیچید تو گوشم!دخترم! سهیلے رفت سمت حسینیہ،من هم دنبال محمدے ڪشیدہ شدم تو حسینیہ،با خجالت بہ جمع نگاہ ڪردم و گفتم:من چادر ندارم،یہ جورے میشم! محمدے لبخندے زدے و گفت:الان برات میارم! سر بہ زیر نشستم آخر مجلس،محمدے با چادرے مشڪے اومد سمتم و گفت:بفرمایید! چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر ڪردم! دستے بهش ڪشیدم،مثل اینڪہ دلتنگش بودم،حس عجیبے بود بعداز سہ سال سر ڪردن! _حلال ڪردے؟ آروم گفتم:حلال! خواستم چیزے بگم ڪہ صداے سهیلے از باند پیچید و مجلس شروع شد! بغضم گرفت،سهیلے تازہ داشت صحبت میڪرد و خوش آمد گویے،من گریہ م گرفتہ بود! دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها «دعاے زیباے فرج » بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹 قرار هرروزما براے عاشقان مهدے بخوانیم تا هر شب میلیونها دعا خواندہ شود 🍃🌺🍃🌺🍃 هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج را زمـزمـه کـند. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای آن جـوان دعا میفرمایند❣ التماس دعا💚💚 🌷 @sarbazegomnam🌹 فوروارد یادتون نره🙏
🔴 حضور سردار قاسم سليماني فرمانده نیروی قدس سپاه در مراسم گرامیداشت آیت‌الله هاشمی شاهرودی در حسینیه امام خمینی تهران. 🔹برخی رسانه‌های منطقه در روزهای اخیر گزارش داده بودند که سردار سلیمانی در جریان حملات سه شنبه شب اسرائیل به حومه دمشق، به شهادت رسیده است. 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور 🔮 « بازسازی سوریه » 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨کلیپ جنجالی از درگیری روحانی و نمایندگان مجلس از زوایه ای دیگر 😅 ‼️ چی گفتم عمل نکردم من؟؟😳 #گل_آغا 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ مقایسه تکان دهنده بودجه اندک نظامی ایران با دیگر کشورها ❗️همین مقدار کم‌رو هم دولت در بودجه سال آینده کاهش داده! کل کمک های ما به حزب الله لبنان ، حماس(فلسطین) ، سوریه و... از همین بودجه بسیار کم نظامی بوده پیشرفت های نظامی مثل انواع موشک ، پهباد ، جت های جنگنده ، تانک ، ناو و ... از همین بودجه اندک نظامی بوده خیلی از کمک ها مثل کمک به مناطق زلزله زده، کمک و سازندگی در مناطق محروم کشور و ... با همین بودجه نظامی اندک انجام شده است. 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:بیست وهفتم ڪیفم رو انداختم رو
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :بیست وهشتم چادر رو ڪشیدم روے صورتم و سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچم یا فاطمہ! اشڪ هام سرازیر شد،زیر لب گفتم:خدایا خیلے خستہ ام!__ ڪلید رو انداختم تو قفل و در رو باز ڪردم،از حیاط سر و صدا مے اومد،مادرم و خالہ فاطمہ نشستہ بودن روے تخت و میخندیدن! با تعجب نگاهشون ڪردم،حواسشون بہ من نبود! خواستم سلام ڪنم ڪہ مریم با خندہ از داخل خونہ دوید تو حیاط امین هم پشت سرش! با دیدن من ایستادن،امین سرش رو انداخت پایین! بلند سلام ڪردم،مادرم و خالہ نگاهم ڪردن،با دیدنم متعجب شدن! با تعجب گفتم:چے شدہ؟!چرا اینطورے نگاهم میڪنید؟ مادرم سریع گفت:هیچے! مریم بهم لبخند زد و احوال پرسے ڪرد،خواستم وارد خونہ بشم ڪہ صداے مادرم اومد:هانیہ چادر خریدے؟! تازہ یادم افتاد هنوز چادرے ڪہ از خانم محمدے گرفتم روے سر م ! برگشتم سمت مادرم و گفتم:اے واے! یادم رفت پسش بدم! _چادرو؟! _آرہ براے خانم محمدے بود!رفتہ بودم حسینیہ شون روضہ! چشم هاے مادرم گرد شد اما چیزے نگفت! _فردا بهش پس میدم یا میدم سهیلے بدہ بهش! _سهیلے دیگہ ڪیہ؟! سرم رو خاروندم و گفتم:سهیلے رو نگفتم بهتون؟! _نہ!آدماے جدید رو معرفے نڪردے! _طلبہ س مادرم طلبہ!دانشگاهمون درس میدہ! خالہ فاطمہ و مریم بهم نگاہ ڪردن و خندیدن! معنے نگاهشون رو فهمیدم تند گفتم:خالہ اونطورے نگاہ نڪنا!هیچے نیست،اے بابا! بلند شدم برم داخل خونہ ڪہ با ترس گفتم:تو رو خدا بہ عاطفہ نگیدا!بدبخت میشم میاد دانشگاہ سهیلے رو پیدا ڪنہ! شروع ڪردن بہ خندیدن! وارد خونہ شدم،چادرم رو درآوردم خواست برم اتاقم ڪہ دیدم سجادہ مادرم رو بہ قبلہ بازہ! حتما خواستہ نماز بخونہ خالہ فاطمہ اینا اومدن! آروم رفتم سر سجادہ،چادر مشڪے رو درآوردم و چادر نماز مادرم رو سر ڪردم بوے عطر مشهدش پیچید! خجالت میڪشیدم،انگار براے اولین بار بود میخواستم باهاش صحبت ڪنم،احساس میڪردم رو بہ روم نشستہ! تو دلم گفتم خب چے بگم؟! بہ خودم تشر زدم خیلے مسخرہ اے! لب باز ڪردم:اوووووم.... حس عجیبے داشتم،اون صدایے ڪہ شنیدم،حالا سر سجادہ! رفتم سجدہ،بغضم گرفت! آروم گفتم:خیلے خستہ و تنهام خودمونے بگم خدا بغلم میڪنے؟! اشڪ هام شروع بہ ڪردن باریدن! من بودم و خدا و حس سبڪ شدن! احساس ڪردم آغوشش رو و نگاهش ڪہ میگفت من همیشہ ڪنارتم!خوش اومدے! دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:بیست وهشتم چادر رو ڪشیدم روے
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :بیست ونهم استاد از ڪلاس بیرون رفت،سریع بہ بهار گفتم:پاشو بریم چادر رو پس بدم! با خستگے بلند شد،همونطور ڪہ از ڪلاس بیرون میرفتیم گفت:هانے بہ نظرم باید از سهیلے هم تشڪر ڪنے! تمام ماجرا رو براش تعریف ڪردہ بودم،با شڪ گفتم:روم نمیشہ!تازہ این طلبہ س توقع تشڪر از نامحرم ندارہ! دستش رو بہ نشونہ خاڪ بر سرت گرفت سمت سرم! خندہ م گرفت،از دانشگاہ خارج شدیم و رفتیم بہ سمت حسینیہ! بهار چشم هاش رو بست و هوا رو داد تو ریہ هاش همونطور گفت:آخے سال جدید میاد،هانے بے عصاب دلم برات تنگ میشہ! با حرص گفتم:من بے عصابم؟! چشم هاش رو باز ڪرد،نگاهے بهم انداخت و گفت:نہ ڪے گفتہ تو بے عصابے؟! با خندہ گونہ ش رو بوسیدم و گفتم:الان ڪہ بے عصاب نیستم!خوبم ڪہ! با تعجب گفت:خدایا خودت ختم بہ خیر ڪن،این یہ چیزیش شدہ! چیزے نگفتم،رسیدیم جلوے حسینیہ خواستم در بزنم ڪہ خانم محمدے اومد بیرون با لبخند گفتم:سلام چقدر حلال زادہ! چادر رو از ڪیفم بیرون آوردم و گرفتم سمتش. _بفرمایید دیروز یادم رفت پس بدم ببخشید! لبخندے زد و گفت:سلام عزیزم،اگہ میخواستم پس میگرفتم! سریع اضافہ ڪرد:تازہ گرفتہ بودمشا فڪر نڪنے قدیمیہ نمیخوام،قسمت تو بود از روضہ ے خانم! _آخہ.... دستم رو گرفت و گفت:آخہ ندارہ!با اجازہ ت من برم عجلہ دارم! ازش خداحافظے ڪردیم،بہ چادر توے دستم نگاہ ڪردم بهار گفت:سر ڪن ببینم چہ شڪلے میشے؟ سرم رو بلند ڪردم. _آخہ... نذاشت ادامہ بدم با حرص گفت:آخہ و درد!هے آخہ آخہ!سر ڪن ببینم! با تعجب نگاهش ڪردم. _بهار دڪتر لازمیا! چند قدم ازش فاصلہ گرفتم یعنے ازت میترسم،نگاهے بہ آسمون انداختم و بعد بهار رو نگاہ ڪردم زیر لب گفتم:خدایا خودت شفاش بدہ! با خندہ بشگونے از بازوم گرفت. _هانیہ خیلے بدے! خندہ م گرفت،حالم تو این چند روز چقدر عوض شدہ بود! چادر رو سر ڪردم،بهار با شوق نگاهم ڪرد و گفت:خیلے بهت میاد! با لبخند گفتم:اتفاقا تو فڪرش بودم دوبارہ چادرے بشم! دستم رو گرفت و گفت:خب حاج خانم الان وقت تشڪر از استادہ! _منو بڪشے هم نمیام از سهیلے تشڪر ڪنم والسلام! بازوم رو گرفت و گفت:نپرسیدم ڪہ میخواے یا نہ! شروع ڪرد بہ راہ رفتن من رو هم دنبال خودش میڪشید،رسیدیم جلوے دانشگاہ نفس نفس زنون گفت:بیا برو ارواح خاڪ باغچہ تون!من دیگہ نا ندارم! با حرص نگاهش ڪردم،از طرفے احساس میڪردم باید از سهیلے تشڪر ڪنم! با تردید وارد دانشگاہ شدم،از چند نفر سراغش رو گرفتم،یڪے از پسرها گفت تو یڪے از ڪلاس ها با چند نفر جلسہ دارہ! جلوے در ایستادم تا جلسہ شون تموم بشہ،همون پسر وارد ڪلاس شد،در رو ڪہ باز ڪرد سهیلے رو دیدم داشت با چندنفر صحبت میڪرد،پسر رفت بہ سمتش و چیزے گفت و با دست بہ من اشارہ ڪرد! شروع ڪردم بہ نفرین ڪردنش! مے مردے حرف نزنے آقا پسر خب ایستادم بیاد دیگہ! سرم رو برگردوندم سمت دیگہ یعنے من حواسم نیست! _خانم هدایتے! صداے سهیلے بود،نفسے ڪشیدم و سرم رو برگردوندم سمتش! در ڪلاس رو بست و چند قدم اومد بہ سمتم! _با من ڪار داشتید؟! هول ڪردہ بودم و خجالت مے ڪشیدم!شاهد قسمت هاے بد زندگیم بود! با تردید گفتم:خب راستش.... بہ خودم گفتم هانیہ خدا ڪہ نیست بندہ ے خداست،اون بخشیدہ پس نگران چے هستے؟! این بیچارہ هم ڪہ بهت چیزے نگفتہ و فقط ڪمڪت ڪردہ اومدے تشڪر ڪنے همین! آروم شدم. آروم اما محڪم گفتم:سلام وقتتون رو نمیگیرم بعداز جلسہ باهاتون صحبت میڪنم. دست بہ سینہ شد و گفت:علیڪ سلام اگر ڪوتاهہ بفرمایید! لحنش مثل همیشہ بود جدے اما آروم نہ با روے اخم آلود! _اومدم ازتون تشڪر ڪنم،بابت تمام ڪمڪ هایے ڪہ بهم ڪردید اگه شما ڪمڪ نمے ڪردید شاید اتفاق هاے بدترے برام مے افتاد! زل زد بہ دیوار پشت سرم و گفت:هرڪارے ڪردم وظیفہ بودہ!فقط التماس دعا! تند گفتم:بلہ اون ڪہ حتما!خدانگهدار خواستم برم ڪہ گفت:چادرتون مبارڪ!یاعلے! وارد ڪلاس شد،نگاهے بهش انداختم ڪہ پشتش بہ من بود! صبر نڪرد بگم ممنون!__ دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
🔞فیلم لحظه مرگ دختری که بی حجاب بوددرشب تولدش😱😰 🔞فیلم دارای صحنه های خطرناک زیر18سال نبیند😰😰 بخدا زندگیمو عوض کرده خیلی خطرناکه😰😭😱 👇ببینید👇 eitaa.com/joinchat/102301700C9f0c0e4097
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها «دعاے زیباے فرج » بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹 قرار هرروزما براے عاشقان مهدے بخوانیم تا هر شب میلیونها دعا خواندہ شود 🍃🌺🍃🌺🍃 هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج را زمـزمـه کـند. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای آن جـوان دعا میفرمایند❣ التماس دعا💚💚 🌷 @sarbazegomnam🌹 فوروارد یادتون نره🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 روایت سردار نجات جانشین سازمان اطلاعات سپاه از عاشورای سال ۸۸ 🔹رهبری سال ۸۸ به سپاه فرمودند فتنه گران کسانی نیستند که خیمه امام حسین(ع) را آتش بزنند، این کار ضد انقلاب است. #روایت_فتنه #۹دی 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫به ولایت الله برگردید 📝رهبر معظم انقلاب: نصیحت ما به حکّام کشورهای اسلامی هم این است که به ولایت اسلام برگردند؛ تحت ولایة‌الله قرار بگیرند؛ ولایت آمریکا و ولایت طاغوت به کار آنها نخواهد آمد. 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
❌ حواسمان به هشدار #رهبری باشد !! ▪️ریچارد_هاس رئیس شورای روابط خارجی #آمریکا مدعی شده که احتمالا در سال ۲۰۱۹ شاهد یک درگیری نظامی با #ایران خواهیم بود! ✖️این یعنی حواسمان باشد که دشمن برای #سال_۹۸ برنامه ریزی کرده است! 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
🔴 علائم و نشانه های چیست⁉️ 🔰 ٦٦ نشانه در رابطه با آخرالزمان از نهج البلاغه 👇 ❗️1. مردان و زنان شبیه یکدیگر میشوند در پوشش و آرایش ❗️2. مردان و زنان لباس تنگ و بدن نما میپوشند ❗️3. خونریزی بین مردم عادی میشود ❗️4.شعار دین کهنه می شود ❗️5. به افراد بد . احترام می گذارند ❗️6. امر به معروف را نهی و ترک می کنند و می گویند به تو چه ربطی دارد ❗️7. در امور دین و خدا از مال کم هم دریغ می کنند و خرج نمی کنند ❗️8. فاسق و منافق عزیز می شوند ❗️9. آلات موسیقی در مساجد و روی قبرها نواخته می شود ❗️10. صف های نماز جماعت مردم نشانه نفاق می شود ❗️11. قرآن را سبک می شمارند و نمی شناسند مگر با صدای آواز و غناك ❗️12. مردم از عالمان دین فرار میکنند ❗️13. مردم بی دین می شوند و از دنیا می روند ❗️14. افراد نادان زمام امور را به دست می گیرند ❗️15 . صله رحم از بین می رود و جایش را به قطع رحم می دهد ❗️16. افراد فاجر و فاسد زیاد میشوند ❗️17. بازارها به هم نزدیک می شوند یعنی بازار تجارت و کسب کاذب می شوند ❗️18. تار و تنبور و نی را نیکو میشمارند و آلات موسیقی همه جا ظاهر می شوند ❗️19. فقرا آخرت خود را به دنیا می فروشند ❗️20. مردم برای رئیس شدن حرص می زنند و طمع دارند ❗️21. اطاعت بی چون و چرای مردان از همسران زیاد می شوند ❗️22.پدرو مادر را لعن و نفرین می کنند ❗️23. خیانت در مال شرکاءفراوان و عادی می شود (کلاهبرداری) ❗️24. پرده حیا از زنان برداشته می شود ❗️25. سکته و مرگ ناگهانی زیاد می شود ❗️26. دین مردم درهم و دینار می شود و خدای مردم شکمشان ❗️27. آشنایان در وقت نیاز همدیگر را نمیشناسند ❗️28. مردم غذاهای خوب می خورند و جامه های زیبا و فاخر می پوشند و با آن فخر می فروشند ❗️29. مردان با طلای حرام و ابریشم حرام خود را زینت می کنند ❗️30. کودکان نسبت به بزرگترها و والدین بی حیا و بی ادب می شوند ❗️31. عالمان به حرفشان عمل نمی کنند ❗️32. مساجدرا نقاشی می کنند ظاهر مساجد آبادولی از نظر هدایت و ارشاد ویران است ❗️33. عیب کالا را پنهان می کنند ❗️34. سوار شدن زنان بر روی زین ها (اعم از حیوان و غیر آن مثل ماشین . موتور و......) ❗️35. سبک شمردن زنا و هر رابطه دختر و پسر و زن و مرد و نا محرم عادی می شود ❗️36. اسلام غریب میشود و از اسلام فقط نامی باقی می ماند ❗️37. امر به معروف را زشت می شمارند و همه در ترکش مساوی اند ❗️38. خرج کردن زیاد برای دنیاشان و دریغ از خرج کردن برای آخرت ❗️39. مومنین در این زمان غمگین و حقیر و ذلیل می شوند ❗️40. نماز را سبک شمرده و به جماعت نمی خوانند ❗️41. موذن برای اذن گفتن پول می گیرند ❗️42. قرآن مهجور و متروک می شود فقها و عالمان به قرآن اندک ❗️43. برکت از مال و جان مردم گرفته می شوند (جوانمرگ می شوند) ❗️44. افراد مورد اعتماد و امین کم می شوند ❗️45. مال حلال کم می شوند ❗️46. کم فروشی عادی می شود ❗️47. ازدواج مرد با مرد و زن با زن صورت میگیرد و عادی می شود ❗️48. فساد عمومی می شود ❗️49. بیت المال وسیله شخصی می شود ❗️50. مسکرات و نوشیدنی های حرام حلال می شوند ❗️51. زکات مال ترک می شوند همانند خمس آن ❗️52. صاحبان مال و ثروت بزرگ شمرده می شوند ❗️53. مردم قبور شعراءرا محل عبادت قرار می دهند ❗️54. هیچ چیز بهتر از دروغ در آن زمان نمی باشد ❗️55. زبان راستگو و صادق کم است ❗️56. مردم فرقه فرقه شده و از اهل نفاق تقلید می کنند ❗️57. موسیقی مطرب رواج می یابد و معمول می شود وکسی آن را نهی نمی کند ❗️58. مردم شرب خمرو می خوارگی می کنند ❗️59. زنان فرزندان رقاصه و آوازه خوان تربیت می کنند ❗️60. طلاق زیاد می شود ❗️61. صورت مردم انسانی اما دلهایشان شیطانی است ❗️62. حرف حق را تکذیب می کنند ❗️63. در عروسی ها هر کاری بخواهند می کنند از گناه . فساد . ساز. آواز و...... ❗️64. از مردم جدا شوی تو را غیبت می کنند ❗️65. بالا رفتن قیمت ها در آن زمان عادی می شود ❗️66. شنیدن آیات قرآن سنگین می شود. 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🚫همیشه برامون سوال بود که واقعا یعنی میشه آدم انقدر پست و عوضی بشه که زن و بچه‌های اسیر رو سنگ بزنه! تا اینکه تو عاشورای88 با چشم خودمون دیدیدم که مردم عزادار رو با چوب و سنگ زدن، حتی زن ها رو، حتی خانومی که روی ویلچر بود! 🍃🍃🍃🌹🌹🌹🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:بیست ونهم استاد از ڪلاس بیرون
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :سی ام شهریار برف شادے رو گرفت سمت صورتم و گفت:آخہ اینم روز بود تو بدنیا اومدے؟ با خندہ صورتم رو گرفتم برف شادے نرہ توے چشم هام! همونطور ڪہ با دست صورتم رو پوشندہ بودم گفتم:شهریار یعنے بزنے نہ من نہ تو! مادرم با حرص گفت:واے انگار پنج شیش سالشونہ!بیاید سر سفرہ الان سال تحویل میشہ! دستم هام رو از روے صورتم برداشتم شهریار خواست بہ سمتم بیاد ڪہ سریع دویدم ڪنار پدر و مادرم نشستم،شهریار چندبار انگشت اشارہ ش رو برام تڪون داد یعنے دارم برات! مثل هرسال سر سفرہ هفت سین مون ڪیڪ تولد هم بود،سال نو،تولد نو،هانیہ ے نو! دست هامون رو براے دعا بالا گرفتیم ڪہ صداے زنگ دراومد،سریع بلند شدم و گفتم:من باز مے ڪنم! آیفون رو برداشتم:بلہ! صداے عمو حسین اومد:مهمون بے دعوت نمیخواید؟ همونطور ڪہ دڪمہ ے آیفون رو فشار مے دادم گفتم:بفرمایید! رو بہ مادرم اینا گفتم:عاطفہ اینا اومدن! زیاد برامون جاے تعجب نداشت،تقریبا هرسال اینطورے بود! همہ براے استقبال جلوے در ایستادیم،خالہ فاطمہ و عمو حسین داشتن وارد مے شدن ڪہ عاطفہ زودتر دویید داخل،عمو حسین گفت:دختر امون بدہ! هانیہ دوید سمتم و محڪم بغلم ڪرد،ڪم موندہ بود استخون هام بشڪنہ! دست هام رو دور ڪمرش حلقہ ڪردم عاطفہ با خوشحالے گفت:هین هین تولدت مبارڪ! لبخندے زدم و گفتم:مرسے عاطے فقط استخون برام نموند! سریع ازم جدا شد،امین و مریم هم وارد شدن،مریم بغلم ڪرد و گفت:تولدت مبارڪ خانم خانما! با لبخند تشڪر ڪردم،امین همونطور ڪہ دنبال مریم مے رفت گفت:تولدتون مبارڪ! سرد گفتم:ممنون! همہ دور سفرہ نشستیم،نگاهم رو دوختم بہ شمع هاے روے ڪیڪ،نوزدہ! اے ڪاش عدد یڪ رو میذاشتن! عاطفہ ڪنارم نشستہ بود،صداے توپ اومد و بعدش هم مجرے ڪہ شروع سال جدید رو تبریڪ مے گفت! همہ مشغول روبوسے و تبریڪ گفتن شدیم،شهریار شیرینے رو برداشت و بہ همہ تعارف ڪرد. خالہ فاطمہ با شوق گفت:امسال سال خیلے خوبیہ! بے اختیار گفتم:آرہ! مریم با شیطنت گفت:ڪلڪ یہ خبرایے هستا! بے تفاوت گفتم:نہ از اون خبرا! همہ خندیدن،شهریار با اخم گفت:مامان ڪسے اومدہ بہ من خبر ندادے؟ عموحسین با دست زد بہ ڪمر شهریار و با خندہ گفت:داش غیرت! پدرم بہ شوخے گفت:اصلا اومدہ باشہ بچہ،باباش اینجا هست! خالہ فاطمہ گفت:پس بریم لباس آمادہ ڪنیم براے عروسے. با شیطنت بہ شهریار نگاہ ڪردم و گفتم:بلہ ولے براے عروسے شهریار! همہ با هم اووو گفتن و شهریار سرش رو انداخت پایین! عاطفہ آروم گفت:هانے جدے میگے؟ در گوشش گفتم:آرہ بابا،عاطفہ باید دختر رو ببینے عین خل و چل هاس! عاطفہ با ناراحتے گفت:ببین دختر چے هست!شهریار شما از اول بے سلیقہ بود! بہ زور جلوے خودم رو گرفتہ بودم تا نخندم! مادرم نگاهے بہ پدرم ڪرد،پدرم سرش رو تڪون داد مادرم گفت:حالا ڪہ همہ دور هم جمع شدیم با اجازہ ما بعد از عید براے خواستگارے از عاطفہ جون براے شهریار بیایم! قیافہ عاطفہ دیدنے بود،با خندہ سرم رو انداختم پایین! عاطفہ داشت هاج و واج مادرم رو نگاہ میڪرد خالہ فاطمہ هم چشم غرہ مے رفت! با خندہ گفتم:گفتم ڪہ خل و چلہ! عاطفہ بہ خودش اومد و سرش رو انداخت پایین،گونہ هاش قرمز شدہ بود! خالہ فاطمہ نگاهے بہ عمو حسین انداخت و گفت:صاحب اختیارید!بعداز خبر مادربزرگ شدنم بهترین خبرے بود ڪہ شنیدم! خندہ م قطع شد،ناراحت نشدم اما خوش حال هم نشدم! خبر بچہ دار شدن امین و مریم نمیتونست براے من خوش حال ڪنندہ یا ناراحت ڪنندہ باشہ،حس خاصے نداشتم اما قلبم یہ جورے شد! زخم هاے گذشتہ خوب میشن ولے جاشون میمونہ! همہ با خوشحالے مشغول تبریڪ گفتن شدن،امین و مریم با خندہ و خجالت سرشون رو انداختن پایین و دست همدیگہ رو گرفتن! خالہ فاطمہ گفت:هانیہ شمع ها آب شد!تا اینا مشغول خجالت ڪشیدنن تو شمع هاتو فوت ڪن! لبخندے زدم و شمع ها رو فوت ڪردم! زیر لب گفتم:نوزدہ سالگے از تو شروع میشم!__ دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏
سرباز گمنام امام زمان (عج)
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے #قــســمــت:سی ام شهریار برف شادے رو گرفت
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :سی ویکم آروم به سمت عاطفه و مریم رفتم،سرکوچه ایستادہ بودن،هفته ی قبل رفتیم خواستگاری عاطفه،فردا عقد شهریار و عاطفه بود،عاطفه از من و مریم خواسته بود برای خرید لباس محضر کمکش کنیم! عاطفه با دیدنم تعجب کرد،با هردوشون دست دادم و سلام کردم! به سمت بازار راہ افتادیم،عاطفه با تردید پرسید:هانی برای همیشه چادری شدی؟! نگاهش کردم و گفتم:آرہ! دیگه چیزی نگفت،مشغول تماشا کردن مغازہ ها شدیم،مریم با ذوق گفت:عاطفه اون لباسو ببین! عاطفه نگاهی به لباس انداخت و گفت:لباس جشن رو باید آقامون بپسندہ،یه چادر و شال برای محضر پسند کنید همین! مریم با شیطنت گفت:بله!بله! با خندہ سرفه مصنوعی کردم و گفتم:اینجا مجردم هستا! عاطفه دست مریم رو گرفت و گفت:دخملمون چطوله؟ مریم لبخندی زد و گفت:خوبه! با تعجب گفتم:مگه جنستیش معلوم شدہ؟! مریم با شرم گفت:چهارماهمه!استرس داشتم،با امین تصمیم گرفتیم بعد از گذشتن سه ماہ اول خبر بدیم! آهانی گفتم و از فکرم رد شد که دوست داشتم بچه اول من و امین دختر باشه! سریع از فکر اومدم بیرون،رو به مریم گفتم:خدا حفظش کنه! باید برای همیشه فراموش می کردم،امین فقط دوست برادرم و همسایه بود! مشغول تماشا کردن ویترین مغازہ ها شدم،عاطفه و مریم هم کنارم صحبت می کردن! سرم رو برگردوندم که سهیلی رو دیدم چند قدم دورتر از من کنار دختری چادری مشغول صحبت و تماشای ویترین مغازہ ای بودن! با دیدنش تعجب کردم،سهیلی تهران چی کار می کرد؟! حسی بهم گفت حتما باید بهش سلام بدی،این مرد عجیب وادارت میکرد براش احترام و ارزش قائل باشی! چند قدم بهشون نزدیک شدم و با صدایی رسا گفتم:سلام! سهیلی سرش رو برگردوند،نگاهش سمت من بود ولی پشت سرم رو نگاہ می کرد! _سلام خانم هدایتی! با لبخند دستم رو گرفتم سمت دختری که کنارش بود و گفتم:سلام! دختر با تعجب دستم رو گرفت و جوابم رو داد،به چهرہ ش میخورد تقریبا همسن خودم باشه. سریع گفتم:من شاگرد آقای سهیلی هستم! صدای عاطفه رو شنیدم:هانیه! برگشتم سمتش،با تعجب نگاهم کرد،شونه ش رو داد بالا و لب زد اینا کین؟! _الان میام،شما انتخاب کنید! دوبارہ برگشتم سمت سهیلی و همسرش،با لبخند گفتم:از دیدنتون خوشحال شدم! دختر با کنجکاوی گفت:چی میخواید بخرید؟ از این همه راحتیش جا خوردم،سهیلی با سرزنش گفت:حنانه! حنانه بدون توجه به سهیلی گفت:ناراحت شدی فضولی کردم؟من موندم برای مادرم چی بخرم! _نه،نه!فضولی چیه؟! برای خرید عقد برادرم اومدیم! حنانه با ذوق گفت:آخی،مبارکه،من که دوتا داداش دارم یکی از یکی مجردتر! از حرف هاش خندہ م گرفت،سرم رو انداختم پایین و آروم خندیدم! سرم رو بلند کردم و گفتم:خدا متاهلشون کنه! حنانه با اخم مصنوعی گفت:خدانکنه!همینطوریش آش دهن سوزی نیستن وای بحال اینکه زن بگیرن! سهیلی با تعجب نگاهش کرد و ابروهاش رو داد بالا. _حالا زن نداشته ی من چه هیزم تری به تو فروخته؟! با تعجب نگاهشون کردم،خواهر و برادر بودن! حنانه با تاسف رو به من گفت:میبینی تو رو خدا؟!حالا خوبه زن ندارہ و اینه! از حالت هاش خندہ م گرفت،چادرم رو با دست گرفتم و گفتم:من دیگه برم خداحافظ! حنانه لبخند مهربونی زد و گفت:خوشحال شدم اسمت هانیه بود دیگه؟ سهیلی با لحن سرزنش آمیزی گفت:حنانه این چه طرز صحبت کردنه؟! حنانه توجهی نکرد و گفت:خداحافظ هانیه! با لبخند گفتم:خداحافظ. رو به سهیلی گفتم:خدانگهدار استاد! خواستم برم که سهیلی گفت:خانم هدایتی! برگشتم سمتش،قبل از اینکه چیزی بگم سریع گفت:متوجه شدید که حنانه خواهرمه سوتفاهم نشه! و سریع با حنانه به سمت مغازہ دیگه ای رفتن،با تعجب زیر لب گفتم:مگه من چی گفتم؟!! دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃 «عضویت درسربازگمنام» 👇👇👇👇👇👇 🌷 @sarbazegomnam🌹 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/69533698C69f05ae668🌺🍃 فورواردیادتون نره🙏