#نامه_شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
#به
#امام_رضا (ع)
بسم الله النور، النور...
به: انیس النفوس، شمس الشموس، مولا علی ابن موسی الرضا(ع)
از :غلام رو سیاه، گنهکار
سلام آقای خوبم
از آخرین باری که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالی می گذرد؛ و حال که در صحن و سرایت هستم سرتاپا شوق و شعف دارم.
یادم هست دفعه قبل خواسته های زیادی از شما داشتم؛ الان که خوب فکر میکنم به همه ی خواسته هایم رسیده ام. شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و... منمونم آقای خوبم، ممنون...
دو روز پیش كه با لباس سبز پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم؛ باورم نمیشود؛ همه اینها را از کرم و بزرگی شما میدانم.
مولای من، با ورود به سپاه دریچه ای جدید از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار شکر خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذت های دنیوی هرآنچه که باید می چشیدم را چشیدم...
حال، بی صبرانه مشتاق چشیدنی لذتی اخروی هستم؛ لذتی که نهایتش رضای خداست...
یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسی بن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جواد الائمه قسم، تو را به خواهر گرامی ات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شوید...
آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین #شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم.
فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و #جواز_شهادتم را امضاء کن.
امشب شام دوشنبه است؛ می گویند دوشنبه ها و پنج شنبه ها پرونده اعمال ما می رود دست صاحبمان ولی عصر(ع)...
آقای من، تو را به مادرت زهرا(س) قسم، شهادت نامه ام را با امضای خودت مزین کن.
آرزو دارم امشب پرونده ام به همراه جواز شهادتم به دست امام زمان(ع) برسد؛ بدون شک با دیدن امضای ضمانت شما، ولی عصر(ع) هم امضاء می کند.
گرچه سرتا پا گناهم، رو سیاهم
ضامنم باش ای رضا
مانند آهو دِه پناهم...
آقای من...
مرا از درگاهت ناامید نکن
الهی رضاً به رضاک
لامعبود سواک
دوشنبه/ سه شنبه ۹۴/۵/۶
حرم امام رضا(ع)/ رواق دار الاجابه
۱:۳۴ بامداد
محسن حججی
@sarbazekoochak
#حاج_حسین_یکتا:
#حاجاحمدکاظمی سرش ترکش خورده بود!
درحالت کما بود!
رو تخت بیمارستان یهو پاشد نشست!
رفقاش گفتن چیشد بیهوش
بودی که؟
گفت: #حضرتزهرا اومد...
گفت پسرم پاشو بروبه کارات
برس...
رفقای #محسنحججی میگفتن؛
محسن جلومون تیر خوردو افتاد!
بالاسرش فاتحه هم خوندیم!!
داعشیا که رسیدن محسن پاشد!
وایساد!!
شاید #حضرتزهرا اومد...
گفت پسرم پاشو به کارت برس...
@sarbazekoochak
🎺🎺🎺 « جنگ نرم؛ مرد میخواهد! »
📒یادداشت های #شهید_محسن_حججی درباره جنگ نرم که همسر شهید در سال گذشته به رؤیت رهبر انقلاب اسلامی رساند.
@sarbazekoochak
26 مرداد آغاز بازگشت آزادگان سرافراز جنگ تحمیلی به میهن اسلامی (۱۳۶۹ ه.ش)
@sarbazekoochak
هنوز چند ماهي از جنگ تحميلي سپري نشده بودكه تقدير بر اين تعلق گرفت تا سيد علي اكبر ابوترابي به اسارت نيروهاي بعثي عراق در آيد و در طول هشت سال دفاع مقدس، در اردوگاه هاي عراقي،با تيغ زبان به مصاف دشمنان برخيزد و روشني بخش جمع اسيراني باشد كه به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده مي شد.
@sarbazekoochak
سيد علي اكبر ابوترابي، روزهاي اول اسارت خود را چنين به تصوير مي كشد:
«در سلول براي اعتراف گرفتن چندين بار مرا به پاي چوبه دار بردند و شماره 1 و 2 را گفتند و دوباره برگرداندند. در طول روز چندين بار مرا بردند و آوردند. بالاخره شب مرا به مدرسه العماره بردند و يك تيمسار عراقي به افرادي كه آنجا بودند گفت: اين حق خوابيدن ندارد.
ما نيمه شب براي اعتراف گرفتن مي آييم، اگر اطلاعات لازم را به ما نداد سرش با ميخ سوراخ مي كنيم. نيمه شب هم آمدند و سرم را با ميخ سوراخ كردند؛ولي ضربه طوري نبود كه راحت شوم»....
@sarbazekoochak
آغاز جنگ تحميلي
هنوز طعم شيرين پيروزي بر طاغوت در كام مردم رنج ديده ايران اسلامي ، كامل نشده بود و كشور از لوث وجود دست نشاندگان رژيم پهلوي ، پاك نگرديده بود كه شياطين شرق و غرب ، براي خاموش كردن فرياد حق طلبانه ملتي كه مي رفت تا الگوي همه كساني باشد كه تحت ظلم و جور قرار داشتند، با علم كردن ديوانه اي به نام صدام حسين، در غرب و جنوب ايران، آتش جنگي خانمان سوز را برافروختند.
در اين برهه حساس كه ارتش در نابساماني اش از حذف امراي امريكايي خود قرار داشت و از سازماندهي لازم و كافي برخوردار نبود، مي بايست مردمي كه با اتحاد و همدلي خود، رژيم پهلوي را سرنگون كردند، اداره جنگ را نيز به عهده گيرند و با ابتدايي ترين اسلحه ها و تجهيزات جنگي در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح صف آرايي كرده و ضمن بازپس گيري سرزمين هاي اشغال شده، دشمن را از ادعاي فتح كوتاه مدت ايران، نااميد و مأيوس نمايند.
@sarbazekoochak
سيد علي اكبر ابوترابي، «درست در آغاز جنگ تحميلي، از قزوين با لباس رزم ، رو به سوي جبهه آورده و در كنار شهيد دكتر مصطفي چمران در ستاد جنگ هاي نامنظم به سازماندهي نيروهاي مردمي پرداختند و شخصا به مأموريت هاي شناسايي رژيمي و دشوار مي رفتند.
آزادي منطقه پرحاده و خطرناك «دب حردان» به فرماندهي وي در رأس يك گروه متشكل از يك صد رزمنده سراز پا نشناخته، يكي از اقدامات ايشان است.
سرانجام در روز 26 آذر 59، در يكي از مأموريت هاي شناسايي در حالي كه هفت كيلومتر از نيروهاي خودي فاصله گرفته و تا 200 متري دشمن پيشروي كرده بود، در راه بازگشت، مورد شناسايي و تعقيب دشمن قرار گرفت و به اسارت درآمد.
@sarbazekoochak
سيد علي اكبر ابوترابي در خصوص چگونگي اسارت خود، مي گويد:
«در تاريخ 26/9/59 در تپه هاي الله اكبر به اسارت در آمدم، در تپه هاي الله اكبر مدت يكسالي بود كه دشمن در مرتفع ترين قله ها سنگر گرفته بود و زمين مسطح وسيعي جلش خالي بود ... ما هم با يك گروهي كه مسئوليت كلي آن را مرحوم شهيد دكتر چمران اين بنده صالح خدا عهده دار بودند، وارد عمل شديم.
.... ما افتخار پيدا كرديم كه با حدود صد نفر از بين دشمن عبور كنيم و از پشت با دشمن درگير بشويم تا نيروها بتوانند اين فاصله 7 كيلومتر را پيشروي كنند ...
روز دوم بود كه لازم بود يك شناسايي دقيقي براي عبور شب دوم داشته باشيم لذا ما براي شناسايي رفتيم ... به طوري كه فاصله ما با آنها كمتر از 200 متر بود ... شناسايي شديم».
شهادت نامه شهيد چمران، در رثاي سيد علي اكبر ابوترابي كه گمان قوي بر شهادت ايشان داشت، گواهي گويا در نقش تعيين كننده ايشان در محورهاي عملياتي جنوب كشو مي باشد».
@sarbazekoochak
#دوران_اسارت
هنوز چند ماهي از جنگ تحميلي سپري نشده بودكه تقدير بر اين تعلق گرفت تا سيد علي اكبر ابوترابي، به اسارت نيروهاي بعثي عراق در آيد و در طول هشت سال دفاع مقدس، در اردوگاه هاي عراقي ، با تيغ زبان به مصاف دشمنان برخيزد و روشني بخش جمع اسيراني باشد كه به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده مي شد.
@sarbazekoochak
سيد علي اكبر ابوترابي، روزهاي اول اسارت خود را چنين به تصوير مي كشد:
«در سلول براي اعتراف گرفتن چندين بار مرا به پاي چوبه دار بردند و شماره 1 و 2 را گفتند و دوباره برگرداندند. در طول روز چندين بار مرا بردند و آوردند. بالاخره شب مرا به مدرسه العماره بردند و يك تيمسار عراقي به افرادي كه آنجا بودند گفت: اين حق خوابيدن ندارد. ما نيمه شب براي اعتراف گرفتن مي آييم، اگر اطلاعات لازم را به ما نداد سرش با ميخ سوراخ مي كنيم.
نيمه شب هم آمدند و سرم را با ميخ سوراخ كردند؛ولي ضربه طوري نبود كه راحت شوم».
@sarbazekoochak
آن روزهايي كه سيد علي اكبر ابوترابي، در شكنجه گاه هاي عراق، الگويي از صبر و مقاومت را به نمايش گذاشته بود، در جمهوري اسلامي ايران ، شايع شد كه ايشان به شهادت رسيده است.
مجالس بزرگداشت و سخنراني هاي شخصيت هايي چون شهيد رجايي و تعطيلي و عزاي عمومي در شهرستان قزوين و شركت آيات عظام: سيد هاشم رسولي ، يوسف صانعي و محمد علي نظامزاده ، از سوي حضرت امام خميني (ره) در مجلس ياد بود ايشان و ابلاغ تسليت امام امت، * ابعادي از شخصيت اين عالم عامل را روشن ساخت و دولت عراق نيز، از اين طريق ايشان را به عنوان يك روحاني سرشناس، شناسايي كرد.
@sarbazekoochak
بدون ترديد، دوران مشقت بار ده ساله اسراي ايراني در اردوگاه ها و زندان هاي عراق، سرانجامي عزت بخش و افتخارآفرين داشت.
تسليم ناپذيري ، همزيستي آرام و ايثارگرانه، همراه با اميد و نشاط، تحمل ناملايمات و تلخ كامي ها ، تلاش در جهت سالم نگه داشتن جسم و روح، رشد فضيلت هاي اخلاقي و علمي و مواردي از اين قبيل، ويژگي عمده آزادگان سرافراز، در اين دوران بود، دوراني كه حركت كلي اسيران ايراني در اردوگاه هايي كه سيدعلي اكبر ابوترابي حضور داشت، تحت هدايت مستقيم و غير مستقيم قوه اي عاقله، قرار داشت و رهبري خردمند و مهذب، خط مشي كلي اسارت را ، به ويژه در بحران ها و تندبادهاي سخت آن، حكيمانه تبيين مي كرد.
@sarbazekoochak
🔰سيد علي اكبر ابوترابي، نمودار تحمل، مقاومت، خدامحوري، آرامش، تواضع و در يك كلام، مجمع خوبي ها بود، انساني دوست داشتني و رازداري امين و گره گشاي بي منت.
از اين روست كه با تصور واژه «آزادگان ، ابتدا تصوير او بر آئينه خاطرها نقش مي بندد. همون كه پناهگاه اسيراني مظلوم و در بند بود و مانند پدري مهربان، آن بندگان مجاهد و بي توقع خدا را، در سايه سار محبت خويش، جاي مي داد و گرد غم و اندوه را از چهره آنان، مي زدود تا يأس و طرد و ركود و اختلاف و كسالت، از جمع آنان رخت بربندد و اميد و جاذبه و تحرك و اتحاد و نشاط ، جايگزين آن شود.
@sarbazekoochak
#پس_از_اسارت
سرانجام پس از گذشت ده سال، سيد علي اكبر ابوترابي ، كه به حق « سيد آزادگان » لقب گرفته بود، با عزت و سربلندي به ميهن اسلامي بازگشت.
@sarbazekoochak
سيد علي اكبر ابوترابي هيچگاه از تلاش و فعاليت خسته نشد و در زندگي سراسر تلاش و مبارزه خود، هماره در صدد به دست آوردن رضاي الهي بود.
نمایندگي ولي فقيه در امور آزادگان و نمايندگي مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي پس از آزادي ، در كنار نام او قرار گرفت ولي او تغييري نكرد. همان روحاني بي ادعاي بي اعتناي به چرب و شيرين دنيا باقي ماند و جز به خدا و تلاش براي آسايش و كمال خلق خدا نينديشيد».
@sarbazekoochak