هدایت شده از بیداری ملت
🔴توئیت زیبای یک کاربر عرب:
ایران روسیه را از دست غرب
بوسنی را از صربها
عراق را از داعش
لبنان را از دست صهیونیست
سوریه را از جنگ جهانی
ونزوئلا را ازمحاصره آمریکا
يمن را از دست عربستان و غرب
قطر را از دست عربستان
و اردوغان را از کودتا نجات داد.
غزه را هم از دست صهیونیستها نجات خواهند داد
🔴#بیداری_ملت
@bidariymelat
هدایت شده از بیداری ملت
❌️ از میان 40 هزار شهید فلسطینی، 115 کودک در میانه همین جنگ ظالمانه متولد و شهید شدند.
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
هدایت شده از بیداری ملت
❌ نکته:اربعین را باید موتور محرک انتقام و خونخواهی بکنیم نه ترمز مجازات صهیونیست ها
📝سفرنامه عشق
🔖 ۱- تا پارکینگ اربعین
امسال مشکلی پیش آمد که آمدنم به این عشق بازی در حال لغویدن بود👨💻
اما شام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بعد از سخنرانی در هیئت نوجوانان بابوکان اصفهان به یاد اثر آن التماس ویژه افتادم و «الهی به رقیه» ها کار خودش را کرد .
پنجشنبه ساعت ۱۸ حرکت کردیم ، نماز مغرب به امامت شیخ الحقیر ، جماعت شد (گرم که نبود ، ولی تمام سلول های پوستی در نماز اشک میریختند👳♂)
و خلاصه ساعت ۲۳:۴۰ رسیدیم به خرم آباد و دوباره به رفقای گل امیربیان لرستان زحمت دادیم و ماندیم.
۳ کماندو بعد از اذان به ترتیب بیدار شدند و دیگر نخوابیدند .
ساعت ۸:۳۰ صبحانه خورده راه افتادیم فی طریق الکوهدشت .
و بعد از نماز ها و ایستادن دی ها و نهار ها ساعت ۱۶ رسیدیم به محله ی با صفای چالسرای ایلام با مردمی کرد زبان و دوست داشتنی ، منزل مدیر هیئت امنای مسجدی که دو سال پیش ، دهه ی محرم با فرمانده ی موسسه امیربیان اصفهان به عنوان مبلغین امیربیانی به آنجا اعزام شده بودم
فردی خاص با روحیه ای پارادوکس و انقلابی درجه یک ، «من» با همه ابهت پوشالینم در مقابل زبان او لنگ می انداختم و حسابی از شرمندگی من در حضور پدر خانمم در آمدندی (خیلی حرفه ای می بود ) ، البته تا اینکه پسر گل شون ، فرشته ی نجات «من» آمد و بعد از شام از خاطرات تربیتی خاص حاج عمران در زمان معلمی خویشتن گفتن کردند ، من جمله از پا آویزان کردن بچه های بازیگوش کلاس به پنکه ی سقفی و... و «شیخ» از فرط تحیر و تعجب اشکانه میخندید و خوشحال از آتو های فایبرگلاس 👻
دیگر هر چه میخواستند بگویند، ناخواسته می گفتم «پنکه سقفی»
و پیروز میدان میشدم😅
📝 سفر نامه عشق
🔖 ۲- مرزی که از آن می ترسیدم
فیلم های که در فضای مجازی پخشیده میشد ، خیلی ما را از ترافیک ماشینی و انسانی گذر از مرز ترسانده بود، آن هم با یک کیف پنج نفره لباس ، یک کیف وسایل فرهنگی و یک گاری آهنی سه طبقه ، لذا با حالات آماده باش و تدافعی در جاده به سمت مرز قدم های جابر به جابن تبدیل شده بود.
ساعت ۲۳:۰۵ پارکینگ اربعین به ما رسید و در آن ساعت از شب هنوز با هوای گرم با شیخ دست و روبوسی کرد.
اکنون موقع خوابیدن زائران سحرخیز مرحله ی قبل بود و این نیز چالشی سهمگین می نمود.
روی صندلی در حال نگهداری سه شیر خفته بودم که جوانی جلو آمد ، تا شرایط مرا دید ، عذر خواهی کرد و گفت میتوانم سوالی کنم؟ گفتن نه بی ادب مگر خستگی راه ما را نمی بینی همانا و اشک های از روی غم جوان رشید همانا لذا اینگونه نشدیم به عقب برگشته و در همان حال با روی خوش او را پاسخ نهادم ، شما را چه شده برادرم بگو😇
سوالی شرعی پرسید که اکنون یادم نیست چه بود ولی. هر چه بود خستگی ام به در آمد چرا که ملبس آمده بودم که خدمت کنم 🤓 نه از دست مردم خویش راحت کنم ( آره مثلا تو خیلی خوبی😳)
بعد از تخریب ، تصحیح ، تجدید و تکمیل وضو و خدا حافظی و انجام سفارشات با ماشین ، ساعت ۱۲ با اتوبوس های پارکینگ رفیق شدیم و اجازه سواری دادند ، خیلی راحت به مرز رسیدیم نفری ۳۰ تومان (کارت به کارت شدندی💳). تقریباً تا نزدیک پایانه مرزی به ما سواری داد ولی الله اکبر از جمعیت مرز،،، اما اگر فیلمش را خودم نفرستاده بودم شاید هم اکنون آن هجمه ی رسانه ای ترسناک ، عافیت طلب مرا می فریفت. بعد از گذر از خان چهارم ، نوبت به خان بررسی گذرنامه ها در ایران 🇮🇷 رسید ( الفیلم موجود فی کانال سرباز ) جمعیت زیاد بود ولی نهایتاً ۳ دقیقه معطل شدیم .
اکنون سرباز اول دوکوهه کربلایی محمد ورودی خاک عراق از لحظات توقف استفاده کرد و چند بار به خاک عراق رفت و بر میگشت به ایران تا ۵ بار 😂
حال نوبت به خان ششم یعنی گذر از گذر های بررسی گذرنامه ها توسط برادران عراقی🇮🇶 رسید و مرور خاطرات معطلی 🤐 و همچنین توجه های خاص سربازان عراقی به شیوخ و همراهانشان برای ما معبر شخصی باز کردند👮♀
واقعا تعداد گذر ها و سرعت کار به لطف خدا و هماهنگی های ستاد اربعین به نحو باور نکردنی با همه ی سال های گذشته فرق می کرد (فیلم «اربعین۳» در کانال سرباز)
خان هفتم بود و رسیدن به ماشین ها و خستگی سه تفنگدار که هر سه بر روی کیف روی گاری نشستن کردند و پدر و پدر بزرگ کشیدن را آنها🥤
اینبار برای اینکه گاری شهدا در مسیر پیاده روی وقتی گاهی اوقات به پشت پای زوار میخورد درد نیاید ، جلویش را یونولیت چسباندیم
اما غافل از اینکه در حالت خوابیده چون کشیده می شود برعکس است و خدا قبول کنه دو بار محکم پشت پاهای شیخ را بوسید ، لامذهب فکر کنم گاز گرفت😵💫 ، الان هم که دارم می نویسم هنوز می دردد ، فدای سر زوار ابا عبدالله الحسین ❤️
رسیدیم به خان هفتم و انبوه جمعیت و خاطرات دو سال پیش و کمی ماشین ها
اما...
✅ کانال سرباز محتوای روشمند
🆔https://eitaa.com/sarbazeshgh
📢ترجمه کلمات اضطراری در عراق🇮🇶
https://eitaa.com/shahidmostafavi
🗣کشوانیه: کفشداری
🗣امانات حقائب: امانتداری کوله/ چمدان
🗣مفتاح: کلید
🗣مای بارد: آب سرد
🗣مای حار: آب جوش
🗣ماکو :نیست
🗣آکو: هست
🗣اشلون صحتکم : حالتون چطوره؟
🗣تربت : مُهر
🗣تراب : تربت امام حسین علیه السلام
🗣خُبز : نان
🗣عتبه مقدسه حسینیه: آستان مقدس حسینی
🗣باس کبیر : اتوبوس بزرگ یا ون بزرگ
🗣باس صغیر : ون کوچک
🗣هلبیکم : خوش آمدید (مخفف اهلاوسهلا)
🗣مِلح : نمک
🗣خَل : سرکه
🗣صحیات / مغاسل : دستشویی
🗣حمام : حمام
🗣بطانیه : پتو
🗣عصیر لیمو : آبلیمو
🗣عصیر ورده : گلاب
🗣عود : عود
🗣عطور: عطر
🗣 زیت زیتون: روغن زیتون
🗣زیت بنفسج : روغن بنفشه
🗣سَعال : سرفه
🗣حُمّی : تب
🗣 حقائب/حقیبه: کیف یا چمدان یا کوله
🗣مسبحات: تسبیح
🗣نوم : خواب
🗣استریح : استراحتگاه
🗣وِین : کجا /کجایی؟
🗣جو حار : هوا گرمه
🗣عفواً : ببخشید
🗣 شکراً/مشکور: تشکر/ممنونم
🗣 مجفف: خشک کُن _خشک کردن
🗣شَحین : پریز برق
🗣شارژر : شارژر
https://eitaa.com/shahidmostafavi
باید حتما حروف ح / ط / ذ / ع / ث / ظ / غ را مثل خود لهجه عربی تلفظ کنید وگرنه متوجه نمی شوند.
🏴🇮🇷
https://eitaa.com/shahidmostafavi
❇️🔸 کلمات و عبارات پر کاربرد عربی به لهجه عراقی
*فارسی : گذرنامه – پاسپورت
العربية : جَواز – باسبورت
*فارسی : گذرنامه ها
العربية : جَوازات
*فارسی : گذرنامه ات رو بده
العربية : إنْطِني جَوازَك
*فارسی : بگذار ببینم – نگاه کنم
العربية : خلّي أشُوف
*فارسی : ويزا
العربية : فيزَة
*فارسی : كجاست؟
العربية : وِين
*فارسی : سرويس بهداشتی کجاست؟
العربية : وِينِ المَرافِق الصَّحيَّة
(بدون کلمه صحیه بکار ببرید، چون اینگونه عامیانه تر است)
*فارسی : میخواهم
العربية : أريد
*فارسی : بروم
العربية : أرُوح
*فارسی : به نجف
العربية : إلْنَجف (در اصل الی النجف بوده)
نحوه تلفظ : أريد أروحِلْنَجف