فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 به گفته سردار حاجیزاده موشک خرمشهر۴، به این شکل تبدیل به ۸۰ راکت میشه و ۸۰ نقطه رو میزنه
🔹 بیچاره اسقاطیل!
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #جان_فدا
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه راهی می کنید
11.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #میلاد_امام_رضا | #امام_رضا
🏷 تصاویری از حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در حرم امام رضا (ع)
▫️بهمناسبت میلاد حضرت ثامنالحجج علیهالسلام
❣سال پنجاه و هشت یا پنجاه و نه جاری شدن #سیل در بخشهایی از جزیره مینو باعث آسیب دیدگی تعدادی از خانه های اهالی منطقه شد. از طرفی تازه #سپاه_جزیره_مینو را تشکیل داده بودیم و میخواستیم با تبلیغات ضدانقلاب و حزب بعث عراق که اقدام به نفرت پراکنی علیه مردم و انقلاب و سپاه میکردند، مقابله کنیم.
راه حل را در بلوک زنی و بازسازی خانههای مردم آنجا دیدیم و خودمان دست به کار شدیم. در آن زمان این کار ما خیلی اثر گذاشت و باعث ارتباط صمیمانه و بیشتر اهالی منطقه با سپاه شد.
یادش بخیر...
البته فقط بلوک زنی نبود. به طور کلی کمکهای غیرنقدی و خواروبار هم بود که من و شهید منصور و #شهید_محمد_عبدالحسينی ، به فرمانداری و شهرداری آبادان و شورای روستاها و پیش #آقای_جمی رفته و با التماس و خواهش و حتی گاهی با تهدید، درخواست کمک میکردیم. آنقدر وضع فرهنگی و اقتصادی مردم جزیره مینو اسفبار بود که گاهی سه نفری به نخلی تکیه میدادیم و بعد از کلی درد دل از فقر و فلاکت مردم و بیخیالیهای آن زمان مسئولین، های های گریه میکردیم.
خیلی از مردم توی کپرهای ساخته شده از سقفهای نخل زندگی میکردند و از گرما و سرما در هلاکت و رنج بودند. چاره سریع را در ساخت و ساز خانههای بلوکی با کمک و یاری اهالی دیدیم. خودمان با دستگاه بلوک زنی و سیمان و ماسهای که با التماس به این و اون تهیه کرده بودیم، با زبان روزه و در گرما و شرجی جزیره بلوک میزدیم و از کار کردن برای مردم محروم، و دیدن چهرههای راضی و خندان و ساده آنها لذت میبردیم. نیروی بی پایان جوانی و ایمان و عشق به مردم، توان ما را چند برابر و باورنکردنی ساخته بود.
منصور همیشه میگفت: میبینی نعمت!، چطور شادی در وجودشان مینشیند؟! همین برای ما بس است!
نقل خاطره از: سردار جانباز حاج نعمت الله سلیمانی خواه
(از رزمندگان سپاه آبادان در دوران دفاع مقدس)
تیر پنجاه و نه، جزیره مینو (مینوشهر فعلی).
سه ماه پیش از شروع جنگ تحمیلی.
"سردارشهید حاج منصور عطشانی" در حال جمع آوری تعدادی از شاخههای خشک شده نخلستانهای جزیره مینو.
از آنها برای استفاده در برخی خانه های روستاییان ساکن جزیره استفاده می شد.
#شهید_عطشانی
#آبادان
#سپاه
#جزیره_مینو🕊🌹🕊
❣ شهیدی که همزمان با حاجقاسم
در یمن به شهادت رسید
درست در ساعت اولیه بامداد ۱۳دی ۹۸ همان دقایقی که شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا در فرودگاه بغداد ترور شد ایران اسلامی شهیدی دیگر را در پهنه سرزمین مقاومت تقدیم ملت کرد. پاسدار شهید مصطفی میرزایی در عملیات ترور ناموفق سردار شهلایی در شهر صعده یمن بر اثر اصابت موشک امریکا به شهادت رسید.
🔹شهید محمدمیرزایی پاسدار سپاه قدس بود اما یک محله او را خطاط ماهر، باربر صلواتی و اوستاکار با انصاف می دانستند. کسی خبر نداشت او امین حاج قاسم و مهندس مختل کردن سیستم ارتباطی گروهک های تکفیری است.🕊🌹🕊
❣یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی
🌹برای دیدنم به مقر شهید قطبی آمد. وقت نماز بود. به نماز ایستاد. گلوله سنگینی کنار ما به زمین نشست. خوابیدم. سر بلند کردم، دیدم حتی قنوت نمازش را به خاطر این انفجار عظیم ترک نکرده.
بعد نماز در حالی که آتش دشمن، بر سرمان، میبارید. گفت: برادرم؛تا ساعاتی دیگر، من شهيد خواهم شد و اول خدا، سپس تو، باید سرپرست همسر و فرزندم باشی. ضمن اینکه: به غایت، مواظب پدر و مادر !
این جملات را باصلابت می گفت و می خندید. گفتم: فعلا جبهه ها؛ نیازمند تو هست و باید بمانی.
گفت: پیمانه ام پر شده، دنیا برایم زندان. طاقت شهادت دوستان و همرزمانم را ندارم . دوستان شهیدم منتظرم هستند.
وصیتنامه اش را به دستم داد و مرا در بغل گرفت و دوباره تاکید کرد که: سرپرست خانواده اش شوم و هوای پدر و مادر را داشته باشم.
خندید و رفت.🕊🌹🕊
❣نای و خردل
برای ملاقات یکی از همرزمان مجروحی که در اثر جراحت شیمیایی زمان جنگ حالش بد شده بود به بیمارستان ساسان تهران آمده بودیم، در حالی که آن مجروح درد شدیدی داشت و سرفههای زیادی میکرد، شهید سید جلال سعادت با چهرهای جذاب و پر نشاط به من میگفت تمام دردهای ایشان در برابر دردهای من بمنزله یک قلقلک است و میگفت که یک نوبت که به آلمان رفته بودم راه تنفسام فقط به اندازه سر سوزن راه داشته و به شدت و با سختی فراوان نفس میکشیدم، سید جلال آنقدر به راحتی حرف میزد که در وهله اول کسی فکر نمیکرد که خودش هم مجروح شیمیایی است و اگر کسی او را نمیشناخت فکر میکرد او هیچ دردی ندارد.
راوی:
فتحالله مطلق
✍حسن تقیزاده بهبهانی🕊🌹🕊