•دوست دارم
• اگر شهید شوم،
•پیڪرے نداشتہ باشم؛
•از ادب بہ دور است ڪہ در
•محضر سیدالشہدا(ع)
•با تن سالم و
•ڪفن پوش محشور شوم.
.°و اگر پیڪرم برگشت،
°دوست دارم
°سنگقبرے برایم نگذارند،
°برایم سخت است ڪہ
°سنگ مزار داشتہ باشم
°و حضرت زهرا(س)
° بـےنشانـ باشند.
#شهید_مرتضـے_عبداللهـے🕊
2.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کم سو شده چشمان من از گریهی بسیار
من ماندهام و یاد تو و حسرت دیدار...
سلام امام زمانم
عشق،هر روز بہ تڪرار تو برمےخیزد
اشڪ هر صبح بہ دیدار تو برمےخیزد
اے مسافر بہ گلاب نگهم خواهم شسٺ
گرد و خاڪے ڪہ ز رخسار تو برمےخیزد
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله
صبحتون_مهدوی
«اللهم عجل لولیک الفرج»
بنا نبود كه اينقدر زود پر بزني
دو بالِ زخميِ خود را به هر خطر بزني
بنا نبود كه با اين عروج ، با اين شوق
به قلبِ خسته يِ ارباب نیشتر بزني
و شعرِ رفتنِ تو بيت بيت جاري گشت
ولي قرار نشد زخم بر جگر بزني
دعاي رفتنِ تو گر چه مستجاب شده
دلت نخواست دوباره به خانه سر بزني ؟
دلت نخواست كه دستانِ زخمي ات را باز
برويِ شانه يِ دُردانه يِ پدر بزني؟
"خزان" سرود كه اي كاش باز هم در خواب
به اين خرابه ، سري گر چه مختصر بزني
✅برگرفته از کتاب غزل اقتدار
چقدر ساکت و آرام و بی ریا بودي
جوان وساده ومحجوب وبا صفا بودي
مثال قمري عاشق دو بال بگشودي
و در هواي خوش جبهه ها رها بودي
میان دشت حمیدیه، خاك سوسنگرد
براي درد سقوط و عزا، شفا بودي
براي آتش بستان و زخم چزابه
مثال فتح مبین بودي و دوا بودي
سکوت کرخه شکست و قنوت نورآمد
میان معبد خیبر تو کیمیا بودي
رسید روضه ي ما تا کنار نیزار و
تو در کشاکش مجنون و نینوا بودي
غبار بود و تب تیر و توپ و خمپاره
میان معرکه ي جنگ اشقیا بودي
میان ظهرکهمجنونخستهجانمیداد
عروس هور عزادار شد کجا بودي؟
📌۴ تیر سالگرد شهادت سردار شهید حاج علی هاشمی
✅برگرفته از کتاب خورشید هور
دلی شکست و تنی در جزیره تنها شد
و قطره قطره يِ خونشنصیبدریاشد
جواب لشکر و گردان و تیپ را می داد
میانِ دامنِ مجنون ولی معما شد
کسی که ساحل امنِ هزار گردان بود
اسیر حمله ي نیزار و هور و گرما شد
اگرچه زخم به تنداشت،لیکبالبخند
به شوق یار ، براي سفر مهیا شد
شبوسکوتوتنزخمیاشچههیهاتی
که هورعلقمه گشت و جزیره ماوا شد
از این دلاوري و راز و رمز مجنونی
علی ، معلمِ سربازهاي فردا شد
شکستساقهيِگل،برگبرگشدافتاد
دوباره غنچه زد و از زمین شکوفا شد
✅برگرفته از کتاب خورشید هور
💌 می گفت ، خواب مادرسادات را دیدم ، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود !
با رفتنش موافقت نشد ، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد !!
هفته ی بعد ، شب آخر ، جورابهای همرزمانش را میشست ،
همرزمش به مجید گفت : حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری؟!
گفت ، تا فردا این خالکوبی یا خاک میشه و یا اینکه پاک میشه!!
فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش نشست و با ذکر یا زهرا (س) به #شهادت رسید.
پیکر پاکش بعد از سه سال به وطن بازگشت....
#مدافع_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی