eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
219 دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
14.1هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام گلهای گروه🌻 امروزتان پراززیبایی روزتان پرانرژی چهره تون شادوخندان لبتون پرازتبسم💓 قلب تون پرازنورالهی وزندگیتون پراز رحمت ونعمتهای خدا🌻 @sardarbakery
سلام خدای خوبیها🌹 سلام دوستان خوبم امروزتان شاد دوست من میتوانی امروز را زیبا بسازی❣💠 اگر با اکسیر مهربانی اندوه از دل بزدایی و با اعجاز لبخند شادى آفرین باشی🎊 ❤️ @sardarbakery
وامشب . . . اروند کربلاست دریادلان عاشـــق ؛ به شکارِ گوهر ناب شهادت ؛ می‌روند تا صید معشوق شوند ... #آغاز_عملیات_کربلای_چهار #رمز_یامحمدرسول‌اللهﷺ🕊🕊 @sardarbakery
#کلام_شهید خـدایـا ... اگر مسئولیتی به من واگذار شد و من‌ سوء استفاده ڪردم ، و یا زندگـی دنیـایی مرا به ‌خود جـذب ڪرد ، لحظه‌ای امانم مده و نابودم‌ ڪن ... ▫️فرمانده گردان ویژه شهدا ▫️لشڪر ۲۵ ڪربـلا ▫️شهادت : هفت‌تپه ۱۳٦۵ #شهید_سردار_جعفر_شیرسوار #سالـروز_شـهادت 🌷🕊🕊 @sardarbakery
#خاطرات_شهید بچّه‌ها محاصره شده بودند.... نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به #نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد... #شهید_محمدرضا_کارور🌷 #درس_اخلاق🕊🕊 @sardarbakery
سلام دوستان خوبم💠 صبح پنجشنبه تون بخیر الهی حال دلتون قشنگ❣ روزهای عمرتون شادو خوشرنگ ساعتهای شادیتون طولانی و زندگیتون پر ازعطر خداوندی💠🌺 @sardarbakery
باز پنج شنبه امد روزدلتنگی💔 روزخاطرت روزاشک و حسرت روزبی قراری روزحس کردن جای خالی مسافران بهشتی روزخواندن فاتحه وصلوات الهی روحشان شادویادشان گرامی🌹🥀 @sardarbakery
جوانی با چاقو وارد مسجد شد! گفت : بین شما کسی هست، مسلمان باشد ؟! همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، پیرمردی ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم. جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا! پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت: به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاور. جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟! افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیر ترین فرد مسجد دوختند! پیرمرد رو به جمعیت کرد وگفت : چرا نگاه میکنید! به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود! پ.ن:ایمان بعضی ها به هیچ بند است @sardarbakery
خدای مهربانم 🙏 در این روز زمستانی ❄️ دستان خالے خود را به امید استجابت دعاهایمان به سوی تو دراز کرده ایم معبودا پرکن🙏 ظرف وجودمان را از آنچه در وجود خدایے توست 😇☺️ #روزتون_بخیر❄️ @sardarbakery
عصر یعنی ... تپشِ قلبِ زمان ، درهوسِ دیدنِ تــو کہ بیایی و زمین، گلشنِ اسرار شود سلام آرزویِ زمین و زمان✋🌸 ♥️ اللهم عجل لولــیـکـــ‌ فرج ♥️ @sardarbakery
سلام ارباب خوبم✋🌸 آقـا اگر نبود شفیقـے نداشتیم  سوے خداے خویش طریقے نداشتیم  "نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما   آقـا اگر نبود رفیقـے نداشتیم @sardarbakery
پگاه آغاز مهربانی و محبت است..! پایان خواب و بیخبری .. در بامداد رودخانه حیات جاری میشود .. زلال و پاک ... پس چون خورشید مهربان و گرم وخالص باشیم... @sardarbakery