eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
14.3هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
❣برای شناسایی رفته بودیم و برای اینکه صدای پایمان مزاحم نباشد با لباس محلی و کتانی بودیم. حاج علی جلوی من حرکت می‌کرد که ناخواسته پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناگهان کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌ و غریبی بود؛ توی گشت، پشت عراقیا و پانزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقـا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو، لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاهاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چـرا تشـکر؟!» حاج علی گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کـربلا! شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمـام این مسیر برای من روضـه بود؛ روضـه‌ی یتیمـان ابـاعبـداللــه (ع).»
🌹 برای یکی از شهدا مراسم گرفته بودند. دوستی گفت، با ابراهیم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را نمی‌شناختم، پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. لحظاتی بعد گفت آقا ابراهیم ممنونم، زحمت کشیدی، اما پسرم از دست شما ناراحت است! لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود. بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود و بعد ادامه داد که : شب گذشته پسرم را در خواب دیدم. می‌گفت در مدتی که ما گمنام و بی‌نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ما سر می‎زد، اما از وقتی پیدا شدم، دیگر چنین خبری نیست. می‌گویند شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت صدیقه هستند. دانه‌های درشت اشک از گوشه چشمان ابراهیم روان بود. ابراهیم گمشده‌اش را پیدا کرده بود؛ گمنامی. ابراهیم همیشه می‌گفت خوشگل‌ترین شهادت را می‌خواهم. اگر جایی بمانی که کسی تو را نشناسد، خودت باشی و مولا هم بالای سرت بیاید و سرت را به دامن بگیرد، این خوشگل‌ترین شهادت است. سرانجام ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61 پس از پنج روز که در کانال کمیل واقع در فکه مقاومت کرد، در عملیات والفجر مقدماتی، بعد از فرستادن رزمندگان باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می‌خواست که گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سال‌هاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد. 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
از نوشخند گرم تو آفـاق تازه گشت صبح بهــــــــار ، این لب خندان نداشته است ...
❣پروردگارا اگر دعایم در مورد شهادت قبول نگردد و سببش سیاهی قلبم باشد حاضرم اعضای بدنم را تقدیمت کنم. دستهایم را، پاهایم را و یا چشمهایم. اما از تو تقاضا می‌کنم که نکند من پس از معلول شدن به مردم فخر بفروشم و یا اینکه آن را وسیله ریا قرار دهم و اگر می‌دانی که از عهده هیچکدام برنمی‌آیم پس خود رحمی به من کن و راه را نشانم بده. 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: اسماعیل قنبریان تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۷/۲۷ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱/۲ محل شهادت:شوش نام عملیات:فتح المبین
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ فقط با دو رکعت نماز، می‌تونی مثل روزی که متولد شدی، پاک بشی!
ریحآنـہ‌بودن‌را،از‌آن‌بانویۍ‌آموخٺم ڪه‌حتے‌درمقابل‌مردے‌نابینـا حجـآب‌داشـ..🥹🩵:)
بیا‌که‌رنجِ‌فراقت‌بریدامان‌ِ‌مرا . . به‌یُمنِ‌آمدنت‌تازه‌کن‌جهانِ‌مرا!(:✨ ❤️‍🩹
خبر از آمدنت من که ندارم ، طُ ولی ؛ جان من تا نفسی مانده خودت را برسان ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا