📘کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)
✍ اثر
محسن کاظمی
🌹مرضیه حدیدچی (دباغ) از جمله زنان مبارز در سال های منجر به پیروزی انقلاب است که فعالیت ها و حرکت های سیاسی خود را از سال 1346 آغاز کرد و این مبارزات را تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد.
🌹وی پس از پیروزی انقلاب فرمانده سپاه همدان، مسوول بسیج خواهران و نماینده مجلس شورای اسلامی بوده است.
🌹نویسنده، کتاب "خاطرات مرضیه حدیدچی" را از طریق گفت وگو با وی و استفاده از منابع دیگر تدوین و تکمیل کرده است.
🌹این کتاب با دست نوشته ای از خانم دباغ آغاز و پس از مقدمه و پیش گفتار در 5 فصل با عناوین "سریان"، "هجرت"، "امواج"، "سیاحت شرق" و "پیوستها" تنظیم شده است. ماجرای قیام 15 خرداد 1342، تحصیل در محضر آیت الله سعیدی و شروع مبارزات، دستگیری و شکنجه توسط عوامل شاه در سال 1352، هجرت به انگلستان، فعالیت های سیاسی در انگلیس، سوریه و لبنان، عزیمت به نوفل لوشاتو، فرماندهی سپاه همدان و عزیمت به مسکو برای ابلاغ پیام حضرت امام خمینی (ره) به میخائیل گورباچف از جمله محورهای موضوعی خاطرات مرضیه حدیدچی هستند.
#معرفی_کتاب
#بانوان_بهشتی
@sardarbakery
4⃣⬅️ استقامت و شکیبایی
🔘حضرت مریم سلام الله علیها در مقابل ناجوانمردانهترین تهمتها استقامت کرد. او که جز رضایت خداوند به هیچ قدرت دیگری فکر نمیکرد و توکلش فقط بهخدا بود، اهمیتی به توهینها و شماتتهای قوم خود نداد و هرگز از مشکلات، ترس و بیم بهخود راه نداد.
حضرت#مریم سلام الله علیها
#بانوان_بهشتی
💢 اگر زنها به انقلاب نپیوسته بودند!؟
🔻رهبر معظم انقلاب:
اگر زنها به انقلاب نپیوسته بودند، انقلاب پیروز نمیشد، جوانها از خانه برای پیوستن به صفوف انقلاب بیرون نمیآمدند، مادرهایشان نمیگذاشتند. مادرهایشان حداقل آنها را تشویق نمیکردند. اگر زنها دل در گرو انقلاب نداشتند، مردها اینجور آزادانه در صفوف انقلاب جانفشانی نمیکردند.
ستاد راهبری زن و خانواده حوزه علمیه
مقام معظم #رهبری
#بانوان_بهشتی
13.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆سردار لر بزرگ که رضاخان از او می ترسید
به مناسب دهه فجر
#بانوان_بهشتی
ام محمد طوسی
🌹دختر شیخ الطائفه ابی جعفر محمد بن حسن طوسی، زنی عالم و فاضل بود. او از پدر خود و برادر خویش اجازه روایت داشت. مشهور است که هر دو دختر شیخ طوسی از فضلا و دانشمندان عصر خود بودند؛ و خواهر ام محمد مادر سید بن طاووس است.
#بانوان_بهشتی
مجموعه کتاب زلال حکمت زندگی و جملات قصار در باب اخلاق و سیروسلوک عرفانی
اثر
نرگس علی مردانی
📙کتاب حاضر میکوشد به جای تمرکز و تأکید ویژه بر شرح کرامات و حکایتهای زندگی این بزرگواران که در جای خود لازم و مفید است به اصل تعالیم و سیره عملی ایشان که خود مشتاق ترویج آن در بین مردم بودند پرداخته و سخنان، پندها، دستورالعملها و نصایح آنها را در قالب جملات کوتاه و مختصر ارائه دهد تا هم خواننده به سهولت به جوهره کلام دست یافته و هم از تطویل ملال آور جلوگیری شود. در واقع خواننده با گزیدهای از کلام که بایسته و چکیده مبحثی طولانی است روبرو میشود. گزیدهها گرچه کوتاه اما بسیار پر مغز و آموزندهاند.
#معرفی_کتاب
#بانوان_بهشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرمرد معروفی که با مرحوم بهلول طی الارض به #کربلا کردند.
ماجرا را از زبان خودش بشنوید..
#حدیث
🌀@sardarbakery
سردار شهید اسلام برادر حسن
شفیع زاده فرمانده توپخانه نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به روایت سردار سپاه اسلام برادر حاج سعید
شریف زاده
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
خصوصیات بارز اخلاقی شهید حسن
شفیع زاده
دلیل مهمی که شهید حسن شفیع زاده را گل سرسبد شهدای آذربایجان تلقی
می کنند بیشتر بحث سادگی، خاکی بودن و صمیمیت ایشان بود. یک عضوی از این رزمندگان که حماسه های بزرگی را خلق کرده.
حتما جزء مقررات خداوند بوده که بخشی از وظایف دفاع از حریم اسلام را در آن مقطع تاریخ به دوش ایشان بگذارد و این مأموریت را ایشان انجام بدهد. آن چیزی که او را از سایر شهدایمان متمایز می کند خصوصیات خاص اخلاقی ایشان است. یک موضوعی بود، صمیمیت ایشان، سادگی و بی آلایش بودن ایشان، صداقت و صفای باطنی که داشت باعث شده بود که ایشان در دل همه برای خودش جا باز کند. چه توی دل فرماندهان ارشد جنگ، مسئولین سپاه، چه در بین سایر رزمندگانی که افتخار دفاع از جبهه های حق علیه باطل را داشتند.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مأخذ:
مجله شاهد یاران، شماره ۱۰۹، آبان ۱۳۹۳، صفحه ۶۴
آنها که دل از الست مست آوردند
جانرا ز عدم عشقپرست آوردند
از دل بنهادند قدم بر سر جان
تا یک دل پر درد بدست آوردند
♥️🌻
#حضرت_مولانا
ای تن گرفته پای دل
وی دل گرفته دامنت
دامن زدل اندر مکش
تا تن رسد بر بام دل
♥️🌻
#حضرت_مولانا
چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا
صنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا
ز پگاه میر خوبان به شکار میخرامد
که به تیر غمزه او دل ما شکار بادا
♥️🌻
#حضرت_مولانا
در عدل دوست محو شو ای دل به وقت غم
هم محو لطف او شو چون شادمان شوی...!
♥️🌻
#حضرت_مولانا
❣از کوچکی مجبور به کارکردن گردید. بخصوص در فصل تابستان در مغازههای نزدیک منزلش به شاگردی میپرداخت. دستمزد اين ایام را جمع میکرد تا در زمان مدرسه، خانوادهاش مجبور به تحمل مخارج تحصیل او نباشند. همیشه خوش برخورد و خندان بود. مخصوصاً در کوچه و در مدرسه همه شیفته اخلاق و رفتارش بودند. چون خودش زخم خورده ظلم و ستم حکومت شاهنشاهی بود، انقلاب اسلامی را، مرهمی برای زخم های خود و جامعه میدانست. در آن ایام خفقان خود را به صفوف تظاهرات کنندگان میرساند؛ و نسبت به حکومت پهلوی ابراز خشم میکرد. در روز ۱۲ بهمن ۵۷ و روز تشریف فرمایی حضرت امام (ره) به میهن، در تظاهراتی که در بهبهان صورت گرفت، دوشادوش دیگر مردم در این تظاهرات شرکت نمود که بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: محمدکاظم نهایی
تاریخ تولد: سال ۱۳۳۸
محل تولد: بهبهان
تاریخ شهادت: ۱۳۵۷/۱۱/۱۲
محل شهادت: تظاهرات بهبهان
محل مزار: گلزار شهدای بهبهان🕊🌹🕊
❣«شهادت»
گفتند:
اگر به دنبال شهادتی، شرط شهید شدن شهید بودن است!
گفت:
تمام تلاشم را کردهام تا یار پسندد!!!
«حسن تقیزاده بهبهانی»🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣این عزیزان چی رو میبینن میخندن؟
خدایا شرمنده شهدا نشیم
ان شاءالله
#همراه_شهدا🕊🌹🕊
❣« عملیات سری »
_ آقا ابراهیم! حالا دیگه هم نارنجک ساختن رو خوب یاد گرفتیم و هم اونا رو توی بیابون آزمایش کردیم. همه چیز آماده عملیاته. باید یه جای خوب رو شناسایی کنیم و نارنجک دست سازمون رو توی ماشین رییس جلاد شهربانی بندازیم.
_ آره همه چیز آماده است حمدالله جان! من قبلاً شناسایی رو انجام دادم. فکر میکنم درب امامزاده شاه میرعالی حسین که خلوتتره جای مناسبی باشه.
_ بسیار خوب. پس من درب اصلی امامزاده که سمت خیابونه میایستم و نارنجک رو توی ماشین پلیس میندازم. آقا ابراهیم تو هم درب دیگر امامزاده برو و مراقب اوضاع باش.
_ نه حمدالله جان. من نارنجک رو پرتاب میکنم.
_ نه آقا ابراهیم. از اول قرارمون بر این بود که من این کار رو انجام بدم.
_ باشه. پس خیلی مواظب باش که بیگناهی زخمی یا کشته نشه.
_ خیالت راحت مواظبم.
_ فکر کنم روز پنجم دیماه برای عملیات مناسب باشه.
روز پنجم دی ماه سال ۱۳۵۷ حمدالله درب اصلی امامزاده آماده عملیات بود. به محض مشاهده ماشین پلیس به ابراهیم گفت:
_ آقا ابراهیم جلاد داره میاد تو تله. تو برو درِ پشتی امامزاده تا من کارم رو انجام بدم.
_ بسیار خوب. پس حواست رو خوب جمع کن. یاعلی
_ باید بذارم خوب نزدیک بشه بعد ضامن نارنجک رو فشار بدم. آها الان موقشه. بسمالله الرحمن الرحیم، این هم ضامن. ای وای این بنده خدا چرا این موقع اومد جلو راه. خدایا چکار کنم. اگه نارنجک رو پرت کنم که او هم تکه تکه میشه.
بهتره از پرتاب منصرف بشم و برم سمت دیوار و درِ امامزاده تا لااقل فقط خودم کشته بشم.
حمدالله چند ثانیه بیشتر وقت نداشت. ضامن نارنجک زده شده بود. تصمیم خودش را گرفت و بسوی دیوار رفت. نارنجک در دستش منفجر شد و برای نجات جان عابری بیگناه جان شیرین خودش را فدای راه مقدسش کرد.
پنجم دی ماه سال ۱۳۵۷ روز حماسه نوجوان شهید حمدالله پیروز در تاریخ بهبهان ثبت شد.
سردار شهید ابراهیم نیکپور یار و همراهش هم در عملیات بدر آسمانی شد.
🌹شهید: حمدالله پیروز
تاریخ تولد: ۱۳۴۰/۱/۱۶
محل تولد: بهبهان
تاریخ شهادت: ۱۳۵۷/۱۰/۵
محل شهادت: درب امامزاده شاه میرعالی حسین بهبهان
محل مزار: گلزار شهدای انقلاب بهبهان
✍حسن تقیزاده بهبهانی🕊🌹🕊
❣ #شهید_علی_عباس_حسینپور
همیشه میگفت: ما کربلا نبودیم تا امام حسین(ع) را یاری کنیم، ولی امروز فرزند او، حضرت امام خمینی، را یاری خواهیم کرد. علیعباس به حرفها و دانستههایش کاملا عمل میکرد و خدا هم مسیر صحیح بندگی را در مقابلش قرار میداد.
به نقل از کتاب #مسافر_ملکوت🕊🌹🕊
❣ #شهید_مصطفی_چمران
به من زنگ زدند و گفتند: دکتر گفته موتورت رو سوار کامیون کن و بیا خوزستان که الآن لازمت داریم.
من قبل از انقلاب قهرمان موتورسواری ایران بودم و به برادرم که همرزم دکتر چمران بود، گفته بودم که در صورت نیاز حاضرم با موتورم که یک تریل ۴۰۰ بود، به جبهه بیایم.
رسیدم به خوزستان و به ستاد عملیاتی در اهواز رفتم و پس از اینکه حکمم زده شد و مسلح شدم، به محور طرّاح که دکتر دو طرف آن را آب انداخته بود و تانکهای عراقی در میان آبها گیر افتاده بودند، رفتم.
وقتی به دکتر ملحق شدم، متوجه تعدادی موتورسوار شدم که آنجا بودند. ۷_۸ نفر بودند که سرشان را کاملا تیغ انداخته بودند. وقتی دقت کردم، دیدم چند نفری از آنان را میشناسم. تعجب کردم که اینها اینجا چه میکنند. چند نفر از آنها خلافکار بودند. به دکتر گفتم: آقای دکتر، اینها رو چرا به اینجا آوردین؟ دکتر گفت: این جنگ مال همه است. باید همه بیان کمک کنن. نمیتونیم فقط به یه قشر خاص فکر کنیم یا بنشینیم این و اونو گزینش کنیم، اینها از پس کارهایی برمیآن که بقیه فکرشو هم نمیتونن بکنن. گفتم: اما بعضی از اینها خلافکارن و من حتی خلافهاشونو هم میدونم. گفت: خیلی خوب، من دیشب اینها رو طوری ساختم که همه رفتن حمام، کلهها را تیغ انداختن، غسل و توبه کردن و فقط برای شهادت میخوان خدمت کنن.
در اوج جنگ و آتش و محاصره فقط آنها بودند که داوطلب شدند آذوقه و مهمات یا سوخت را بردارند و ببرند به آنهایی که باید، برسانند. در واقع اگر آنها نبودند، هیچکس جراتش را نداشت که از اول جادهی سوسنگرد تا انشعاب های مختلف رود کرخه و تا پایین دهلاویه و تپههای آن، سوار موتور شود و آرپیجیزنها را بردارد، ببرد جلو و بزنند به دل تانکهایی که داشتند جلو میآمدند.
کسانی که توی شهر انگشتنما بودند و اگر جایی جمع میشدند، حتما با آنها برخورد میشد، کارشان به جایی رسید که از همهی ما جلو زدند. بیشترشان شهید شدند و بعضی از آنها با همت دکتر، جذب سپاه شدند. البته ناگفته نماند، بعضی از آنها هم نتوانستند تحمل کنند و برگشتند.
به نقل از اسماعیل شاهحسینی، کتاب چمران مظلوم بود🕊🌹🕊
❣دانشجوی پزشکی بود, اما تمام و کمال در خدمت انقلاب. چه بسیار مجروحین انقلاب را که مخفیانه در خانه های مخفی درمان نکرد. پرونده قطوری در ساواک داشت, چند بار هم طعم شکنجه های ساواک را چشید.
می گفت:در شکنجه گاه ساواک, زیر ناخنم سوزن فرو کردند و زیر ان اتش گرفتند. سوختم اما کلامی نگفتم. ناخنم را کشیدند سکوت کردم. شروع کردند با کابل و سیم شلاق زدن باز چیزی نشنیدند.
تیمسار پهلوان مهره کثیف شاه, شخصا در باز جویی حاضر شد. گفت کار بیهوده می کنید. می خواهید با مشت سندان اهنی را خرد کنید!
🌷زره پوش جلو بیمارستان سعدی ایستاده بود. رفتم ببینم چه خبر است, چند سرباز مرا گرفتند و به زور سوار ماشین کردند. خبر به دکتر فقیهی رسید. به سمت ماشین دوید. اسلحه به سمتش گرفتند. سینه اش را چاک داد, لوله اسلحه فرمانده را روی سینه اش گذاشت و گفت اگر شیر اسلام خورده ای بزن!
فرمانده خجالت کشید, من را ازاد کرد و با دکتر راهی!
🌷 ابراهیم یک بلند گو دستی داشت که با ان شعار می داد. یک روز بالای خوابگاه رزیدنت ها ایستاده و مرگ بر شاه می گفت. افسر هر چه فریاد زد, تیرهوایی شلیک کرد حریف ابراهیم نشد.دست اخر گفت:دکتر اصلا هم مرگ بر تو, هم مرگ بر شاه بس کن دیگه!
دکتر خندت اش گرفت,اما همچنان فریاد می زد مرگ بر شاه!
هدیه به شهید دکتر سید محمد ابراهیم فقیهی صلوات🕊🌹
.
❣خدایا مرا بسوزان
استخوانهایم را خرد ڪن
خاڪسترم را به باد بسپار
ولے لحظهای مرا از خود وامسپار..؛))✨
#شهید_مصطفی_چمران
#شهیدانه 🕊🌹🕊
بیاکهرنجِفراقتبریدامانِمرا . .
بهیُمنِآمدنتتازهکنجهانِمرا!(:✨
#امام_زمان
هر که شد گمنام تر؛
زهرا خریدارش شد
بر در این خانه از نام و نشان
باید گذشت . .💔🌿:)
#گلزارشهدا
#شهیدانه
🔻 حاج اسماعیل دولابی
✍در جوانی اسبی داشتم؛ وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند و، چون هرچه تند میرفت، میدید هنوز از سایهاش جلو نیفتاده است؛ باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرا به کشتن میداد. اما دیوار تمام میشد و سایهاش از بین میرفت، آرام میگرفت.
🔸در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت که مرکب توست میخواهد در جنبههای دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی میکشاند
اللهم عجل لولیک الفرج🌱
اللهم عجل لولیک الفرج🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سه جمله شعار منِ در زندگی 🗿
#کلیپ😍