❣ #طراح_زبده
🌷فرید همیشه در حال شناسایی مناطق بود. هر بار که به نقشههای دشمن پی میبرد، سعی در خنثی کردن آنها داشت. یکبار به سنگر آمد و گفت: «نیروهای دشمن خاکریزهای مثلثی شکل تشکیل دادهاند. این طرح جدیدی است که آنها اجرا کردهاند. ستون دشمن با کوچکترین عکسالعملی نیروهای ما را محاصره میکند. ما باید قبل از حمله، لودرها و بولدوزرها را به یک ستون آرایش دهیم.
🌷....بعد از زدن خاکریز انحرافی، دستگاهها را خاکریز به خاکریز به جلو هدایت میکنیم تا به نزدیک آنها برسیم. آن موقع کار بچههای رزمنده شروع میشود.» صدای تحسین نیروها در فضا پخش شد. خاکریزها را در شبهای پیش شناسایی کرده بودند. با این نقشه فرید، میتوانستند به جنگ دشمن بروند. حملهها و نقشههای فریدنیا بینظیر بود؛ جهادگری که تلاش میکرد تا به هدفش که برتری اسلام بود برسد.
خاطره ای به یاد جهادگر شهید فرید فریدنیا🕊🌹🕊
❣پسرم خیلی با حجب و حیا بود. خدا می داند حتی پیش من هم با ادب برخورد می کرد. هیچ وقت جلوی من پایش را دراز نکرد. نازک تر از گل به من نمی گفت.
#شهید_علی_محمد_صباغزاده🕊🌹🕊
❣حکایتی از دلاورمردیهای فرمانده شهید صفر احمدی
شهید صفر احمدی وقتی فهميد دشمن تا نزديكی های شوش پيش تاخته و زير آتش دشمن است، به اتفاق جمعي از همرزمانش، در كنار كرخه و 3 كيلومتری شهر شهيدان گمنام، به دفاع از كيان اسلامی پرداخت.
🔺 به گزارش خبرگزاری بسیج شوش؛ در چنین شبی در سال ۶۲ اولین عملیات آبی خاکی نیروهای رزمنده ایران برای تصرف جزایر مجنون و جاده بصره بغداد به قصد تحت فشار قرار دادن شهر بصره از شمال انجام شد.
🔻ارتش عراق وجب به وجب خاک جزایر را شخم زد ، ارتش عراق بیش از یک میلیون گلوله توپ را بر سر رزمندگان مستقر در جزایر فرو ریخت.
🔺یکی از فرماندهان شهید که اسمش الان در ذهنم نیست قبل از شهادت می گفت هرکس در خیبر و جزایر مقاومت کرد اگر در کربلا هم بود مقاومت می کرد.
🔻الخیبر مالخیبر و ما ادراک مالخیبر ، ماجرای مظلومیت ، شجاعت و مقاومت در خیبر را فقط خیبریها می دانند و بس ، سردار رشید سپاه اسلام شهید جوانمرد و دلاور آقا صفر احمدی فرمانده شجاع گردان خط شکن ابوالفضل هم در شب اول این عملیات بال در بال ملائک کشید و به آسمان عروج کرد.
🔺 سالها پیکر پاکش زینت بخش جزایر مجنون بود تا اینکه در دهه ۷۰ تفحص شد و به آغوش مام وطن بازگشت و در گلزار شهدای شوش آرام گرفت ، روح بلند و خدایی همه شهدا خصوصا شهدای عملیات غرور آفرین خیبر و بالاخص روح ملکوتی سردار شهید سپاه اسلام صفر احمدی شاد و قرین رحمت الهی باد.
یا لیتنا کنا معهم فنفوز فوزا عظیما🕊🌹🕊
❣حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟»
🔻گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رئیس یکی از فدراسیون ها با قیافه زننده سر کار میاد؛ با کارمندهای خانم برخوردهای نامناسبی داره، مواضعش مخالف انقلابه و خانمش بی حجابه! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتشو رد میکنم شورای انقلاب.»
🔻با اصرار ابراهیم رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارش ها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: «باید باهاش حرف بزنیم.»
🔻رفتیم در خانه و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانم ها گفت و از حجاب همسرش، از خون شهدا گفت و از اهداف انقلاب. آن قدر زیبا حرف میزد که من هم متاثر شدم.
🔻ابراهیم همان جا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با امر به معروف و نهی از منکر میشه افراد رو اصلاح کرد.
🔻یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب رئیس بسیار تغییر کرده. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با حجاب به محل کار مراجعه می کنه.»
شهید ابراهیم هادی 🕊🌹🕊
❣ از جبهه برگشت. یکی از پاهایش را روی زمین می کشید. گفتم چی شده؟
گفت هیچی. پشه لگد زده,فرار کرده!
بردمش داخل, نشست. با اصرار گفتم مادر پات چی شده؟
گفت مجروح شدم. چند روزی اصفهان بودم, چند روزی هم شیراز. دکتر گفته استراحت مطلق!
تازه بعد از ترخیص از بیمارستان فهمیدیم مجروح شده. این مجروحیت مدتی خانه نشینش کرد,کارش شده بود حفظ حدیث.
پاییز سال ۶۲ بود که از جا بلند شد تا برگردد جبهه.
گفتیم کی میای؟
گفت ان شاالله برای سالگرد محمد حسن!
گفتم چقدر دیر, هنوز که چهارماه مانده!
گفت مادر, تو چهارتا پسر داری, دو تاش را بده در راه خدا, محمد جواد و محمد حسین هم باشه برای خودت!
گفتم پاشو پسر, از این حرف ها نزن, ان شاالله که سالم بر می گردی.
خداحافظی کرد و رفت.
نوروز سال ۶۳ بود.برای سالگرد محمد حسن اماده می شدیم. تعدادی از اقوام برای مراسم مهمان خانه ما بودند. نماز صبح را خواندم. دیدم محمد جواد با صدای بلند قران می خواند, صورتش بر افروخته بود. گفتم مادر ارام تر, مهمان ها خواب هستند. گفت من می روم اش و نان بگیرم. همه را بیدار کنید تا بیایم.
وقتی امد, همسرم را برد توی حیاط چیزی به او گفت. همسرم امد, قاب محمد محسن را برداشت و برد گذاشت کنار قاب محمد حسن و گفت, محسن هم به حسن پیوست!
دلم ریخت. به قرانی که دستم بود خیره شدم. گفتم محسنم فدای علی اکبر حسین.
دوستش که شاهد شهادتش بود می گفت اخرین جمله های محسن قبل از شهادت این فراز از دعای شعبانیه بود که می خواند و به سمت دشمن می رفت الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...
🌹🇮🇷🌹
هدیه به شهید محمدمحسن روزی طلب صلوات، ،شهدای فارس🕊🌹🕊
❣ #شهید #عبدالمهدی_مغفوری
اوائل زندگیمان بود و حاج مهدی بعضی از جلسههای کاری را توی خانه میگرفت. فکر میکردم پذیرایی از کسانی که در این جلسه شرکت میکنند سخته. به همین خاطر به مادرم گفتم بیاد برای کمک. همین که مهدی متوجه شد گفت: نه! برای این جلسه نه قراره خودت به زحمت بیوفتی نه دیگران، خودم همهی کارها رو انجام میدم.🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«بی تو» مَعنایی نَدارَد
هَر خیالی دَر سَرَم....
مَن بَرای هَر خیالَت
بی خیالِ عالمَم...!
#امام_زمان♥️
#امام_حسین💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ🤲🏻