❣ «گلوله تیربار سنگین دوشکا بدن او را شکافته بود و سعید این نوگلِ۱۵ساله که میدانست چقدر بچههای گردان دوستش دارند در آخرین لحظات برای اینکه هیچ یک از بچهها متوجه شهادتش نشوند و خللی در روحیه کسی وارد نیاید، در حالی که توانی در بدن نداشت خود را از نیروها دور کرد و در خلوت تنهایی سر بر زمین نهاد و به فرماندهاش گفت: برادر! شما را به خدا قسم، به بچهها نگو سعید شهید شد و صورتِ مرا بپوشان تا نیروها به راه خودشان ادامه بدهند که وقت تنگ است».
حمید داودآبادی
شهید پهلوان سعید طوقی🕊🌹🕊
❣ میگفت:
"دو تا آرزو دارم؛ دیدن آقا و شهادت"
١٠ روز قبل از سفر آخرش رفت خدمت آقا، یک هفته بعد هم شهید شد...
سردار مدافع حرم
#شهیدسعید سیاح طاهری🕊🌹🕊
❣#خاطرات_فرماندهان
7⃣ سردار شهید
حاج حسین خرازی
فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع)
••••
🔹 حاج حسین خرازی، در سال ۱۳۵۵ در رشته علوم طبیعی دیپلم گرفت و با آنکه در آزمون ورودی دانشگاه شیراز قبول شد، به علت فقر به سفارش پدر به سربازی رفت. او نمیتوانست زورگوییها را فقط به خاطر اینکه دستور است تحمل کند، به همین دلیل با آنکه بهترین تکتیرانداز شناخته شده بود، برای تنبیه او را به عمان فرستادند تا عضو گروه کماندوهایی باشد که قرار بود شورشیان ظُفار را سرکوب کنند تا نام شاه به عنوان قدرت نظامی منطقه آوازه بلندتری بگیرد. به تدریج شور انقلاب بالا گرفت. حاج حسین در سال ۱۳۵۷ با فرمان حضرت امام از سربازی گریخت و در آرزوی ساختن بهشت کوچک ایرانزمین، به خیل عظیم امت انقلابی پیوست🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺درس غیرت
لحظه شهادت شهید #حاج_احمد_غلامی که برای آوردن پیکر دوست شهیدش رفته بود🕊🌹🕊
🕊🕊🕊🕊
#سیــره_شهــدا
🌹سید آرام نزدیک شد و بدون جلب توجه خم شـد و دســت دوستم را که به ماشین تکیه داده بود را بوسید.
دوستم با عصبانیت گـفت: این چه کاریه سید!
خندید و گفت: وقتی امام می گوید من دســت بسیجی ها را می بوســم، ما باید پای بسیجی ها را ببوســیم!
#شـهید_سید_محمد_کد_خدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ🕊🌹🕊
❣تقدیـــــمبهامـــامزمـــــان (ع)❣
☆🍃🌹🍃☆
صدایت میکنم آقا...
همین جایم... خودم...تنها...
☆🍃🌹🍃☆
از این پایین به آن بالا...
صدایم می رسد آقا؟؟
☆🍃🌹🍃☆
نگاهم در زمین گیر است...
خودم هم خوب میدانم...
☆🍃🌹🍃☆
بســـــــی دیر است...
بســــــی دیر است برای پر زدن اما
☆🍃🌹🍃☆
امیدم را نگیر آقا...
از این سقف گناهانم دعا بالا نمی آید...
☆🍃🌹🍃☆
دعا آنجا نمی آید...
دعایم را ببر بالا...
☆🍃🌹🍃☆
شفاعت کن مرا آقـــــــــــا...
شما را میدهم سوگند...
☆🍃🌹🍃☆
به حق مادرت زهرا...
نگاهت را نگیر آقا........
☆🍃🌹🍃☆
❣الهم عجل لولیک الفرج❣
روز تون مهدوی💚🌙🌸⚡️⭐️
#دو_خط_شعر
مزن زخم زبان جبران ندارد
دلی چون بشکند درمان ندارد
مکن جانم قضاوت بنده ای را
مکن گریان لب پر خنده ای را
#حکایت ✏️
شتری در صحرا چرا می کرد و از خار و خاشاک آن صحرا غذا می خورد به خاربنی رسید، چون زلف خوبان درهم و چون روی محبوبان تازه و خرم.
گردن آز دراز کرد تا از آن بهره ای گیرد دید که در میان آن افعیی حلقه کرده و سر را با دم فرا آورده، باز پس گشت و از آرزوی او بگذشت. خاربن پنداشت که احتراز وی از زخم سنان اوست و اجتناب او از تیزی دندان او.
شتر آن را دریافت، گفت: بیم من از میهمان پوشیده است نه از میزبان آشکار، و ترس من از زهر دندان مار است نه از زخم پیکان خار، اگر نه هول میهمان خوردمی میزبان را یک لقمه کردمی.
گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب
ز خبث نفس، نه از پشم و استخوان ترسد
کسی که پا ننهد در میان خاکستر
مقرر است که از آتش نهان ترسد
#منبع : بهارستان ، جامی
📚 داستان کوتاه
💔چقدر ساده میشه دل کسی رو شکست!؟!!!....
✍️مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم. نوه متوفی اصلا گریه نمیکرد و محزون هم نبود. سالها این موضوع برای من جای سوال بود با اینکه او سنگدل هم نبود.
بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوههای خود عیدی میداد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسریاش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آنها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زندهام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمیدانم.
برای نفوذ در دلها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت میکشند و در برابر تندی و بیاحترامی ما، از ترس ما توان عکسالعمل ندارند و سکوت میکنند، ولی آنها تمام رفتار ما را میفهمند و محبتها و بدیهای ما را میبینند و میدانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ میکنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی میکنند.