آدمها را مهمان کنید
مهمان یک جرعه زندگی
مهمان یک دل خوش
یک احوالــپرسی ساده و بیقضاوت
یک فنجان زندگی بیدغدغه ...
آدمها را مهمان کنید
مهمان مهربانیتان
این مهمانی به زندگیـتان برکت میدهد ...
آدمها را مهمان کنید
به دوست داشتن
به خیال راحت از حضورتان
به حس خوب
به حرفــهای بی کینه و کنایه
به لبخندی
به دعایی ...
من شما را با احترام.
به این چالشِ نیک دعوت میکنم
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریاد آرامت می کند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
دستانت را رو به آسمان بلند میکنی
و میگویی :
💚❣من فقط تو را دارم💚❣
@sardarbakery
كوله پشتياش را برداشت و راه افتاد
..رفت كه دنبال خدا بگردد و گفت: تا كولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت
نهالي رنجور و كوچك كنار راهايستاده بود، مسافر با خندهاي رو به درخت گفت: چه تلخ است كنار جادهبودن و نرفتن؛
... درخت زيرلب گفت: ولي تلخ تر آن است كه بروي وبيرهاورد برگردي. كاش ميدانستي آنچه در جستوجوي آني، همينجاست
..مسافر رفت و گفت: يك درخت از راه چه ميداند، پاهايش در گِل است، او هيچگاه لذت جستوجو را نخواهد يافت
,و نشنيد كه درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز كردهام و سفرم را كسي نخواهدديد؛ جز آن كه بايد
...مسافر رفت و كولهاش سنگين بود. هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پيچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و نااميد. خدا را نيافته بود، اما غرورش را گم كرده بود
..به ابتداي جاده رسيد. جادهاي كه روزي از آن آغاز كرده بود. درختي هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده بود
..زير سايهاش نشست تا لختي بياسايد
,مسافر درخت را به ياد نياورد. اما درخت او را ميشناخت
,درخت گفت: سلام مسافر، در كولهات چه داري، مرا هم ميهمان كن
..مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، كولهام خالي است و هيچ چيز ندارم
.. درخت گفت: چه خوب، وقتي هيچ چيز نداري، همه چيز داري.اما آن روز كه ميرفتي، در كولهات همه چيز داشتي، غرور كمترينش بود، جاده آن را از تو گرفت
...حالا در كولهات جا براي خدا هست و قدري از حقيقت را در كوله مسافر ريخت
!!دستهاي مسافر از نور پر شد و چشمهايش از حيرت درخشيد و گفت: هزار سال رفتم وپيدا نكردم و تو نرفتهاي، اين همه يافتي
. . . درخت گفت: زيرا تو در جاده رفتي و من در خودم ، و پيمودن خود، دشوارتر از پيمودن جاده.
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸
🍃🍃🍃
خواستن
نقطهی آغازین تمام هدفها است.
نه امیدوار بودن،
نه آرزو داشتن،
بلکه یک "خواستن شدید از اعماق قلب"
که به انسان قدرتی نامحدود میدهد...
🍃🍃🍃
@sardarbakery
🔹خانومی تعریف میکرد: من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛ از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.
لباسم رو از پشت گرفت و مانع خروجم شد.
در حالیکه من به شدت ناراحت بودم گفتم:
ولم کن...
بخدا نمیخوام حرفاتو گوش بدم؛
سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛
من خیلی از دستت ناراحتم..
نمیخوام حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش میکنم ولم کن...
وقتی سرم رو به عقب برگردوندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم سر جای خودش نشسته و از خنده روده بر شده..!😂
خدا هیچکسو اینجوری ضایع نکنه!😐😁😁😁😁🙈
#سوتی🤦♀🤦♂
🔹يه آرايشگاه خيلى معروفى بود كه فقط روزى ٥-٦ تا عروس داشت
يه بار اونجا بودم يكى از دامادها اومده بود دنبال زنش، يكى از كاركنهاى آرايشگاه از پنجره پرسيد خانمتون كيه ببينم آماده هستن،
پسره گفت فرق نميكنه هر كدومشون آماده ست بده ميبرم، ديرمون شده ملت منتظر شام هستن بخدا😜😂😂😂
🔹جوانی رو دیوار مدرسه دخترونه نوشت"فردا نیا مدرسه میخوام بیام خواستگاریت
میگن فرداش هیچکدام از دخترا و معلما و مدیر نیومدن مدرسه حتی ننه مدرسه هم رفته بود آرایشگاه خودشو آماده کنه 🤣🤣
🔹خدایا ما دیابت نداریما
یِ ذره اتفاقات شیرین برامون رقم بزن
😁😁😁😁
🔹مامانم به زور کردتم تو حموم آب داغو باز کرده روم مثلا خوب شم
الان علاوه بر آنفولانزا ۷۰ درصدم سوختگی دارم😂
🔹احساس خفگی میکنم!!!!
بغض گلویم را رها نمیکند!
عه...!!
تیشرتمو برعکس پوشیدم
فکر کردم عاشق شدم!!!!
هیچی آقا حله😐✋😂😂
🔹یارو تو سرپايينى دنبال اتوبوس ميدويد!
یکی از مسافرا ازپنجره سرشو مياره بيرون با خنده ميگه:
فكر نكنم برسى !😏😆💭
یارو ميگه:
نرسم که دهنت سرویسه، راننده منم😂
🔹به خاطر گرونی، امروز سرسفره بابام گفت: همتون شناسنامه هاتونو بیارین🙂
ما هم با خوشحالی شناسنامه هامونو آوردیم، فکر کردیم میخواد مال و منالی به ناممون بزنه🤑
یه دفعه گفت: از فردا طرح زوج و فرد توی خونه اجرا میشه😑
گفتیم: یعنی چی؟😳
گفت: اونایی که دو رقم آخر شناسنامشون زوجه روزهای زوج روزه میگیرن! و اونایی که دو رقم آخر شناسنامشون فرده روزهای فرد روزه میگیرن😐
روزای جمعه رو هم یوم الشک اعلام میکنم و همه با هم روزه میگیریم😀😂