eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
277 دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
22.5هزار ویدیو
118 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیده شهلا ثانی 🥀شهیده شهلا ثانی در 4 بهمن ماه سال 1346 در شهرستان میانه دیده به جهان گشود. نام پدرش نوروز علی بود. 🥀او در یک خانواده مذهبی و متدین که از لحاظ اقتصادی در حد متوسطی بودند به دنیا آمد. و با فرهنگ اصیل اسلامی در این خانواده مذهبی آشنا شد و رشد و پروررش یافت. 🥀در زمان دفاع مقدس 3 برادر این شهید بزرگوار به‌طور همزمان چندین سال در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند و او زینب وار مشوّق برادرانش در جهت حضور در جبهه ها بود. 🥀او نیز در سنگر مدرسه به کوشش و تلاش مشغول بود و در زمان شهادتش او دانش آموز مقطع چهارم بود. او در اوقات فراغ خود در بسیج خواهران و انجمن اسلامی و دبیرستان جهت پشتیبانی جنگ به فعالیت مشغول بود. ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕
‍ * 🔻اين جريان از حضرت معصومه عليهاالسلام مشهور است؛ ولي ما خودمان در حرم درس آیت الله مرعشي رضوان اللّه‏ تعالي عليه مي ‏رفتيم. از شدت علاقه به حضرت معصومه منبرشان را جوري گذاشته بودند که روبه روي ضريح بود. ده دقيقه يک ربع قبل از درس، مطالب شيريني مي‏ گفتند. 🔸يك بار اين قضيه را گفتند که البته مختلف نوشته شده؛ ولي من از خودشان شنيدم و سعي بر حفظ هم داشتم. يادم هست كه فرمودند: ▪️پدر من آسيد محمود، فاضل بود و مدتي سعي و اهتمام کرد برای اينكه راجع به حضرت فاطمه عليهاالسلام دو مسأله را روشن كند؛ يكي اينكه زمان شهادت فاطمه زهرا عليهاالسلام كي است؟ آيا هفتاد و پنجم است يا نود و پنجم بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ و يكي اينكه قبر حضرت زهرا عليهاالسلام كجاست؟ 🔹مدتي شروع مي‏ كند در كتاب ‏ها گشتن؛ ولی دستش به جايي بند نمي‏ شود. حتي مي‏ فرستد كتاب‏ هايي را خيلي با سختي از مصر برايش بياورند. ايشان، كتاب ‏هاي تاريخي را دنبال كرده بود كه اين دو ابهام را از تاريخ بردارد. خيلي تحقيق مي‏ كند؛ ولی دستش به جايي نمي ‏رسد و دلش آرام نمي ‏گيرد. 🔸مدتي، ديگر كتاب ‏ها و تحقيقات را مي‏گذارد كنار و از باب توسل وارد مي‏ شود. این سید، گريه و زاري و توسل می‌ کند كه من مي‏ خواهم اين دو مسأله برايم روشن شود. ▫️من این جوری يادم است که می گفتند: شش ماه، توسلش شبانه روز طول مي‏ كشد، تا اينكه يک شب امام صادق عليه‏السلام را در خواب مي‏ بيند. حضرت صادق عليه‏السلام به او مي ‏فرمايند: «آسيد محمود! بيهوده خود را به زحمت مينداز. بگذار مردم بپرسند كه چرا بايد قبر بلال حبشی مشخص باشد؛ ولي قبر دختر پيغمبر مشخص نباشد؟ خداوند، جاه و جلال و جبروت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به فاطمه معصومه عليهاالسلام داده است. هر چه مي‏خواهی از او بخواه» ▪️يادم هست آقاي مرعشي مي‏ فرمودند: «اين كلمه جبروت در غير خداوند متعال گفته نشده؛ ولي در خواب، امام صادق عليه‏السلام به پدر من، گفتند: جاه و جلال و جبروت...». 🔹آقاي مرعشي مي‏ گفتند: «پدر من ديگر بعد از آن، اهتمامش به زيارت حضرت معصومه عليهاالسلام خيلي بيشتر شده بود». مقام حضرت زهرا عليهاالسلام در دنيا و چنین بهره ‏برداري از حرم ایشان امكان‏ پذير است. ‌ حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕
درباره ی بانوی کرامت بخوانید ◽️امام صادق علیه السلام به من فرمود: تعجب نكن، اين كودك فرزندم موسی است خداوند از او دختری به من عنايت كند كه نامش فاطمه است، او در سرزمين قم به خاك سپرده می شود، و هر كس(مرقد) او را در قم زيارت كند، بهشت بر او واجب است ◽️امام صادق علیه السلام: وَسَتُدفَنُ فِيها اِمْرَأَهٌ مِنْ اَوْلادِي تُسَمي فاطِمَهُ، فَمَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَهُ و به زودي در قم بانويي از فرزندان من به نام فاطمه دفن شود، پس هر كس او را زيارت كند، بهشت برای او واجب مي گردد. ◽️امام صادق علیه السلام: در قم بانويی از فرزندانم رحلت می كند كه به شفاعت او همه شيعيانم وارد بهشت می گردند. 📚کتاب حضرت معصومه فاطمه دوم ، محمدی اشتهاردی میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها مبارک🌹 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕
📚 🌟ملکه یمن🌟 ✍به قلم:محدثه اصلانی زاده 📚📓📚📓📚📓📚📓📚📓 رمان ملکه یمن نوشته خانم محدثه اصلانی داستانی از زمانه اصحاب اخدود است. این رمان ماجرای دختری به نام آدیا ست که پدرش از بزرگان و خاخام‌های قوم یهود است. آدیا با ذونواس شاهزاده یمن که به شهرشان آمده است، ملاقات می کند و مهر پادشاه را در دل می پروراند، اما ذونواس بعد از ملاقات با آدیا به او بی اعتنایی می کند. در کمال ناباوری شاهزاده، آدیا را از پدرش خواستگاری میکند و او را همراه خود به قصرش که در یمن است، می‌برد. آدیا که فکر می کند این ازدواج سیاسی است، می خواهد فرار کند و به نزد پدرش برگردد، اما شاهزاده به خاطر حفظ جان آدیا به او بی اعتنایی می کند. ذونواس بعد از مرگ پدرش و از بین بردن مخالفان پادشاه یمن می شود. آدیا از قصر فرار می کند و دچار مشکلات و خطرات زیادی می‌شود تا اینکه به سرنوشت دردناک و عجیبی دچار می‌شود. ای رمان برای گروه سنی جوان و بزرگسال نوشته شده است و اشاره به ماجرای اصحاب اخدود دارد که در قرآن آمده است. اصحاب اخدود ماجراى دردناك شهادت مسیحیان باایمان، در نجران است، كه قبل از ظهور پیامبر اسلام (ص) رخ داده است. 📓📚📓📚📓📚📓📚📓📓 دسترسی مستقیم به کتاب از طریق لینک زیر👇👇👇 🌟https://ketabejamkaran.ir/144516 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕
20.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 📎 «آقاجان، خانم هست دیگه !» 🔻جمله ای از آشیخ جعفر مجتهدی که مرا زیر و رو کرد... 🔸 گزیده ای از کلام آیت‌الله فاطمی‌نیا (ره) ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕
🔹چیزی که نمی دانید، عمل نکنید. 🔹ادای کسی را در نیاورید. 🔹بدون علم درست، وارد کاری نشوید؛ مخصوصا دین. 🔹اول واجبات، بعد مستجبات موکد. مثل کمک به پدر و مادر و دور و بری ها، نه حج و کربلا صد بار بدون این کارها. 🕊🌹🕊
❣به خوراک و شکمش خیلی توجّه نمی‌کرد؛ می‌گفت:«غذای زیاد روی فکر و ذهن آدم اثر منفی می‌گذاره.» از آیت‌الله جوادی آملی تعریف می‌کرد که به او گفتند بیشتر غذا بخورید؛ در جواب گفتند:«مگر من حمّالم که غذا را حمل کنم؟! آن‌قدر می‌خورم که بتوانم کارهایم را انجام بدهم و بیشتر از آن، حمّالی است!» خودش هم این‌گونه رفتار می‌کرد؛ در پادگان خیلی کم ناهار می‌خورد و غذا را به همکارانش می‌داد. در مورد گوشت‌خوردن هم دقت می‌کرد و می‌گفت:«خوردن زیاد از گوشت باعث میشه آدم قسی‌القلب و پرخاشگر بشه.» ماه رمضان هم که می‌شد، حبیب‌آقا با یک کاسه فِرِنی افطار می‌کرد و سحر هم به چایی خرما اکتفا می‌کرد. تمام خوراک او در ماه رمضان فقط همین بود! می‌گفت: «ماه رمضان ما روزه می‌گیریم که کمتر بخوریم، نَه اینکه مثل قبل یا بیشتر هم بخوریم.» 🎙راوے: همسر شهید مدافع حرم حبیب الله ولایی 📚برگرفته از کتاب: «حبیب خدا» 🕊🌹🕊
گنجشکی که نشانی از شهدا آورد 🌷🌷🌷 شهید علیرضا خاکپور از سرداران شهید «لشکر پنج نصر خراسان» از خطه گلستان، روستای پیرواش، متولد سال ۱۳۴۵، از خانواده ای روستائی و کشاورز، متاهل، وقتی «سمانه» تنها دخترش، «هشت ماهه» بود، در ششم اسفند سال «۱۳۶۵»در عملیات «کربلای پنج» مظلومانه شهید شد. 📝 شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است: منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست. برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم. نخورد. یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست. پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم…. بعثی‌های ملعون، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند. 🕊🌹🕊
❣برای انجام کاری به لپ‌تاپش نیاز داشتم. بین کار، چشمم به پوشه‌ای خورد که نامش باعث تعجبم شد:«عشق من» کنجکاو شدم و با خودم فکر می‌کردم که چه کسی می‌تواند عشق عباس باشد! از سر کنجکاوی برادرانه، پوشه را باز کردم. حجم زیادی از عکس‌ها و فیلم‌های حضرت آقا را در آن پوشه گردآوری کرده بود. خودم در رایانه شخصی‌ام، فیلم‌ها و عکس‌های حضرت آقا را در پوشه‌ای به نام «رهبری» ذخیره کرده بودم اما او رهبری را جور دیگری خطاب کرده بود و این نشان ارادتش بود و برای من درس‌آموز. 🕊🌹🕊
❣نمی‌دانم پول ها را از کجا آورده بود. خودش می‌گفت: از چند جا وام گرفته‌ام به من داد تا بدهم به بچه‌هایی که مشکل مالی داشتند. وقتی به ایشان گفتم: اگر وام است پس دفترچه اقساط را هم بده؛ در جوابم خندید و گفت: ولش کن، کس دیگری قسط‌ها را می‌دهد. ایشان با وجودی که حقوق معلمی می‌گرفت ولی به همه کمک می‌کرد. 🕊🌹🕊
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ برشی عرفانی از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی🕊🌹🕊