فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻الهم عجل لولیک الفرج
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
4_5960694860523504161.mp3
762.6K
☘سرودی زیبا درآهنگ امام علی
☘درمدح امام حسین (ع)
🎤بانوای دلنشین خاتم الذاکرین
استادسلیم موذن زاده🌸
4_6050664585604630059.mp3
6.1M
✅ امام حسین(ع)کیست؟؟
نوکرکیست؟؟
"ویژه ولادت امام حسین علیه السلام"
استاد دانشمند
💞🌸💞🌸💞
ما تشنه عشقیم و
شنیدیم که گفتند
رفعِ عطشِ عشق
فقط نامِ حسین ع است
رَبَنــا آتِنـــا فِی الدُنیـــا کــــربلا🌸💞
🌸 میلاد امام حسین علیه السلام وروز پاسدار مبارک
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
جواد خودش میدانست که قرار است به شهادت برسد و در تماس تلفنی که در آخرین سفر خود به سوریه بین ما و او برقرار شد گفته بود که این سفر آخر من است.
قبل از آخرین سفری که جواد به سوریه داشت به بهشت رضا رفتیم و جواد قبری را دید و گفت دوست دارم در همین قبر به خاک سپرده شود، چراکه مادر راحتتر میتواند بر سر قبر من حاضر شود.
قرار بود شهیدی را در همان قبر به خاک بسپارند؛ اما با توجه به اینکه این شهید تبعه افغانستان بود و هنوز به درستی شناسایی نشده بود هنوز به خاک سپرده نشده بود و همین که جواد به شهادت رسید در همین قبر به خاکش سپردیم.
✍راوی: برادر شهید🕊🌹🕊
از زمانی که خودم را شناختم پدر همیشه از عشق به شهادت صحبت میکرد. ایشان از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس بود و سی سال هم در سپاه خدمت کردند به همین دلیل همیشه میگفت که" از قافله شهدا جا ماندهام.
چه دستهگلهایی را از دست دادهایم". و ما همیشه میگفتیم "پدر، جنگ دیگر تمام شده" ولی ایشان در عشقی که به شهادت داشت مصمم بود.
از وقتی فهمید که از ایران هم برای حضور مستشاری در جبهه سوریه نیرو اعزام میشود دیگر دل توی دلش نبود و علیرغم همه علاقهای که به ما داشت اما عشق به شهادت و جهاد یک لحظه از سرش بیرون نمیرفت،
ارادت خاصی هم به حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) داشت و نسبت به دفاع از حریم اهل بیت(ع) بسیار حساس بودند، این بود که شب و روز نداشت و از خدا میخواست هرچه زودتر راهی جبهه مقاومت شود.
هربار که تلویزیون از درگیریهای سوریه گزارشی پخش میکرد میگفت "کاش من هم آنجا بودم، انشاءالله خدا قسمت و روزی من هم بکند"
✍راوی: فرزند شهید
شهید مرتضی ترابی کمال🕊🌹🕊
🌸داستان شب
بخند، نذار فك كنن برنده ميشن
هر جمعه بابام به کلوپ محلمون می رفت و نوار بوکس محمد علی کلی و جورج فورمن رو کرایه می کرد، مسابقه قهرمانی جهان بود، ما با هم اون بازی رو هزار بار دیدیم، حرف نداشت.
اولش فورمن تا جایی که می خورد علی رو زد، هوک چپ، هوک راست، شکم، زیر چونه، اما علی چسبیده بود به رینگ و می گفت" نا امیدم کردی پسر!"
فورمن چپ می زد، علی می خندید، فورمن راست می زد، علی می رقصید، رقص پاش بی نظیر بود، این کارش باعث می شد فورمن عصبی تر شه، تا اینکه آخر سر علی با یه هوک راست جانانه فورمن رو ناک اوت کرد.
همیشه وقتی بازی تموم میشد بابام بهم می گفت: ضربه وحشتناکی بود ولی علی با این ضربه برنده نشد، چیزی که اون رو برنده کرد رقصیدن و خنده هاش بود...
بعد نوار رو در میاورد و با خودش می گفت: بذار هرچقدر که می خوان ضربه هاشون رو بزنن، اما بخند، نذار فکر کنن که برنده میشن، نذار فکر کنن که برنده میشن...
🌸🌱🌸🌱🕊🌱🌸🌱🌸