19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥با خوندن این حدیث قدسی
خیلی از خدا خجالت کشیدم
➕حتما ببینید رفقا👍
کسایـےکہمیجنگن، زخمےهممیشن!
دیروزباگلولہ، امروزباحرف💔!
شھدا وقتےتیرمیخوردن میگفتن
فداسـرمھدےفاطمھۜ :)'
اینتصورمنھ ...🚶♂
تویـےکہ دارے براے #امام_زمان کارمیکنے
شبوروز..!
وقتے مردم باحرفاشون بھتزخمزدن،
تودلت باخودتبگو؛
[- فداسـرمھدےفاطمھۜ -]
آقاخودشبلده زخمتودرمانکنھ🌿•
#حجاب
«🍃یا صاحب الزمان
️#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
همیشهمیگفت؛
زیباترینشهادترومیخوام!
یهبارپرسیدم:شهادتخودشزیباستزیباترینشهادتچطوریه؟!گفت:زیباترینشهادتاینهکهجنازهایهمازانسانباقینمونه:)💔!!
-شھیدابراهیمهادی
#تلنگر
بعضےوقتاخداروفراموشمیکنے،
میرےسمتبندھخدا.!
بعدفکرمیکنےاینبندھخداچقدر
خوبہ،فکرمیکنےهمیشہهست!
حتےگاهےازنمازخدامیزنےمیرسےبہبندھ
خدا )))'!
بعدیهوهمونبندهخداتنهاتمیزاره...
الاننہخدارودارےنہبندھ خدا!
ولےنہخداخیلےمهربونترازاین
حرفاهستفقطمیخواست
بهتبگہدیدےرفت!؟دیدےبندھ
خدامثلخدانیستازخداتزدے رفتے
سراغبندھفکرکردےهمیشہهست!!
#تلنگرانه
#امام_زمان🌺
#اللهمعجللولیکالفرج🌤
عاشقانیکهمدامازفرجتمیگفتند
عکسشانقابشدوازتونیامدخبری:)
کوچکردندورفتندازاینشهرغبارآلود
ماماندهایموقصههجرانشما....
#امام_زمان
🌼🍃🌼🍃
🌺برخورد با فرد عصبانی😡
👈اگر گفت وگو دارد به بددهنی و بدزبانی کشیده می شود آن را متوقف کنید
دست هایتان را به علامت تسلیم بالا ببرید و قاطعانه اما با آرامش بگویید:
🌼🍃
👈«تو الان خیلی عصبانی هستی و چیزهایی می گویی که واقعاً آن طور فکر نمی کنی
(از شک و تردید خودتان به او امتیاز بدهید)پس من به سهم خود معذرت می خواهم.بعداً وقتی آرام شدی با هم صحبت می کنیم.»🌼🍃
بعد از اتاق بیرون بروید یا از طرف بخواهید اتاق را ترک کند.
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بر چهرہ
🌺پر ز نور مهدے صلوات
✨بر جان و دل
🌺صبور مهدے صلوات
✨تا امر فرج
🌺شود مهيا بفرست
✨بهر فرج
🌺و ظهور مهدے صلوات
🌺اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهم🌺
🌸🍃
🔘داستان کوتاه
وسط های لیست تقریبا بلند و بالایم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسرم که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
. بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت ميکنم.
رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :
راستی سبزی هاش هم پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ همون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواي سبزی هم پاک کنی.
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. ""مکث"" را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه کردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم واعتراض ميكردم ، امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر..
"مكث" رو امتحان كنيم.👌👌
شما بودید چه میکردید.......؟
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─