eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
218 دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
14.6هزار ویدیو
102 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🌟تولد در کالیفرنیا🌟 ✍به قلم:هدی سادات حامی 📝📓📝📓📝📓📝📓📝📓 📚«تولد در کالیفرنیا» روایت جذاب زندگی خانم ستوده یارمحمودی است که دست سرنوشت او را به انگلیس می‌رساند و آنجا زندگی و تحصیل می‌کند. همان‌جاست که با فرهنگ دین آشنا می‌شود و درمی‌یابد که زندگی با چاشنی و محوریت خدا می‌تواند انگیزه‌ای صدچندان به او و دوستانش در گذر از روزهای سخت دهد. 🌟کتاب 144 صفحه‌ای تولد در کالیفرنیا روایت خاطرات یک دختر مسلمان ایرانی از تهران به مقصد انگلیس و سپس آمریکاست که این سفرهای طولانی مدت به او فرصت می‌دهد در تعامل با شهروندان غربی به خود مراجعه کند و از خودش بپرسد این مسلمان شناسنامه‌ای آیا تا به حال در شناخت و بعد معرفی دینش کاری کرده است یا نه؟ 📚کتاب تولد در کالیفرنیا را می‌توان به دو فصل کلی تقسیم کرد فصل اول که شرح مهاجرت 7 ساله دختر تجریش نشین تهرانی به انگلستان به دلیل تحصیل پدر در مقطع دکترا و مصادف شدن این سالها با حادثه 11 سپتامبر است. در این بخش با سبک زندگی در غرب آشنا می‌شویم حتی در موضوعات جزئی مثل گران بودن قیمت میوه در لندن که نویسنده شرح می‌دهد چگونه چند ساعتی را در فروشگاه‌ها گذرانده و فقط توانسته برای خانواده 5 نفره‌شان یک دانه سیب بخرند. 📝📓📝📓📝📓📝📓📝📓 💠دسترسی مستقیم به کتاب از طریق لینک زیر👇👇👇 🌟https://oniketab.ir/product/%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%81%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%A7/🌟
سلامٌ‌على‌أرواحٍ‌طاهرةٍ‌أبت‌الموت إلاشرفاً‌فاستُشهِدت .. سلام‌بر‌روح‌و‌جان‌های‌پاكی‌كه چيزی‌جز‌شرف‌از‌مرگ‌نخواستند وشهید‌شدند ... 🕊🌹🕊
خیلی وقتها سوریه پیش حاجی بودم. فرقی نداشت در جلسه بودیم یا در خلوت یا یک جمع خودمانی چند دقیقه ای تعبیر همیشگی حاجی بود، می گفت:» موعظه مون بکن تا غافل نشیم، روضه بخون سبک بشیم و شسته بشیم.» آن روز خواست روضه بخوانم. گفتم:« حاجی من روضه هیئتی بلد نیستم بخونم روضه هام روضه روایتیه ، بخونم؟» - بخون روضه روایتی بخون. -گفتم:« حاجی رزمندهای بود با اسم جهادی ابراهیم. فرمانده برام تعریف میکرد میگفت وسط عملیات بهم بیسیم زد و گفت:«اسماعیل روضه مادر برام بخون. صداش سخت می اومد فهمیدم پهلوش تیر خورده.» تا این را گفتم حاجی زد زیر گریه . گفتم:« حاجی خودم دستور دادم هر جور شده از وسط میدون جنگ بیارنش عقب، برده بودنش بیمارستان الحاضر. رفتم بالای سرش. دیدم خون دهنش رو گرفته. نمیتونست حرف بزنه . حاجی، سه روز بود باهاش آشنا شده بودم ولی خیلی سخت بود این طور میدیدمش. لخته خونای دهن ابراهیم رو کنار زدم. دیدم انگار داره با چشماش دنبال کسی میگرده . گفتم:«ابراهیم تورو خدا این لحظه های آخر اگه مادر سادات رو دیدی به یازهرا بگو.» گریه حاج قاسم بلندتر شد. گفتم:«حاجی لب وا کرد و گفت یا ز ... نتونست حرفش رو تموم کنه. شهید شد . حاجی، مادرمون حضرت زهرا تو این جبهه ها هست.» داد حاج قاسم بلند شد. طول کشید تا آرام شود. راوی: حجت الاسلام کاظمی کیاسری 🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای صبا گر بگذری بر کوی مهرافشان دوست یار ما را گو سلامی دل همیشه یادِ اوست... 🕊🌹🕊
«دوست‌‌داشتنی‌تر از پدر» نشسته بودم بغل دست حاجی. یک دفعه زد روی پایش. از صدای ناله‌اش ترس برم داشت. گفتم: «حاجی چیزی شده؟ مشکلی پیش آمده؟» گفت: «من سه چهار روزه از حال آقا بی‌خبرم.» پدرش فوت کرده بود. میان سنگینی غم از دست دادن پدر قلب و فکرش پیش حضرت آقا بود. فقط سه چهار روز بود جویای حالش نشده بود، آن‌وقت این طور آه می‌کشید، این طور خودش را سرزنش می‌کرد. ابراهیم شهریاری ، ص۱۸۳ 🕊🌹🕊
شهید سلیمانی: عُمر ما می‌گذرد... تَموم می‌شه... به سرعت هم تموم میشه. چه اینجا باشیم، چه تو خونه باشیم، هر کجا باشیم، بهترین جا را داشته باشیم توی(اصلا) بهترین هتل زندگی کنیم. همه می‌میریم. رئیس جمهور عالم باشیم, می‌میریم... امّا انتخاب راه درست خیلی مهم است. 🕊🌹🕊
سلام صحبت های رئیس جمهوردرمحضر حضرت آقا... همین الان شبکه یک