فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثواب بی نظیر کار کردن زن در خانه
هیچ وقت فکر نمی کردم خانم ها با
خانه داری اینقدررر ثواب میبرن!🤔
خوش به حالشون...
#بانوان_بهشتی🧕
❣یادی از امیر خلبان شهید عباس بابایی
فرمانده پایگاه پای برهنه در میان عزاداران...
✳️ در یکی از روزهای ماه محرم همراه عباس و چند تن از خلبانان ماموریت حساس و مشکلی را انجام داده و به پایگاه برگشته بودیم...
عباس برای اینکه بقیه در مضیقه نباشند به راننده گفت:
پیاده میرویم شما بقیه بچه ها را برسانید...
🌷من وعباس سوار نشدم و هر دو پیاده به راه افتادیم پس از دقایقی به یکی از خیابان ها رسیدیم.
صدای جمعیت عزادار از دور به گوش میرسید
عباس به من گفت بریم به طرف دسته عزادار...برسرعت قدم هایمان افزودیم ..
پرچمهای دسته عزاداراز دور پیدابود...خوب که دقت کردم
دیدم عباس کنارم نیست...
✳️ وقتی برگشتم اطراف و پشت سرم را نگاه کردم دیدم عباس مشغول در آوردن پوتینهایش است...
به آرامی پوتین و جوراب را از پا در آورد و بندهایش را به همدیگر گره زد و آن را به گردن اویخت... سپس بی اعتنا از کنار من عبور کرد...
با دیدن این صحنه بی اختیار به یاد حر بن یزید ریاحی هنگامی که به حضور امام شرفیاب میشود افتادم...
چند لحظه بعد عباس میان انبوه عزاداران بود و با صدای زیبایش نوحه میخواند و جمعیت سینه زنان و زنجیر زنان به طرف مسجد میرفتند. من تا آن روز گاهی در ایام محرم دیده بودم که بعضی با پای برهنه عزاداری کنند ولی ندیده بودم که فرمانده کل پایگاهی با پای برهنه در میان سربازان و پرسنل عزاداری ونوحه خوانی کند...
✍️ خاطره از امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاویدن🕊🌹🕊
🏴السَّلامُ عَلَیْکَ یٰا اَباعَبْدِاللَّهِ الحسین🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بر اساس داستان واقعی
خرق زیبا🕊🌹🕊
❣ در فرهنگ ایرانیان شب ششم محرم مخصوص گرامی داشت حضرت قاسم (ع) است.
🔸او در میان نیروهای گردان از بین چند صد نفر رتبه پنجم تیراندازی را کسب کرد اما چون فقط ۱۱ سال داشت از رفتن به جبهه منع شد! به هر دری زند اما با پاسخ منفی روبرو شد.
🔸با آن سن کم خود را از فاصله ۶۰۰ کیلومتری به تهران رساند. یازده روز در مقابل دفتر رئیس جمهور ماند تا وی را ببیند اما موفق نشد!
🔸روز دوازدهم ماجرا را به آیت الله خامنه ای می گویند. او دستور می دهد که وی را به نزدش بیاورند. وی خواسته خود را اعلام اما ایشان نیز به دلیل سن کم او مخالفت خود را اعلام نمود.
🔸در آن لحظه گریه می کند و می گوید پس اگر نمی گذارید به جبهه بروم، به روضه خوان های این مملکت هم بگویید از این به بعد روضه حضرت قاسم را نخوانند زیرا او نیز در هنگام شهادت فقط ۱۳ سال داشت!
🔸رهبر معظم انقلاب همان لحظه در دست خطی که به وی تحویل داد، می نویسد: «... بدون هیچ محدودیتی می تواند به جبهه اعزام شود.»
🔸پایش به جبهه باز شد، آن هم نه در پشت خط و یا به عنوان بیسیم چی و تدارکات، بلکه به عنوان تخریب چی و چشم امید گردان! شهید حمید باکری در سخنرانیهای خود جهت بالا بردن روحیه سربازان از رشادت های او می گفت. هرگاه که در مرخصی بود از سوی امام جمعه مرکز استان دعوت می شد تا در خطبه ها مردم را به رفتن به جبهه و شور انقلابی دعوت کند.
🔸سرانجام این سرباز کوچک اما بزرگ جبهه حق در ۱۳۶۳/۱۲/۲۱ در عملیات بدر و در جزایر مجنون عراق به شهادت رسید.
♦️او کسی نبود جز مرحمت بالازاده از چای گِرمی اردبیل. شادی روحش صلوات.🕊🌹🕊
❣ ماه محرم، خانهی هرکدام از همسایهها یا فامیل که روضه بود، خودم را میرساندم و شیرخوردن محمدحسین راه طوری تنظیم میکردم که توی روضه باشم.
🖤 دلم میخواست مِهر امام حسین (ع) با شیری که میخورد به جانش نفوذ کند و گوشهایش صدای روضه و گریه برای اهل کربلا را بشنود. هر بار هم که در خانه شیرش میدادم، برایش روضههایی را که آقای کافی خوانده بود و من حفظ بودم، زمزمه میکردم.
💠 #مادر_شهید_محمد_حسین_حدادیان🕊🌹🕊
❣مقتل عشق
🏴پدرمان، مرحوم حاج محمد کسائی، از روضه خوان های قدیم شیراز بود. دهه اول محرم منزل ما محل رفت و آمد هیات ها و بزرگان هیات های شیراز بود و مراسم روضه و سینه زنی مفصل با پا بود بزرگانی مثل شهید دستغیب تا مرحوم حاج حسین فرهنگ و مرحوم ملا علی و علی اصغر سیف و ... برای مراسم به منزل ما می آمدند.
مادر می گفت وقتی علی دنیا آمد، پدر وقتی در مراسم ها می خواست روضه حضرت علی اصغر(ع) بخواند، قنداقه علی را روی دست بلند می کرد و برای جمعیت روضه علی اصغر می خواند...
علی هم مثل پدر اهل منبر بود، صبح های جمعه به منزل حاج فرهنگ که سال ها هر جمعه برای امام حسین مراسم داشتند می رفت و می گفت به سه نیت آمدم، هم صله رحم، هم مجلس حسین، هم اگر کسی نبود منبر بروم!
یکبار به ایشان خبر دادند که امشب هیچ کس پیدا نکردیم برای هیات مرکز پیاده مداحی کند، امشب مراسم را تعطیل کنیم!
گفتم خودم می خوانم. در یک ساعت خودش اشعاری برای اباعبدالله سرود و شب خودش هم سخنرانی کرد هم مداحی کرد و نگذاشت مراسم و هیات تعطیل شود.
علی می گفت من عید غدیر دنیا امدم، عید غدیر ازدواج کردم، دوست دارم عید غدیر هم شهید شوم!
عید غدیر سال 1366 بود که برای دیدن پیکرش به معراج شهدا رفتم. تا درب تابوت را باز کردند، دیدم ترکش حنجره اش را بریده است...
ناخودآگاه یاد پدر افتادم که او را روی دست بلند می کرد و روضه حضرت علی اصغر می خواند...
راوی برادر شهید
هدیه به شهید حاج علی کسائی صلوات🕊🌹🕊
❣مقتل عشق
🏴 مادرم چهار دختر و سه پسر داشت. اما باز باردار بود و تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشت. خودش تعریف می کرد دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم. همان شب خواب دیدم بیرون خانه هم همه و شلوغ است. در خانه هم زده می شد. در را باز کردم. دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت این بچه را قبول می کنی؟
گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم.
آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغر امام حسین(ع) باشد!
بعد هم نوزاد را در آغوش من گذاشت و رو چرخواند و رفت.
گفتم: اقا شما کی هستید؟
گفت: امام سجاد(ع)!
هراسان از خواب پریدم. رفتم سراغ ظرف دارو. دیدم ظرف دارو خالی است!
صبح رفتم پیش شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.
آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است، آن را نگه دار!
آخرین پسر مادر، روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود.
علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد(ع)، در تیپ امام سجاد(ع) شهید شد!
🏴💐🌾💐🌾💐🏴
هدیه به شهید علی اصغر اتحادی صلوات- شهدای فارس🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣خاطره شهید حسین امیرعبدالهیان از ملاقات هییت مصری با شهید سلیمانی🕊🌹🕊
❣عکس ماندگار علمداران لشکر ۴۱ ثارالله...
🌹سردار شهید عباس عرب نژاد مسئول مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله شهادت عملیات کربلای ۱۰...
🌹شهید زنده سردار حاج مهدی قاسم زاده مسئول مخابرات لشکر تا اتمام جنگ...
💢فرازی از وصیت سردار شهید عباس عرب نژاد...
🔹ای اهل ایمان در پیشبرد کار خود صبر و پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل نمایید که خدا یاور صابران است.
🔸ملت عزیز امروزه به راستی در میهن اسلامی مان همه جا جبهه است و هر لحظه برخوردی جدی بین تباهی و روشنایی وجود دارد.
🔹آنان که میل شهادت می کنند و عزیزترین و گرانبها ترین دارائی یعنی جان خود را صادقانه و عاشقانه در راه تعالی اسلام فدا می کنند این عشق را در سر دارند که راهگشای نسلهای آینده هستند و باور دارند کسانی که در رأس امور مملکت قرار دارند از خود آنها هستند و برای آنها کار می کنند و در واقع برای مستضعفین می جنگند.
🔸نسلهای آینده با عظمت درک فلسفه شهادت همیشه آماده باشند که راه نفوذی دشمن را از هر سو که باشد چه غرب و شرق محو نمایند.
🔹حال که ما چنین راهی را در پیش داریم چقدر کم سعادت است کسی که در بستر جان دهد و از این فیض عظیم محروم بماند.
🔸من از شما ملت عاجزانه می خواهم که در راه وحدت و یکپارچه شدن تا آنجا که در توان دارید کوشش کنید تا بتوانید توطئه های مخالفین اسلام را همچون گذشته در نطفه خنثی کنید و همچنین از هر زمان خود تقاضا دارم برای پاسداری از خون شهیدان که مسئولیت بسیار سنگینی است راه آنها را ادامه دهید.🕊🌹🕊
❣مقتل عشق
🏴 در روستای بند امیر از توابع مرودشت ساکن بودیم. روز هشتم ماه محرم بود. مهدی سه ساله بود، گوشه ای از خانه، روی پتو ای خوابیده بود. من هم مشغول کارهایم بودم. پدرش مداح بود و خادم هیات. از صبح رفته بود به کارهای حسینیه برسد تا حسینه را برای عزادارن در شب تاسوعا آماده کند.
عصر شد و مهدی هنوز بیدار نشده بود. یکی از همسایه ها که خانه ما بود، متوجه مهدی شد و گفت: چرا این پسر بیدار نمی شود.
رفتم کنارش. دیدم سر و پیشانی اش غرق عرق است، متکا و پتوی زیرش هم خیس، خیس. خواستم بلندش کنم, دیدم بی حال است و هیچ حرکتی ندارد. ماشین نبود، مهدی را در آغوش کشیدم و شروع کردم به دویدن در کوچه ها تا به دکتر برسم.
دکتر مهدی را معاینه کرد و گفت: خانم، پسر شما مننژیت گرفته، همین الان برسانیدش بیمارستان سعدی شیراز وگرنه از بین می رود.
سراسیمه برگشتم. ما در آن محل غریبه بودیم کسی را نمی شناختیم. فرستادم دنبال پدرش. پدرش آمد. جریان را گفتم و خواستم تا ماشینی پیدا کند تا به شیراز برویم.
خیلی جدی گفت: من نمی آیم.
گفت: من خادم حضرت ابوالفضل هستم و باید امشب به عزادارانش خدمت کنم و کارهای حضرت ابوالفضل برای من واجب تر از این پسر است!
تعجب من را که دید گفت: من به حضرت ابوالفضل خدمت می کنم، مطمئن هم هستم ایشان هم فرزند من را بر می گردانند.
دیگر حرفی نزد و رفت دنبال کارهایش. من ماندم و مهدی که فقط نفسش بالا می آمد و می رفت و دیگر حرکتی نداشت. ساعت ها به سختی می گذشت. ساعت ده شب شد. هیات عزادارن از کوچه ما عبور می کردند و حضرت ابوالفضل را صدا می زدند. مهدی را رها کردم و با پای برهنه شروع کردم دنبال هیات دویدن و شفای فرزندم را از آقا ابوالفضل خواستم.
خورد و خسته برگشتم. نیمه شب پدرش هم برگشت. گفت: مهدی چطوره گفتم همان طور که بود.
گفت: نگران نباش، راحت بخواب، آقا بچه ما را بر می گرداند.
خودش که از خستگی زود خوابش برد. اما من از ناراحتی خوابم نمی برد. ساعت سه شب بود. دیدم در اتاق باز شد. مهدی بود. ما را صدا می زد. رو به سمت کربلا ایستاده بود. دویدم سمتش گفتم چی شده مادر، چطور ایستادی؟
با زبان بچگانه خود گفت: حضرت ابوالفضل و امام حسین دست زیر سر من کردند و من را بلند کردند و رفتند!
از حال طبیعی خارج شدم و شروع کردم به گریه و زاری و می گفتم: خدا را شکر که آقا ابروی خادم خود را خریدند!
☝راوی : خانم مؤیدی, مادر شهید
💐🌾💐🌾💐🌾
هدیه به شهید محمد مهدی صالحی صلوات🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب به خیمه نرسید، فدای سرت...
🏴 تصاویری از عزاداری شب گذشته زائران ایرانی در بین الحرمین
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ داستان کسی که ندیده برای امام حسین علیه السلام امضاء کرد...
🔴 پاداش خرج کردن برای #هیئت و مجلس اهل بیت علیهم السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #پادکست #شام_غریبان
♨️صبح قیامت را شبی است امشب است آن شب!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️آتش اندر خیمهها افکنده اند ...
▪️کربلا در التهاب ؛
▪️کودکان در اضطراب...
▪️خیمهی خورشید سوخت...
▪️آجرک الله یا صاحب الزمان عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴_ ماجرای خانوادهای که در بیابانی بی آب و علف گیر میافتند‼️😭
حجت الاسلام مؤمنی
#امام_زمان عجل_الله
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای تامل برانگیز مادری که نوزاد ۲ ماهه اش را در کربلا گم کرد!
#کربلا
#امام_حسین