eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
215 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
13.4هزار ویدیو
101 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا مشاعره قرآنی ندیده بودم خیییلی جالب بود برام افرین به این ابتکار 👏👏👏👏
خواهر شهید: مادرم از وقتی فهمید طالب را با اتو داغ کردند و سوزاندند بیشتر از ۳۰ سال است که دست به اتو نزده متولد: 1344/09/28 تهران تاریخ شهادت : 1361/05/24تهران توسط منافقین شکنجه شد و به شهادت‌ رسید ‎‎
بعداز‌سال‌ها‌همین‌یه‌ پسررا داشتم نمی‌خواستم‌ بی‌پشت‌ بمونم ولی‌به‌مادرش‌گفتم: دیگه‌محمود‌ را‌فرزند خودت‌ندان! اودیگر مال‌ما نیست،مال‌خداست خودش‌از‌قبل‌ ذخیره‌ نگهش‌ داشته‌بوده برای‌همین‌روزها..!🌱♥ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مۍ‌گفتن: اخم‌توۍ‌محیطۍ‌ڪه‌پراز‌ نامحــرمھ،خیلۍ‌هم‌خوبھ🌱 شهید مصطفی صدر زاده
رفیـق ... برایِ شهید شدن‌‌ هنر لازم است...‌‌ هنر رد شدن از سیم خاردارِ نفس..‌ هنر به خدا رسیدن...‌ هنر تَهذیب...‌ ‌ ‌تا هنرمند نشی، شهید نمیشی!!‌ .شهید_ابراهیم_هادی🕊
کلام_شهدا امید دشمن به ترس ماست و اگر نترسیم مکر شیطان یکسره بر باد می رود. ما با ایمان پیش می رویم و دشمن وابسته به سلاح است، اما دیگر تکلیف جنگ را آهن مشخص نمی کند. شهیدسیدمرتضی‌آوینی🌷 اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ‌_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
• شهید مهدی جلادتی • یه زمانی هرچی میگذشت ۱۸ سالمون نمیشد الان با سرعت داریم به ۳۰سالگی نزدیک میشیم و خوشحال از اینکه داریم با «حسین حسین» پیر میشویم ..🥀
شهید‌سعیدچشم‌براه: اگردنیاوآخرت‌می‌خواهید، فقط‌وفقط‌برای‌‌خداکارکنید وبرای‌کسب‌رضای‌اوقدم‌بردارید..🌱
●🌱🙂● ‌می‌گویند‌ شهید حساب‌ می‌شوی اگر میخِ‌ گناه‌ بر قلبت‌ نکوبی شهدا خوب‌ طبیبانےاند به‌ آنها‌ توسل‌ کن تا اِلتیام‌ بخشند بالهاے سوخته‌ات‌را...🖐🏻
کاش متفاوت به آخر برسیم.. با شهادت؛🕊
از شهدا یاد گرفتیم : • از ابراهیم هادی ، پهلوانی را • از حاج همت ، اخلاص را • از باکری ها ، گمنامی را • از علی خلیلی، امر به معروف را • از مجید بقایی ، فداکاری را • از حاجی برونسی ، توسل را • از مهدی زین الدین ، سادگی را • از حسين همدانى ، جوانمردى و اخلاق را • از حاج قاسم سلیمانی، ولایت مداری را با این همه نمیدانم ؛ چرا موقع عمل که میرسد شرمنده ایم..🥲💔! ▿
از شهدا یاد گرفتیم : • از ابراهیم هادی ، پهلوانی را • از حاج همت ، اخلاص را • از باکری ها ، گمنامی را • از علی خلیلی، امر به معروف را • از مجید بقایی ، فداکاری را • از حاجی برونسی ، توسل را • از مهدی زین الدین ، سادگی را • از حسين همدانى ، جوانمردى و اخلاق را • از حاج قاسم سلیمانی، ولایت مداری را با این همه نمیدانم ؛ چرا موقع عمل که میرسد شرمنده ایم..🥲💔! ▿
‌‎‌«ای دخترم! من خیلی خسته ام. من سی سال است که نخوابیده ام، اما اصلاً نمی خواهم بخوابم. در چشمانم نمک می‌ریزم تا پلک‌هایم جرأت جمع شدن را نداشته باشند که مبادا در غفلت من آن کودک بی‌سرپرست را سر ببرند.»‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
منم یه مادرم!پسرمو دوسش دارم؛ ولی جوون‌مو،به دست بی‌بی می‌سپرم...💔
_شَهـــید ابراهیم‌همت: یادٺ باشد خُدا بنده هایش را با آنچِه بدان دل‌بسته‌اند می آزماید.
شدیدانیٰـازدارم‌آقـٰای‌ِامـٰام‌حسین‌ازم‌بپرسہ : ـ کیفَ‌حٰالـُك ؟!. مـنم‌بگـم:هَليمكنك‌اَن‌ۡتَعٰانقني...؟
روایت شهید همت از زبان حاج قاسم: در ترک موتور نه در بنز ضدگلوله و در فضای ویژه، همت در ترک موتور ناشناس در ضلع وسطی جزیره مجنون شهید شد و بیش از ۲ ساعت کسی نمی‌دانست آنکه افتاده همت است. برادرها طاقت این است... امتحان این است... و اینگونه است که او امروز بر جان‌ها حکومت می‌کند.
Mohammadhossein Pouyanfar - Emam Reza Ghrbone Kabotarat (128).mp3
2.36M
خبر دارم از همه دل میبری دلای شکسته رو خوب میخری💔
خواهرم... همچون‌حضرت زینب‹سلام‌الله‌علیها›باش؛ و‌درسنگرحجابت،‌به‌اسلام‌ خدمت‌کن..🌺 -شهید‌ محمد جواد نوبختی-
بعـضی‌ وقتا دل‌کندن‌ از یه سری‌ چیزای خـوب‌ باعث‌ میشه یه سری‌ چیزای‌ بهتر‌ بھ دست‌ بیاریم.!🌱 -شهید محسن حججی -
نهج البلاغه را که میخوانی ، حس میکنی علی از درد جهالت مردم برای خودش روضه می‌خواند . .
عباس از این‌که کاری کند که مورد تقدیر مردم قرار بگیرد، سخت ابا داشت. وی در یادداشت روز هشتم تیر ۱۳۶۰ می‌نویسد: «دلم نمی‌خواهد از سختی‌ها با مهناز حرفی بزنم. دلم می‌خواهد وقتی خانه می‌روم جز شادی و خنده چیزی با خود نبرم نه کسل باشم، نه بی‌حوصله و خواب‌آلود تا دل مهناز هم شاد بشود. اما چه کنم؟ نسبت‌به همه‌چیز حساسیت پیدا کرده‌ام. معده‌ام درد می‌کند. این اسهال و استفراغ خونی هم که دیگر کهنه‌شده. دکتر می‌گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می‌توانم عصبی نشوم ؟! آن روز وقتی بلوارِ نزدیکِ پایگاهِ هواییِ شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم‌های مهناز دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به‌خاطر دل مهناز گرفتم و به‌خاطر او و مردم که این‌همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین‌که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می‌کنند ما پرواز می‌کنیم و می‌جنگیم تا شجاعت‌های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند! کاش این سفر یک‌ماهه کمی حالم را بهتر کند. سفریِ ما در راه است و من می‌فهمم مهناز چقدر به یک شوهر خوب و خوش‌اخلاق احتیاج دارد. باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. شهید عباس دوران🕊🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
غلام علی خیلی مواظب لقمه حلال بود. توی دوران سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی. همراه او می‌رفت سرکشی باغ‌های غلامرضا پهلوی. توی باغ لب به چیزی نمی‌زد، آن‌قدر که بالاخره یک روز صدای قریب درآمده بود که «همه به من التماس می‌کنند اجازه بدم از میوه‌های باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوه‌هایی که خودم برات کنار می‌ذارم رو هم برنمی‌داری ببری؟! شهید غلام علی رجبی 🌱✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‎‌«ای دخترم! من خیلی خسته ام. من سی سال است که نخوابیده ام، اما اصلاً نمی خواهم بخوابم. در چشمانم نمک می‌ریزم تا پلک‌هایم جرأت جمع شدن را نداشته باشند که مبادا در غفلت من آن کودک بی‌سرپرست را سر ببرند.»‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌