💠باید دست #جنایتکاران از ممالک اسلامی و از عموم مستضعفین قطع شود، و وعدۀ الهی به همت اقشار ملت های اسلامی تحقق یابد.
#امام_خمینی
#کشمیر
📚صحیفه نور، جلد ٧،صفحه ١
#پست_اینستاگرام_محمدرضاسلیمانی
#یقینا_کله_خیر🌷
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست...
بابا این روزا میدونی به چی بیشتر از همه محتاجم؟
به دستات... دلم میخواد برم تو این عکس، تو اون زمان و لحظه بمونم
اینبار به جای اینکه تو بگی رضا بیا چایی رو بگیر دستمو بشورم من بگم بابا تو بیا دستتو بذار رو چشمام اشکو از روی چشمام پاک کن بیا که با اشک صورتم دستای قشنگتو بشورم
دستی که دست علمدار بود...
بابا کاش میتونستم همه زندگیمو همه عمرمو بدم جاش همه لحظههای با تو بودن از به دنیا اومدنم تا این روزایی که تو بودی و من به دنبالت میدویدم رو پس بگیرم و برگردم به همون زمان
دلم سخت معجزه میخواهد...
هنوزم مانند قبل اما اینبار مثل یک اسیر تشنه در این بیابان خشک به دنبال تو میدوم...
اینبار من جامانده به دنبال ردپایت میدوم.
دل من تورا میخواهد فقط و فقط تورا...
یا دَهر اُفّ لَكَ مِن خَليل
#محمدرضا_سلیمانی
#زینب_حاج_قاسم🕊🕊
سردار شهیدم ؛
این روزها ، نبودنت
بر شانهٔ بغض تنهاییمان
خیـراتِ اشڪ می ڪنـد . . .
#مزار_سرباز_ولایت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدا_را_یاد_ڪنید
#با_ذڪر_صلوات🌷🕊🕊
هویــزه
یعنی : ڪربلا
یعنی : بدنهای ارباًاربا
یعنی : استخوانهای شکسته
یعنی : خلوتِ دل های نینوایی
یعنی : بغض های در گلو مانده
هویـزه یعنــی :
علم الهـدی و یاران عاشورایـی
@sardarbakery
🔸 فرازی از وصيت نامه
شما برادرانم و دوستانم اگر این وصیتنامه را میخوانی و از شما میخواهم که اول خدای خود را از خود راضی کنی و بعد به این گفتهها توجه بیشتری داشته باشید که ان شاءالله دارید سلاح خونین مرا زمین نگذارید و راه شهیدان را ادامه دهید و باید بگویم که اینجانب با عشق و علاقهای که به اسلام و به قرآن و به رهبر داشتم در جبهه جنگ حاضر شدم و با دیده باز در این راه قدم گذاشتم و میدانستم که هر کس قدم در این راه میگذارد، عاشق خدا می شود دیر یا زود خداوند متعال او را میبرد پس به دشمنان اسلام بگوئید که ما به استقبال شهادت میرویم و از مرگ هراسی نداریم و شهادت برای ما از تمام شیرینهای دنیا شیرینتر است.
🌷شهید حسین نانکلی🌷
@sardarbakery
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✔همسر شهید یعنی رضایت نامه شهادت...
.✔ یعنی تکیه گاه ...
.✔یعنی سنگ صبور یک مرد آسمانی...
.✔ یعنی بدرقه ی روز آخر... .
✔ یعنی قرآن بالاسر...
.✔ یعنی اضطراب و دلهره...
.✔ یعنی منتظر یک تماس... .
✔ یعنی دعای سلامتی... .
✔ یعنی محرم اسرار شهید...
.✔ یعنی هم مادر هم پدر ...
.✔ یعنی خبر شهادت...
✔یعنی آخرین دم گوشی های زیر تابوت .
✔ یعنی پنجشنبه های دلتنگی...
.✔یعنی مسافر گلزار شهدا....
✔یعنی طعنه ها و کنایه ها... .
✔ یعنی عزت و صلابت...
.✔ یعنی همیشه عاشق... .
✔ همسر شهید یعنی خود شهید یعنی شهیده ....
(همیشه دوستت دارم ای شهید)
.
.
📎پ ن:
تقدیم به همه ی همسران شهدا...
عشق شما پاک ترین عشق بود و هست و خواهد بود ....در پناه شهیدتان ...🌷
🕊🕊
ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است📿
جان من، جانان من، روح و روان من علی است💚
تا علی دارم ندارم کار با غیر علی💚
شکر لله حاصل عمر گران من علی است💚
@sardarbakery
جمعه که می شود
بیشتر از شنبه ها برایم بخند،
بیشتر از یکشنبه ها قربان صدقه ام برو،
بیشتر از دوشنبه ها
حالم را بپرس،
بیشتر از سه شنبه ها وسط
روز هی راه به راه زنگ بزن
بگو دوستت دارم،❤️
بیشتر از چهارشنبه ها نگران حالم شو.
بیشتر از پنج شنبه ها برایم عاشقی کن!
اصلا جمعه ها یک جور دیگر،
خیلی بیشتر برای من باش.
جمعه همین جوری اش دلگیر است،
دل نازک است.
دل آدم همه اش بیشتر هوایی می شود برای با تو بودن...
@sardarbakery
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست
یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست
دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست
ای كاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید “خبری نیست”
هر جا نکنی باز، سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست
ای كاش که مى گفت نگاه تو، بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست
دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست...
پدردنیای باتوبودن زیباست❤
پدر،روز ندارد
روزگار دارد
دوران دارد
در پس واژه هایش
تجربه ای ست همسنگ کوهها
پدرتلخ است گاهی
پدر درد دارد
پدراشک دارد
پدر وقتی نيست
روزها رنگ شب دارد
@sardarbakery
یک عمر شهیـد بود و، دل باخته بود
بردشمن و نفس خویشتن تاخته بود
از پـیـکــر سـوخـتـه، نـبـودش بـاکـی
او سوختهای بود که خودساخته بود
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷🕊🕊
دل هوای روی ماه یار داردجمعه ها
دل هوای دیدن دلدار داردجمعه ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ماوعده دیدار داردجمعه ها
🕊اللهم عجّل لولیک الفرج🕊
@sardarbakery
4_5985321288170735997.mp3
6.19M
💠 جمعههای مهدوی
◀️سلام ای قرار دل بیقرار...
🎤 مهدی رسولی
@sardarbakery
مهـدی جانــ❤️
یک عمر،تو زخم های مارا بستی
هر روز کشیدی به سرِ ما دستی
هفته که به جمعه میرسد آقاجان
ما تازه به یادمان می آید هستی
@sardarbakery
یکی از
جمعه هاجان خواهد آمد
به درد عشق
درمان خواهد آمد
غبار ازخانه های دل بگیرید
که بر این خانه
مهمان خواهد آمد . . .
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
@sardarbakery
#شهیدان
چه آرزوهای قشنگی می کردند
و چقدر زیبا اجابت می شد...🎐
#حاج_احمد آرزو کرده بود:
"بدست شقی ترین انسانهای روی زمین یعنی #اسرائیل_ها کشته بشم"
و حالا دست اونهاست...
🥀🕊
.#حاج_همت از خدا خواسته بود:
"مثل مولایم بدون سر وارد #بهشت بشم"
ترکش خمپاره سرش رو برد...
🥀🕊
.#شهید_برونسی همیشه می گفت:
"دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم"
سالها پیکرش #مفقود بود...
🥀🕊
#آقا_مهدی_باکری می گفت از خدا خواستم:
"بدنم حتی یک وجب از خاک زمین رو اشغال نکنه"
آب دجله او رو برای همیشه با خودش برد...
🥀🕊
.حاج_آقا_ابوترابی در مسیر پیاده روی مشهد می گفت آرزو دارم:
"در جاده #عشق (مشهد) از دنیا برم"
تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار امام رضا دفن شد...
🥀🕊
حاج حسین یکتا:
میخواستن؛ میشد...
میخوایم! نمیشه..
چه کار کردیم با این دل ها..❤️
@sardarbakery
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انرژی_مثبت😍
🍃اسفند هم از نیمه گذشت
🌸و صدای پای بهار کم کم داره میاد
🍃حال و هواتون همیشه بهاری
🌸زندگیتون گلبارون باشه همیشه
@sardarbakery
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل هوای روی
ماه یار داردجمعه ها🌼🍃
دل هوای دیدن
دلدار داردجمعه ها
صبح جمعه چشم در
راهیم ما ای عاشقان💚
یار با ما وعده
دیدار دارد جمعه ها🌼🍃
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج🙏
@sardarbakery
بهترین مواد غذایی که شما هر روز باید بخورید
👈 اسفناج
👈 ماست
👈 گوجه فرنگی ها
👈 گردو
👈 هویج ها
👈 لوبیای سیاه
👈 پروتئین بدون چربی
👈 سبزیجات خانواده کلم
@sardarbakery
پر باشیم از آرزوهای خوب برای دیگران
یادمان باشه وقتی که برای دیگران
آرزوهای خوب داریم قلبمان ازشادی و
حس خوب لبریزخواهد شد
💓عصر آدینتون مهدوی💓
@sardarbakery
دلمان تنگ شده برای یک تیترخبرخوش ؛
برای پیچیدن صدای درحیاط درگوش اقاقیها؛
برای اثبات جمله ی"زندگی یعنی همین بهانه های کوچک خوشبختی"اززبان فروغ؛
برای یک برف حسابی چندروزه وتکرارچندین باره ی جمله "برف می بارد"اززبان مادربا زمزمه های حمد مادربزرگ پشت بندش؛
برای یک لقمه آرامش به دورازهیاهوی دل شکستن ها وسرسپردن به قایق سهراب برای دورشدن از غریبگی ها !
چقدردلمان لک زده برای یک جرعه لبخندازعمق جان وپنج خط زندگی وزندگی ...
ناهید آقاطبا
🌨⛄️🌨⛄️💦⛄️🌨⛄️🌨
صداقت وسادگی انسان
راشاعر میکندنه مال وثروت
قدرداشته هایمان را بدانیم
صداقت،یعنی گنج
مهربانی یعنی سرمایه
چشم پاکی،یعنی انسانیت
صادق باشیم،مهربانی رابیاموزیم،انسان بمانیم
@sardarbakery
سرداران ورزمندگان عاشورایی:
خبرى در مدينه به سرعت مى پيچد كه حضرت على (ع)، مى خواهد نخلستان خود را بفروشد.
فقراى مدينه كه در شرايط سخت اقتصادى بودند خبر دار مى شوند و خود را به حضرت على (ع) مى رسانند.
خريدار كه يكى از تجار مدينه است نخلستان را مى پسندد و آن را به مبلغ دوازده هزار درهم خريدارى مى كند.
وقتى حضرت على (ع) پولها را دريافت مى كند، به افراد فقيرى كه دور او جمع شده بودند نگاه مى كند و قبل از اينكه آنها حرفى بزنند و تقاضايى بكنند به هر كدام از آنها مقدارى از آن درهمها را مى دهد.
اگر خوب نگاه كنى مى بينى كه حضرت على (ع)، تمام درهمها را به فقرا داده و اكنون با دست خالى به خانه مى رود و چون وارد خانه مى شود مى بيند كه در خانه هم هيچ غذايى نيست! رسول خدا خبر دار مى شود كه حضرت على (ع) همه پول آن نخلستان را به فقراى مدينه انفاق كرده است براى همين او هفت درهم براى حضرت على (ع) مى فرستد.
حضرت على (ع) براى خريد غذا به سوى بازار مدينه حركت مى كند.
در بازار شخصى را مى بيند كه مى گويد: كيست كه به من مقدارى پول قرض دهد؟
بخشش حضرت على (ع) آنقدر زياد است كه آن هفت درهم را
به آن مرد مى دهد.
اكنون حضرت على (ع)، در بازار ايستاده است در حالى كه هيچ درهمى نزد او باقى نمانده است.
آنجا را نگاه كن، يك نفر در حالى كه افسار شترى در دست دارد به اين سو مى آيد. او سلام كرده و مى گويد:
يا على، آيا اين شتر را از من خريدارى مى كنى؟
من پول براى خريدارى آن ندارم.
پول آن را هر وقت داشتى به من بده.
قيمت آن چند؟
صد درهم.
معامله انجام مى گيرد و حضرت، شتر را تحويل مى گيرد، و آن مرد عرب مى
رود.
صدايى به گوش مى رسد: «اى على، اين شتر را مى فروشى؟ »
عرب ديگرى است كه به دنبال شتر مناسبى مى گردد تا با آن به سفر برود و ظاهراً اين شتر را پسنديده است.
آن را چند مى فروشى؟
من آن را صد درهم خريدارى كرده ام.
من اين شتررا صد و هفتاد درهم از شما خريدارى مى كنم.
معامله صورت مى گيرد و حضرت على (ع) پول را تحويل مى گيرد و شتر را تحويل مى دهد.
اكنون حضرت على (ع) در بازار مدينه به دنبال آن مردى مى گردد كه لحظاتى قبل شتر را از او خريدارى كرده بود تا بدهكارى خود را به او بدهد، اما هر چه مى گردد او را پيدا نمى كند.
خدايا آن مرد كجا رفته است!
آنجا را نگاه كن!
رسول خدا در گوشه اى ايستاده است و دارد به حضرت على (ع) نگاه مى كند و لبخند مى زند.
شايد تعجب كنى كه چرا پيامبر در اين موقعيت، لبخند مى زند.
اين يكى از لبخندهاى زيباى پيامبر است كه در تاريخ ثبت شده است و حتما حكمتى دارد.
آيا شما راز لبخند پيامبر را مى دانيد؟
على (ع) نگاهش به پيامبر مى افتد كه به او تبسّم مى زند، على (ع) جلو مى آيد و عرض ادب و سلام مى كند.
اى على، تو به دنبال آن مردى مى گردى كه شتر را به تو فروخت؟
آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد.
اى على، آن كسى كه شتر را به تو فروخت جبرئيل بود و آن كس كه شتر را از تو خريد ميكائيل بود و آن شتر هم از شترهاى بهشتى بود و آن درهمها نيز از طرف خدا بود.
به برکت وجود بی همتای آقای عالم هستی امیرالمومنین علیه السلام صلوات بفرست
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بابا دوست دارم آنقدر اشک بريزم كه خبر اشک هاے بے پايان دخترت به تو برسد ، بعد تو به سوے من بيايی
من نشسته ام ، سر روے زانو گذاشتم و اشک ميريزم ، تو مے آيے ، سرم را بالا مے گيرم
به چشمانم نگاه مے كنے به چشمانت نگاه مے كنم بعد اشك در چشمان تو هم حلقه مے زند..
اشكهای دخترت را با انگشتان زيبا و سرو قامت پدرانه ات پاک مے كنے ، كمے آرام مے شوم ، بعد سرم را روے زانو هاے تو ميگذارم مثل ابر بهار مے بارم ...
بابا تو كه آمدے از زمستان عبور كردم ، با تو ، با آمدنت .
بعد مثل نور آفتاب ، مهربانيت روے من مے بارد.
اشڪ هايم كه تمام شد در همان انتهاے زمستان ابرے چون بهار جوانه مے زنم ، سبز مے شوم .دوستت دارم بابامحمودرضا .
بابا صبر ڪن مامان را صدا ڪنم ڪه آمدے ...
هیسسس ڪوثر جانم....
دستانم را مے گيرے مرا كنار پنجره مے برے ، حياط پر از برف است ، لبخند مے زنے و مے گويی:
تولدت مبارک دلبندم ....
ڪوثر جانم اشك نريز قربانت شوم ،،،، چشم بابا ....اشڪ نمے ريزم .
می گويے بايد صبور باشم و چون دختران امام حسین (ع) ادامه دهنده راه پدرم باشم ...
و مادرمهربانم را به آمدن بهار دلگرم كنم تا بار سنگينے برفها را روے شانه هايش طاقت بياورد ،
بعد لبخند مے زنم ، تو باباے مهربانی؛ براے دل ڪوچک ڪوثرت دعا ڪن ...
بعد از جا بر مے خيزے به سمت در مے روے ، چمدانت را بر مے دارے ، كفش به پا مے كنے و مے گويی
به اميد بهار دخترم،
خداحافظ دختر نازنیم ،
ڪوثر خانوم بابا !
با تو با زمستان خداحافظے مے كنم بابا، تو را بدرقه مے كنم ،
حالا وسط برف ها ايستادم
هوا سرد است اما دردناک نيست استخوان سوز نيست ، ترسناک نيست
تو مے روے و من مے دانم قرار است جايے كه من نمے دانم در زمستان همراه امام و مولایمان(عج) اشک دنیا را پاك كنے و دوباره بهار به پا كنی....
شهید محمودرضا بیضایی
🌸✨🌸✨🌱✨🌸✨🌸
💓برادرم محمد مهدی
بے ڪسے هایم را تو پُر ڪن
آنگاه ڪه در ڪوچه پس ڪوچه هاے بے ڪسے گم مےشوم
تو پیـدایم ڪن
و بےڪسے "غفلت" است
غفلت از خود
غفلت از تو
و غفلت از آرمان هاے تو
پیدایم ڪن
@sardarbakery
رزمنده دلاور و عارف گردان میثم
🌷شهید محمدرضا پند 🌷
شهادت: ۲۲ اسفند ۶۳ ، عملیات بدر
از آخرین دستنوشته های شهید:
خدایا قلبم می تپد و چهره ای گرفته دارم چون انسانی که گناهکار باشد همیشه سر به زیر و ترسان است.
خدایا رحمی کن تو خدای رحیمی هستی تو کسی هستی که هر وقت از همه ناامید می شوم رو به سوی تو می نمایم این از بدبختی من است که تو را نشناخته ام...
آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند والسلام
۶۳/۱۱/۱۶
مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران قطعه ۲۶، ردیف ۶۸، شماره ۵۰
@sardarbakery
سردار چنين امام....
در سال های دشوار جنگ، به خصوص نبردهایی که در کردستان داشت. وقتی مشکلات و نارسایی ها و نامهربانی ها بر او چیره می شدند، می رفت خدمت حضرت امام. خودش می گفت: «هر وقت نزد امام می روم، با آن که خیلی حرف و مشکل دارم که بازگو کنم، اما وقتی شخصیت با ابهت و قاطع ایشان را می بینم، همه آنها فراموشم می شود.
با خودم می گویم تو سردار چنین امامی هستی که آمریکا را به زانو درآورده است؟ آن وقت تو به این راحتی پا پس می کشی؟»، لذا می گفت فقط زیارت امام برایم کافی است تا همه مشکلات را حل شده ببینم.
🌹 خاطره اى به ياد صياد دلها، شهيدعلى صياد شيرازى
@sardarbakery
شهیداحمدکاظمی مى گويد:
شهیدحسین خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید مى شوم. گفتم: از کجا مى دانى؟ مگر علم غیب داری؟! گفت: نه، ولی مطمئنم. چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد، به آسمان رفتم. فرشته ای دیدم که اسم های شهدا را مى نويسد. تمام اسم ها را مى خواند و مى گفت وارد شوید.
به من رسید، گفت: حاضری شهید بشی و بهشت بری؟ یه لحظه زمین را دیدم گفتم: یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب مى شود. تا این در ذهنم آمد زمین خوردم. چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده، بیمارستانم. اما دیگر وابستگی ندارم. اگر بالا بروم به زمین نگاه نمى كنم....!
@sardarbakery