eitaa logo
سرداران ورزمندگان عاشورایی
221 دنبال‌کننده
23.3هزار عکس
15هزار ویدیو
104 فایل
(درحسرت روزهای جنگ)
مشاهده در ایتا
دانلود
به که نچسبیدی، را کوچک می‌بینی...
یک شب دلم گرفته بود، گفتم برم پیش دست بالا. تا نیمه شب سرگرم صحبت بودیم، بعد هم در همان چادرِ غلامعلی خوابیدم. هوا سرد بود و خوابم نمی‌برد. حدود ساعت ۳ شب بود که دیدم آرام بلند شد و به نماز قامت بست. تا اذان صبح، در حال رکوع و سجود بود. "الله اکبر" اذان که در محوطه پیچید، خودش را از سجاده کند و خزید زیر پتو! اذان به "حی علی خیر العمل" که رسید یکی از بچه‌ها ما را برای نماز صدا زد. غلامعلی بلند شد. دست‌هایش را به دو سمت کشید تا مثلاً خستگی خواب از تنش برود. جوری ادا در می‌آورد که گویی در خوابی عمیق بوده، به اتفاق برای گرفتن وضو به سمت تانکر آب رفتیم. گفتم: غلامعلی، تو که وضو داری. سرخ و سفید شد و گفت: هیس.... خواب دیدی خیر باشه.
🔹 یکی از هم‌سنگرهایش بعد از شهادتش می‌گفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمود‌رضا یاد گرفتم تا می‌نشست پشت فرمان کمربندش را می‌بست. یک‌بار به او گفتم اینجا دیگر چرا می‌بندی؟ اینجا که پلیس نیست؟! گفت: میدانی چقدر زحمت کشیده‌ام با تصادف نمیرم؟ ‌‌‌
🔻نامه دردناک شهید رستمعلی آقا باباپور در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت. صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود، نوشته بود : رستمعلی جان، امروز پدر شدی، وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟ از جهاد اومده بودن دنبالت، می خوان اخراجت کنن، خندم گرفته بود.‏ مگه بهشون نگفتی که جبهه ای ؟ گفتن بخاطر غیبت اخراج شدی، مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگیمون نمیده، همون بهتر که اخراجت کنن. عزیزم زود برگرد، دلم واست تنگ شده.. 🕊🕊🕊💔🥀🥀🥀 شادی روح شهدا صلوات
🌷یه‌بار وقتی اومد خونه، داشت نفس نفس می‌زد. گفتم: چرا با آسانسور نیومدی؟! گفت: وقتی رفتم سوار بشم دیدم، دو تا دختر جوون تو آسانسور هستن و درست نیست که باهاشون سوار آسانسور بشم. گفتم: خب صبر می‌کردی وقتی پیاده شدن میومدی. گفت: بوی ادکلن این خانم‌ها تو فضای آسانسور پیچیده.... با پله راحت‌تر بودم و اذیت هم نمی‌شدم. راوی: مادر گرامی شهید
•گناهت را نگذار پای جوانی ات به جوانی شان بر میخورد...😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
میگفت: اگر خودمان به خدا نرسیم ! رساندن دیگران به خدا برایمان ممکن نیست ! ...🌷🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃♦️شهید «سید مجتبی نواب صفوی» در آخرین دیداری که با مادرش داشت، گفت: «مرگ برای هر انسانی هست، بالاخره پیر یا جوان، انسان می­‌میرد تصادف می‌کند یا بیمار می‌شود. اما آن مرگی بهتر است که با عزت باشد. مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. مرگ در راه خدا بهتر از مرگ عادی است.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
▫️از آن خوان بهشتی یک لقمه به ما اهل زمین هم بچشانید . .
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عیب‌‌ندارد،‌ڪسۍرا‌ڪه‌تـا‌حالاهیئـت‌ نَرفتـه‌وگریہ‌نڪرده...؛ بہ‌سـوی‌هیئـت‌ببریـم‌مطمئـن‌بـاش‌ با‌امـام‌حسین‌‹ع‌›ڪه‌رفیق‌بشہ آدم‌درستی‌میشہ🗞^.. شهید_ابراهیم_هادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صلوات
بارانۍاست‌ڪہ برهرڪس‌نمیبارد و انسان‌بایدخودرااندازه‌آن‌کند این‌لباس‌اندازه‌هرڪس‌نمیشود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌