eitaa logo
به یاد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
1.6هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
49 فایل
یادت سردار عزیز همیشه در قلبمان میماند وخونت هرلحظه میجوشد و همه را انقلابی میکند🌾🌾 در کنار اولیاءاللّه ماراشفاعت کن❤❤ شهادتت مبارک #پدرجان کپی از مطالب کانال به هر شکل آزاد است
مشاهده در ایتا
دانلود
ارتباط کمرنگ شد واونم حس میکرد ساز دوری میزنم....ولی مدام بهم میگفت ی دنیا عشق شدی واسم!منم همیشه بهش گفتم حرف عشق نزن...وابستگی ایجادنکن توفقط هم صحبت منی!ولی فایده نداشت! کم کم خودمم درگیرخودش کرد همش سرم به گوشیم گرم بودو واقعا دوری ازش سخت شده بود درتمام مدت ازشوهرم بدگویی نکرد مرتب راهنماییم کرد بزرگترازمن بود و تجربیاتش زیاد....منو ازافسردگی نجات داد اما توی ورطه ی دیگه ای غرق میکرد! هر روز مصمم بودم ی اتفاقی بشه ک خداحافظی کنم وهمش ازامام زمان و خدا وحضرت رقیه کمک خاستم تااااااا اینکه روز آخر برام فیلم ازخودش فرستادو بهم گفت توهم فیلمتوبده ولی من اینکارو نکردم....بهش هم گفتم نمیکنم اینکارو.... بهش گفتم فک میکنم دیگ واقعا وقت رفتنم رسیده....وفردای اون روز25آبان ماه همزمان با اغتشاشات و قطعی تلگرام شدو من الان 1ماهو5روزه هیچ ارتباطی نگرفتم....حتی تلگراممو سعی نکردم نصب کنم....ولی این 1ماه خیلی توخودم سوختم خیلی دلم براش میسوخت وگاها تنگ میشد گاهی وسوسه می شدم با اینکه تقریبا دیگ علاقه ای به شوهرم ندارم وگاهی دلم میخاد همون توتنهایی خودم بسوزم....اما قطع شدن تلگرامو به فال نیک گرفتم وازوقتی وصل شد دیگ نرفتم ربات.... گاهی میگم شایدخدا اینجوری خاست چون میدونست دل رحمی من کاردستم میده... نکته ای ک خاستم بگم اینه ک من باهمه اطمینان به خودم لغزیدم!همیشه به خودم مفتخربودم....میگفتم محاله من خطابرم ولی وقتی به خودم اومدم در دامان خطابودم😔.... امیدوارم خدامنوببخشه واقعا اوایل نمیدونستم ممکنه اشکالی داشته باشه.... باخوندن مطالب شما دیگ دلم براش تنگ نمیشه.... اما ذهنم درگیره اون عکسا و صداهامه ک پیششه؟؟؟؟یعنی تا وقتی ببینه یا بشنوه گناهش برام حساب میشه😔😔😔خیلی ناراحتم خیلی لطفا این نکته رو لحاظ کنین....من به خودم شک نداشتم شک نداشتم شک نداشتم که خطانمیکنم!!!!!گاهی دیگران رو زیرسوال میبردم چطور اینکارارومیکنید؟!با اینکه خودم ی گروه مهدوینه بزرگ داشتم با هیچ مردی هم کلام نمیشدم یکه و تنها گروهو اداره میکردم!اما اطمینان بیش ازحدبه خودم باهام اینکاروکرد لطفا این نکته رو لحاظ کنین....من به خودم شک نداشتم شک نداشتم شک نداشتم که خطانمیکنم!!!!!گاهی دیگران رو زیرسوال میبردم چطور اینکارارومیکنید؟!با اینکه خودم ی گروه مهدوینه بزرگ داشتم با هیچ مردی هم کلام نمیشدم یکه و تنها گروهو اداره میکردم!اما اطمینان بیش ازحدبه خودم باهام اینکاروکرد.... https://eitaa.com/bachehshei
انتهای داستان 👆👆👆👆👆 💫💫💫💫💫💫💫💫
🌸🌸🌸 🌿 زندگی بی تر از اونه که کنه ما حال دلمون رو خوب کنیم ! 🌿 تا فراموش کنیم گذشتمونو تا یه دربست بگیریم و به های از ته دل برسیم. 🌿 زندگی به سرش هم نگاه نمیکنه که ببینه ما نشستیم و آلبوم خاطره هامونو با ورق میزنیم و با هر صفحه از دیروزمون میریزیم. 🌿 زندگی حتی وقت نداره ببینه هنوز تو دلمون یه حسی به اون کسی که ترین زخمها رو به قلبمون زد داریم. 🌿 زندگی جلو میره حتی اگه ما حالمون بد باشه،حتی اگه پا شدن نداشته باشیم. 💟 باید پا شیم قبل از اینکه زندگی اونقد ازمون بزنه که ناپدید شه،باید پاشیم و پشت سر زندگی راه بیفتیم باید پا به پای زندگی بریم. 💟 باید اونقدر حالمون رو کنیم تا یه روزی بیاد که ببینیم این زندگی هست که داره پشت سرمون می دوه که به ما برسه ... https://eitaa.com/bachehshei
آن خدایی که به قلبم غم داد.... خود او باران داد.... زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد... میشود ثانیه را جریان داد.... من خدا را دارم... آن خدایی که به هنگام غمم میگرید... و به هنگام خوشی های دلم میخندد... شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گیست... من خدا را دارم... اوست هر قافیه و وزن و صدا اوست جاری به دل ثانیه ها همه بارانها، همه جریانها، همه تاب و تب دل،تپش ثانیه ها.. پر از صحبت اوست با دلم میخوانم...:من خدا را دارم ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ https://eitaa.com/bachehshei
فرزند مادری که همواره کودکش را دعوا می کند و کودک را به زور مجبور می کند کار مشخصی را انجام دهد و بچه چون ضعیف است، در آخر با گریه قبول می کند. این اتفاق چند سال بعد یک بار دیگر اتفاق خواهد ولی این دفعه برعکس است. آن کودکی که اشتباه تربیت شده است حالا نوجوانی قوی شده است و زورش به مادرش می رسد و بازور به خواسته اش می رسد و در آخر گریه مادر را دَر می آورد. https://eitaa.com/bachehshei
داستانک کوتاهی از تجربه های شخصی دوستان❌⭕️❌❌⭕️ https://eitaa.com/bachehshei
🔰 ✍سلام میخام از تجربه تلخم از دوستی با نامحرم توفضای مجازی براتون بگم . 😔 👥داخل فضای مجازی برای سرگرمی میرفتم .چون از خانواده مذهبی بودم همیشه میترسیدم با پسرا دوست بشم .اما کم کم صحبت با نامحرم در اینترنت برام عادی شده بود. تا اینکه با یه پسری که 7سال از خودم کوچیکتر بود صمیمی شده بودم. اگه یه روز باهاش حرف نمیزدم دلم میگرفت ،البته بیشتر تکست میکردیم ،کمرو بودم زیاد تماس صوتی نداشتیم . بعد یه سال که باهم حرف میزدیم و بهم وابسته شده بودیم . یه بار بدون اینکه بهم بگه اومد شهر من . بهم زنگ زد بیا ببینمت من هم تو عمرم با پسری قرار نگذاشته بودم نرفتم . اون هم برگشت . بعد به خاطر همین قضیه دعوا کردم و باهاش قطع ارتباط کردم . اما بعد اومد منت کشی ، باز گول خوردم باهاش رابطه شروع کردم . یه روز یوزر پسورد ای دی اس ال منو خواست که ببینه پنل اینترنتمو . اخه خودش همیشه میداد حتی پسورد اکانت هاش و ایمیلش داشتم .اصلا فکر نمیکردم کارم اشتباست . چندماه بعد خواستم باهاش کلا قطع رابطه کنم چون خواستگار داشتم خانواده ام هم منو تحت فشار گذاشته بودن که ازدواج کنم . بهش گفتم من نمیتونم باهات باشم . چون مطمئنم فایده نداره ارتباطمون . 😭از اون روز تهدیداش شروع شد😭 گفت من باهام حرف زده بودی صداتو ضبط کردم عکس هایی که دادی پاک نکردم دارم . شماره خونه ات هم دارم اون روز از پنل کاربریت ذخیره کردم . اگه باهام قطع رابطه کنی به خونه ات زنگ میزدم ب بابات میگم . اخه میدونست من روی بابام حساسم . من زیاد حرفش جدی نگرفتم، دیگه محل نمیزاشتم بهش ، که زنگ زدنش به خونمون شروع شد . من از ترس سیم تلفن میکشیدم کسی جواب زنگش نده . به خاطر این کارش ترسیدم دوباره باهاش حرف زدم .
🔴 "پدرم را قانع کن چادر بپوشم " خیلی کوتاه و گویا بود درد و دل یک خانم روی تابوت یکی از شهدا 😔 خدایا بعضی ها برای چادری شدن چه موانعی دارند😳😥 که دست به دامان شهدا می شوند😭 ولی برخی برای بی حجاب شدن یا بی حجاب ماندن چقدر فلسفه می بافند😔😭 ای شهید عزیز غواص دست بسته . خودت می دونی چه کنی با این خواسته ولی به حق چادر مادرت فاطمه زهرا که به فرموده امام عزیز ما مونس شما در بیابانها بود ، خواسته این خانم رو اجابت کن .🙏😭 https://eitaa.com/bachehshei
نوزاد انسان بخشی از دوران تکاملیش رو در خارج رحم میگذرونه و تا دو سالگی طول میکشه. در این دو سال مادر و کودک یکی هستن. مادر سرش درد بگیره کودک سرش ذق ذق میکنه، یعنی نه تنها ارتباط معنوی و عاطفی دارند حتی ارتباط فیزیولوژیکی هم دارند وقتی که نوزاد را جدا میکنیم بعد میگیم بگذار گریه کنه و بغلی نشه این. کودک دچار فقدان مادری میشه. فقدان مادر، یعنی من حامی ندارم من کسی رو ندارم من خودم باید متکفل همه امور خودم باشم. بعد ها ما به این افراد میگیم درونگرا، اصلا ریشه اوتیسم در همین جدایی نابجاست https://eitaa.com/bachehshei
🍃❤️مادرش میگوید : یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت. پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟! گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را دردانشگاه داد! 😍گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید دانشگاه رتبه اول راکسب کرده‌ای! باخوشحالی من و پدرش گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا خوشحال نیستی؟ 🌷احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد! 👌یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟! ☺️می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند! می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!... پ.ن: #شهید_احمدرضا_احدی دانشجوی نمونه رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران و رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴ ✉️ بانو سادات #خادم_الزهرا - تهران #دانشجو #دفاع_مقدس #زمینه_ساز_ظهور @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌷🍃
انتهای داستان 👆👆👆👆👆 💫💫💫💫💫💫💫💫
ادامه.... ✔️دست از سرم بردار✔️ ✍گفتم دست از سرم بردار از جونم چی میخوای . من که بدی درحقت نکردم اینکارا میکنی ، گفت من که به تو نمیرسم .تو با احساساتم بازی کردی...کلی حرف زدم قانع شد بدرد هم نمیخوریم ..شرط گذاشت برای یه بارم شده از نزدیک منو ببینه . منم قبول کردم چون میترسیدم . یه روز اومد شهرمون منم رفتم دیدمش وبهش گفتم دست از سر من بردار ودیگه تهدیدم نکن.بعد اون دیدار فکر کردم دیگه تمومه کاریم نداره . منم خوشحال بودم از شرش راحت میشم . خواستگار اومد جواب مثبت دادم .رفتیم گروه خون اینا بعدشم.. عقد کردم . به اونم گفتم دیگه مزاحم نشو ازدواج کردم . اما عید باز شروع کرد به تماس گرفتن و اس دادن به خطم . دست از سرم برنمیداشت😭 . میگفت روز تولدم میام شهرتون برای اخرین بار بیا ببینمت . دیگه قول میدم کاریت ندارم .گفتم کارم خیانته من نامزد دارم ،قانع نمیشد باز زنگ میزد خونه بابام . منم از ترس ابروم یک هفته بعد نامزدیم رفتم دیدمش حضوری ازش قول گرفتم کاریم نداشته باشه ، اونم قبول کرد . درسته بعد اون رو حرفش موند ودیگه مزاحمم نشد . 🚫اما شما فکر بکنید... اگه شوهر من و خانواده من،، این جریان رو میفهمیدن نه تنها تا مدت ها بهم بدبین میشدن، بلکه حتی زندگیم ممکن‌بود ازهم بپاشه🚫 🍁 اما تجربه ام گفتم که بدونید ...این روابط یه سرابه ...یه باتلاقه ..یه وابستگی کاذب بوجود میاد که از پایه غلطه که هرچی ادامه پیدا بکنه تو این کثیفی فروتر خواهید رفت ..به هیچ کس اعتماد نکنید . اطلاعات شخصیتون بهشون ندید . که ازتون سواستفاده بشه . من توی عمرم حضوری با پسری قرار نذاشته بودم که ببینم . تنها کس همین پسر،بود .چون مجبور بودم . الان که شوهر دارم دو سال هم از اون قضیه میگذره ،هنوز عذاب وجدان دارم وسختمه ...احساس میکنم که در حق شوهرم خیانت شده . که این کار کردم . عمرا هم نمیتونم به شوهرم این ماجرا بگم . خدا منو ببخشه بابت این اشتباهاتم.. .😞😞😞 ❤️ https://eitaa.com/bachehshei