eitaa logo
به یاد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
1.5هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
49 فایل
یادت سردار عزیز همیشه در قلبمان میماند وخونت هرلحظه میجوشد و همه را انقلابی میکند🌾🌾 در کنار اولیاءاللّه ماراشفاعت کن❤❤ شهادتت مبارک #پدرجان کپی از مطالب کانال به هر شکل آزاد است
مشاهده در ایتا
دانلود
☘🌷☘ اشک هایی که سپر خیلی از بلاها بود.💔 ✍یقیناً خدا به واسطه اشک های پاک شما بلاهای زیادی را از ما بَدان دور کرد...! از آن شب جمعه که این چشم های همیشه بارانی را از ما گرفتند؛ بلا پشت بلا بر ما آمد. این چشم کاسه ی خون و این اشک حلقه زده در چشم چه حرف ها که ندارد...😭 http://eitaa.com/bachehshei
3.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صدای پای آب در غیزانیه 🔺قرارگاه خاتم الانبیا سپاه در کمتر از ۵۰ روز پروژه ۵ ساله دولت را انجام داد و آب استاندارد را به مردم غیزانیه رساند 👌 ✅ این است فرق روحیه انقلابی و لیبرالی، فرق اراده و تنبلی، فرق خدمت به مردم با تزریق ناامیدی و فرق "می‌توانیم" با "نمیشود"... http://eitaa.com/bachehshei
🔺 خوب شد زمان مختار فضای مجازی نبود وگرنه دار ودسته اوباش کوفه هشتگ میزدن: http://eitaa.com/bachehshei
... .....: 🌷🌷 🌷از ۱۴ سالگـی پایـش به جبـهه باز شـد. به سـن قانونےکہ رسیـد رسـماً شد پاسـدار، اما هیـچ وقت لبـاس سپـاه نمیپوشــید و با هـمان لبــاس بسیجےخدمـت مے کرد. مے گفتم: چرا لباس سپاه را نمی پوشی؟ با خنده میگفت: من هنوز اندازة این لباس نشدم، هر وقت خدا توفیق و لیاقت پوشیدن این لباس را به من داد، حتماً می پوشم! تمام خاطراتش یک طرف، آخرین دیدارش یک طرف. تازه از جبهه برگشته بود. گفت: مـادر قدر این بازوهای من را بدان وآنها را ببـوس! کمےمکـث کرد و خیلی جدی ادامه داد: اگه یه وقت دسـت و پای من فدای حضرت ابوالفضـل(ع) شـد ناراحت نشی!😳😔 دلم ریخت. اما محڪم ڱفتم: فداے حضرت ابوالفضل(ع)، فدا شد که شد، مگه تو از جوون هایی که در جبهہ پرپر مےشن کمترے.. از شرم سـرش را پائین انداخـت. براے اینکہ رضایتـم را نشـانش دهم، رفتم صورتش را بوسیدم. خندید و ڱفت: بلاخره مـادرم هم راضی شد. به دور دسـت خیره شد و گفت: سه روز جنازم زیرآفتاب میـمونه، دست و انگشـتم نداره! رفت. وقتے از جبهه برگشت، چہ زیبا حاجت روا شده بود, بدنش با ترکش ها بریده بریده بود. پیکرش را هم بعد سه روز پیدا کـردند...😭 ☝راوی مادر شهید 🔻🔻 📚منبع: ﻛﺘﺎﺏ راز یک پروانه!(جلد ۹، مجموعه شمع صراط) 🌷🌹🌹🌷 http://eitaa.com/bachehshei
🌱 گره گشایی فصل سیزدهم قسمت سوم پيامبر اکرم (ص) فرمودند: "گره گشايي از کار مؤمن از هفتاد بار حج خانه خداوند بالاتر است." ثمرات اين گره گشايي آنجا بسيار ملموس بود. بيشتر اين ثمرات در زندگي دنيايي اتفاق ميافتد. يعني وقتي انسان در اين دنيا، خودش را به خاطر ديگران به سختي بياندازد، اثرش را بيشتر در همين دنيا مشاهده خواهد کرد. يادم مي آيد که در دوران دبيرستان، بيشتر شبها در مسجد و بسيج بودم. جلسات قرآن و هيئت که تمام ميشد، در واحد بسيج بودم و حتي برخي شبها تا صبح ميماندم و صبح به مدرسه ميرفتم. يک نوجوان دبيرستاني در بسيج ثبت نام کرده بود. او چهره اي زيبا داشت و بسيار پسر ساده اي بود. يک شب، پس از اتمام فعاليت بسيج، ساعتم را نگاه کردم. يک ساعت به اذان صبح بود. بقيه دوستان به منزل رفتند. من هم به اتاق دارالقران بسيج رفتم و مشغول نماز شب شدم. همان نوجوان يکباره وارد اتاق شد و سريع در کنارم نشست! وقتي نمازم تمام شد باتعجب گفتم: چيزي شده؟ با رنگ پريده گفت: هيچي، شما الان چه نمازي ميخواندي؟ گفتم: نمازشب. قبل اذان صبح مستحب است که اين نماز را بخوانيم. خيلي ثواب دارد. گفت: به من هم ياد ميدهي؟ به او ياد دادم و در کنارم مشغول نماز شد. اما ميدانستم او از چيزي ترسيده و نگران است. ... 🔸سه دقيقه در قيامت، تجربه اي نزديك به مرگ؛ كاري از گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي http://eitaa.com/bachehshei
🌱 گره گشایی فصل سیزدهم قسمت چهارم بعد از نماز صبح با هم از مسجد بيرون آمديم. گفتم: اگر مشکلي هست بگو، من مثل برادرت هستم. گفت: روبروي مسجد يک جوان هرزه منتظر من بود. او با تهديد ميخواست من را به خانه اش ببرد. حتي تا نيمه شب منتظرم مانده بود. من فرار کردم و پيش شما آمدم. روز بعد يک برخورد جدي با آن جوان هرزه کردم و حسابي او را تهديد کردم. آن جوان هرزه ديگر سمت بچه هاي مسجد نيامد. اين نوجوان هم با ما رفيق و مسجدي شد. البته خيلي براي هدايت او وقت گذاشتم. خدا را شکر الان هم از جوانان مؤمن محل ماست. مدتي بعد، دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند، شش ماه يا بيشتر درگير مسائل گزينش شدند. اما کل زمان پيگيري استخدام بنده يک هفته بيشتر طول نکشيد! تمام رفقاي من فکر ميکردند که من پارتي داشتم اما... آنجا به من گفتند: زحمتي که براي رضاي خدا براي آن نوجوان کشيدي، باعث شد که در کار استخدام کمتر اذيت شوي و کار شما زودتر هماهنگ شود. البته اين پاداش دنيايي اش بود. پاداش آخرتي اش در نامه عمل شما محفوظ است. ... 🔸سه دقيقه در قيامت، تجربه اي نزديك به مرگ؛ كاري از گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي http://eitaa.com/bachehshei
✨🌼✨ یک عمر شهید بود و دل باخته بود بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود از پیکر سوخته، نبودش باکی او سوخته‌ای بود که «خودساخته» بود http://eitaa.com/bachehshei
✍دلنوشته‌ی‌ فاطمه‌‌ سلیمانی‌ (دختر شهید سلیمانی) برای‌ پدر اگر سروی به بالای تو باشد نه چون بشن دلارای تو باشد و گر خورشید در مجلس نشیند نپندارم که همتای تو باشد دو عالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد یک امروزست ما را نقد ایام مرا کی صبر فردای تو باشد خوشست اندر سر دیوانه سودا به شرط آن که سودای تو باشد خدا وقتی جمال و جلال و کمال و یکجا به کسی میده که ظرفشم بده! بابا خدا شما رو اصلا از یه گِل دیگه آفرید از گلی که اهل زمین و زمینیا نبود بابا جانم دلتنگتم! خیلی بابا تمام این زیبایی رو تو چند لحظه برای همیشه از من گرفتن. من که یه عمر حسرت بودنتو داشتم حالا حسرت کلا نداشتنت....بابا حالم خرابه به دادم برس http://eitaa.com/bachehshei
✍دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم : « حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.» داشتم کالک عملیات می کشیدم. حاج قاسم مدام میگفت : «پس چی شد؟» اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود! حالا باید فوری میکشیدم و میدادم دستش! در جوابم گفت : «ناراحت نشو خودم الان میام کمکت » رفتیم توی اتاق خودش، یک راپید گرفت دستش. نشست ان طرف کالک. گفت: «من اینطرف رو میکشم تو اونطرف رو» یک نفر دیگه هم امد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک میکشید و می‌آمد جلو! خیلی کم روی اطلاعات نگاه میکرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات میرفتیم و بعد پیاده میکردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود . حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :«خسته نباشی» نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم! اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود! 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز http://eitaa.com/bachehshei
✍من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است." آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری." هادی مرا پیش سردار برد و به‌عنوان یک مدافع حرم هم‌محله‌ای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی،‌ به این افتخار کردم که یکی از بچه‌های شادآباد،‌ محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.» ▫️«هادی می‌گفت: من هر روز از دست حاج قاسم،‌ لقمه متبرک می‌گیرم. این به‌جای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش می‌گذاشت. 📚به روایت همرزم شهید محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی شهید هادی طارمی🌷 http://eitaa.com/bachehshei
... .....: 💠توجه به بیت المال💠 🌿 مجروح شده بود .او را به بیمارستان صحرائے اهواز منتقل ڪردند. در همان بیمارستان مورد عمل جراحے قرار گرفت. گلوله به قلب و سینه اش اصابت ڪرده بود. 😔 آر-پے- جے ڪه در دست داشت را، با وجود مجروحیت و خونریزے زیاد، محڪم گرفته بود و آن را از خود جدا نمےڪرد. وقتے دڪترها از او مے خواهند ڪه آن را رها ڪند . رسول مے گوید:*این امانت مردم و بیت المال است نمے توانم آن را رها ڪنم* 🌸🌿🌸🌿🌸 http://eitaa.com/bachehshei
17.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺✨ 🔰 گریه های سوزناک ســردار دلها ، ؛ ▪️وقتی دختر شهید بادپا ،دلنوشته ای برای پدر شهیدش می خواند... 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/bachehshei