🌱شهیدمصطفی احمدی روشن:
خدایا! اگر روزی آمد که محبت علی (ع) را از من گرفتی، جان من در بدنم نباشد. خدایا حال میدانم که علی (ع) چرا چیزی را جز دل چاه برای درد دل انتخاب نکرد. خیلی چیزها را نمیتوان به هیچکس گفت؛ خدایا جان امام زمان (عج) را سالم بدار که او امید شیعه است. در طول ۱۴۰۰ سال شیعه را کشتند به خاطر مولایشان، به خاطر یک کلام “عشق چهارده تن” چرا؟!
#شهیدانه 🕊
#امام_زمان ♥️
#خادم_الشهدا
همسرشمیگفت:
وقتایےڪہناراحتبودمبااینڪہ
سرشدادمےزدممےگفت
-جاندلهادے....؟
چندهفتہبیشترازشهادتشنگذشتہبود
یهشبڪ ِخیلیدلمگرفتہبود
قلموڪاغذبرداشتمشرو؏ڪردم
بهنوشتن...ازدلتنگمگفتم...
ازعذابنبودنشبراشنوشتم،هادے...
فقطیهبار....
فقطیهباردیگہبگوجاندلهادے....💔
نامہروتازدموگذاشتمرومیزخوابیدم....
بعدشهادتشبهترینخوابےبودڪ ِمیشد
ازشببینم...دیدمش...صداشڪردم...
بهترینجوابےڪ ِمیشدازشبشنوم...
-جاندلهادے...؟
چیهفاطمہ؟
چرااینقدربےتابےمےڪنے...؟🙂💔
توجاتپیشخودمہشفاعتشدهای
-شهیدهادۍشجاع🌷
#شهیدانه🌷🌷
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#شهیدانه 🕊
از خیابان ایران تا میدان شهدا پیاده می رفت تا از دکه یک پیرمرد میوه بخرد.
میوه له شده را در پاکت ش میریخت.
شهید رجایی بعدها گفت که دکه دار، پدر شهید و نیازمند بود این میوهها را میخریدم که کمکی به او شده باشد.
#شهید_رجایی 🌷
#شهیدانه
یهجایهچیخوندمنوشتهبود:
- مثلاآخرششھیدشیمشانسَکی!
#شھادتشانسکینیستمشتی
شھادتتلاشمیخاد ..
شھادتعشقمیخاد ..
شھادتکنترلِنفسمیخاد ..
شھادتسختیودردورنجمیخاد ..!
#شھادتلیاقتمیخاد💔:)
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#شهیدانه🕊
یکی از دوستان صمیمی این شهید در خاطره ای از وی تعریف کرد: دوستم شهید علی الهادی علاقه ی زیادی به شهید «احمد مشلب» داشت. این شهید اهل شهر نبطیه لبنان بود.
علی دو ماه قبل از شهادتش برایم از خوابش گفت و این طور تعریف کرد: یک شب در خواب دوست شهیدم را دیدم. از او پرسیدم شما شهید احمد مشلب هستی؟ گفت: بله، گفتم از شما یک درخواست دارم و آن اینکه اسم من را نیز جزو شهدا در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسد و شما را گلچین می کند بنویسی.
شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟! گفتم:علی الهادی! شهید احمد مشلب گفت: این اسم برای من آشناست، من اسم تو را در لیستی که نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهی شد.
اینطور شد که دوستم علی الهادی دو ماه بعد به شهادت رسید.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#شهیدانه
خدايا...!
اگر میدانستم با مرگ من
يک دختر
در دامان حجاب میرود،
حاضربودم
هزاران بار بميـرم،
تا هزاران دختر
در دامان حجاب بروند :)☝️🏻🥀
شهیدبرونسی✨
یادشهدا کمترازشهادت نیست
#حجاب
#مصاف_نویس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت نذر سر بی بی سرم 🥹
غیرت داشت رو بانوی حرم😭😭
#شهیدانہ
#شادیروحشهداصلوات
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
هدایت شده از کمیته خادمین شهدای شهرستان زاوه
#شهیدانه 🕊
خدایا من خواهان شهادتم؛
نہ بہ این معنی ڪه از زندگی ڪردن در این دنیا خستہ شده ام؛
و خواستہ باشم خود را از دست این سختی ها و ناملایمات دنیوی خلاص ڪنم؛
بلڪه می خواهم شهید شوم تا اگر زنده ام، موجودی نباشم ڪه سبب جلوگیری از رشد دیگران شوم؛
تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران ڪند و نهال ڪوچڪی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری ڪند ...
#سردار_شهید_حاج_یدالله_کلهر 🍃
خادم الشهدا-شهرستان-زاوه
▫️و سلام بر او که می گفت:
«حجاب، مانند اولین خاکریز جبهه است
که دشمن برای تصرفِ سرزمینی
حتماً باید اول آن را بگیرد»
| شهید مرتضی مطهری❣|
#شهیدانه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🔰من عاشقش بودم!
✍از حسین[بادپا] سوال کردم این سید ابراهیم کیست که با صدای کلفت و گنده صحبت میکرد؟ گفت این است. نشانم داد و دیدم یک جوان باریک نحیف است. پرسیدم سید ابراهیم این است؟ من فکر میکردم باید یک غول چهارشانه باشد با یک قد بلند و هیکل درشت. یک جوان تودلبرویی بود که انسان لذت میبرد که نگاهش کند. من واقعا عاشقش بودم. واقعا عاشقش بودم...
🔸این جوان، چون ما راه نمیدادیم بیاید، رفت مشهد، در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبتنام کرد و خودش را به ما رساند. زرنگ به این میگویند.
▫️«بخشی از سخنرانی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان فاطمیون»
#سردار
#شهیدانه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
جوونی یواشکیهایی داره . .
بعضیها جوان که بودند
یواشکی یه کارهایی میکردند ؛
یواشکی ساکشون و جمع میکردن . .
یواشکی شناسنامه هاشونو
دست کاری میکردند . .
یواشکی میرفتند جبهه . .
یواشکی میرفتند خط و شب
میرفتند عملیات . .
یواشکی نمازشب میخوندند . .
یواشکی گریه میکردند . .
یواشکی نامه و وصیتنامه
مینوشتند ، آخرشم یواشکی
تیر میخوردندو شهید میشدند! (:
❤️شهدایخوشنام❤️
#شهیدانه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
• شهید ابراهیم هادی•
«خدا، خدا، خدا
همه چیز دست خداست
تمام مشکلات بشر
به خاطر دوری از خداست»
#شهیدانه 🕊
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
•🌿•
بعدِشهادت
اومدتوخوابیہبندهخداییگفت
اگہمیخواییدبچہهاتونمثلمنبشن
بهشونتاکیدکنید
″نمازاولوقتوزیارتعاشورا″
هرشبشونترکنشہ🌱
#شهیدعباسدانشگر
#نشرصدقهجاریه
#شهیدانه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
دقت کردید خنـده های شهــــــــدا
چقدر دلنشین هستند!
انگار میخواهند با لبخندشان بگویند
دنیا آنقدر ها هم ارزش آنـرا ندارد که برایش غصه بخوریـــــ،حسرت بخوریـــــ، حرص بخوریـــــ و...
انگار میخواهند با لبخندشان این پیام را به ما بدهند...❣
اما من و تو کجای کاریم.. 🖇
دوست من!! سعی کن از شهدا درس بگیری تا مانند انها بتوانی بار دنیاییــــت را سبک تر کنی و برای پرواز آماده شوی🕊
#شهیدانه
#شهید_بابک_نوری
شهید ابراهیم هادی:
شهید" ابراهیم هادی"
روضه خوان هیئت بود
روضه های حضرت زهرایش
خیلی جانسوز بود
همه فکر و ذکرش مزار بی نشان
حضرت زهرا(س) بود و علاقه خاصی
به شهدای جاویدالاثر داشت
خودش هم دوست داشت
بی نشان بماند
آخرش همین هم شد ..
#شهیدانه 🕊
#فاطمیه 🥀
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#شهیدانه🕊
شهید محمّد ابراهیم همّت
سر تا پاش خاکی ، و از سوزِ سرما چشماش سرخ شده بود. از چهرهاش معلوم بود که خیلی حالش ناجوره؛ اما رفت وضوگرفت
تا نماز بخونه. گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون. سرِ سجاده ایستاد، نگاهی بهم کرد و گفت: من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم... کنارش ایستادم.
☀️ حس میکردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین. برا همین تا آخر نماز کنارش ایستادم تا اگه خواست بیفته، بگیرمش. محمد ابراهیم حتی در اون شرایط سخت هم حاضر نشد نمازِ اول وقت رو از دست بده...
📚 یادگاران «کتاب همت»
صفحه 56 به روایت همسر شهید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
هدایت شده از کمیته خادمین شهدای شهرستان زاوه
#شهیدانه 🕊
ای برادران و خواهران بسيجى سعی کنید تقوا و ايمان در راس كارتان باشد و هميشه كارتان بر اساس شناخت باشد ، نه با تقليد كوركورانه و خداى نكرده با كار و پستى كه داريم نكند سوءاستفاده كنيم و خط سازشكارى داشته باشیم و دنبال منافع شخصی خود باشیم ، بلكه كارمان در نظر خدا و با قضاوت وجدان انجام گيرد .
#شهید_رمضان_امینی🍃
#هفته_بسیج_گرامی_باد.
کمیته خادمین شهدا ،شهرستان زاوه
【🌿】#شهیدانه【🌿】
پنجسالشکه بود،نمازمیخوند . . .
خیلی علاقه ی شدیدی نشون میداد به
مهروتسبیح . . .
مخصوصاتسبیحروخیلیدوستداشت !
هرجامیرفتیه تسبیـحمیخرید .
کلاسِاولابتدائیبود،اولیندوستیکه
پیداکرد؛حافظِقرآنبود":)
ازهمونکلاسسوم،چهارمابتدائیروزهائیکه صبحیبود،ظھرمیرفت مسجد…
روزهاییکهبعدازظهریبود،
شبهامیرفتمسجد(:
پنجشنبه جمعه هم که بایدحتمامسجد میرفت .
همہمیگفتند،اصلا علی مثل یه مرد
کوچكمیمونه'!
ماتوش بچگی ندیدیم!همیشه یه
روح بزرگی داشت،حرفای خیلی بزرگی میزد . .🌱"
#شهید_علیخلیلی 🌷
#شهیدانه 🕊
از خیابان ایران تا میدان شهدا پیاده می رفت تا از دکه یک پیرمرد میوه بخرد.
میوه له شده را در پاکت ش میریخت.
شهید رجایی بعدها گفت که دکه دار، پدر شهید و نیازمند بود این میوهها را میخریدم که کمکی به او شده باشد.
#شهید_رجایی 🌷
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#شهیدانه 🕊
همسرش میگه :
🔸یه روز اومدم خونه دیدم چشماش سرخه!!
🔹نگاه کردم دیدم کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب توی دستاشه ..
🔸بهش گفتم :گریه کردی؟!!
🔹یه نگاهی به من کرد و گفت:راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی میشه!؟
🔸مدتی بعد برای گروه خودشون یه صندوق درست کرده بود و به دوستانش گفت:
🔹هرکسی غیبت کنه باید ۵۰ تومان بندازه تو صندوق📥 باید جریمه بدیم تا گناه تکرار نشه🤍
#شهید_محمدحسن_فایده❤️🕊
#روایت_همسر_شهید💕
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#شهیدانه 🕊
❈ ناهار خونه پدرش بودیم.
↫ همه دور سفره نشسته بودند و مشغول غذا خوردن.
❈ رفتم تا از آشپزخونه چیزی بیارم، چند دقیقه طول کشید.
↫ تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده
↫ تا من برگردم و با هم شروع کنیم.
❈ اینقدر کارش برام زیبا بود
↫ که تا حالا توی ذهنم مونده.
خاطرات همسر شهید زینالدین
📚 زندگی به سبک شهدا
#آقایون_یاد_بگیرید😊
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج